مولوی خال محمد خسته یکی از صاحب دلان، هنرمندان و ادیبان و نویسندگان افغانستان فرزند ملا رستم بیک در سال (۱۲۸۲ هـ ش) در قریهی دهباز ختلان (فعلاً مربوط خاک تاجیکستان) چشم به جهان کشوده است.
پدر مولوی خسته ملا رستم بیک بن عبدالرحیم خان یکی از علمای برجسته و خطاط ماهری بود، که در اخیر امارت امیر عبدالرحمن خان در اول به دیار پروان در شمال کابل و بعداً در شهر مزارشریف متوطن گردیدند.
در «دانشنامهی ادب فارسی» بنابر قول دانشمند گرامی ایشان صاحب کامل انصاری، مولوی خسته را به اسم «خسته ختلانی» آوردهاند.
خال محمد در سن پنجسالگی در ترکستان افغانستان «صفحات شمال» چنانچه ایشان صاحب کامل انصاری میفرماید ملا رستم (پدر خال محمد) در زمان حکمروایی سردار محمد اسحاق خان فرزند امیرمحمد اعظم خان حیات به سر میبرده و از کارگزاران سردمدار ترکستان به شمار میرفته است در آن هنگام صفحات شمال کشور به نام «ترکستان» یاد میگردید» (هفتهنامۀ امید شماره ۸۳۱ ) آغاز به تحصیل علوم نمود، از آن جمله در مدرسه دینی دست به فراگیری علوم دینی زد و ضمنا به گفته حضرت حافظ «قرآن را در سینه» جا داد . بعد از حفظ کلامالله مجید نزد پدر بافضیلت و هنرمندش که در حسن خط مهارت به سزا داشت، خوشنویسی را آموخت و در کنار آن چون مزار شریف در آن هنگام مرکز بزرگ اهل و علم و فرهنگ شمال محسوب میگردید، از عالم ادبیات و مزایای ادبی آگاهی یافت و آهستهآهسته در کنار حسن خط، حفظ قرآن مبارک، تحصیل علوم دینی، شاعری را، راه اظهار مقدمهها، اسرارها و خواهشات دانسته، دست به شعر سرایی زد، بهقرار نوشته جناب ایشان انصاری، استادان مولوی خسته از میرزا نظامالدین خان انصاری یکی از متولیان مزار حضرت شاه ولایتمآب و قاری حبیبالله اندخویی تلمذ کرده و لقب پرفیضی را به نام «قاری خال محمد» بعد از تلمذ او نزد قاری حبیبالله کمایی مینماید.
خال محمد خسته در این آوان جوانی از تدرس بزرگانی چون خلیفه برات آقچهیی، داملا مخدوم سراجالدین خوقندی و داملا عمرچه نمنگانی، بهرهور میگردد و در آن ایام به محضر پیر قزل ایاق رفته دست ارادت میدهد، و بدین گونه حضرت مولوی خسته از هر چمن سمنی چید و شخص دانشمند، ادیب و حافظ معرفی گردید. در ترکستان افغانستان و ترکستان جنوبی معمولا کسانی که تحصیلات علوم دینی را به پایان میرسانند، او را «داملا» میگویند و وجهتسمیه آن بهصورت درست معلوم نیست و شاید به مانند «ده باشی» که سردار و سرور «ده نفر» باشد، «ده ملا» خواهد بود که گویا، ملاباشی و یا کمال ده نفر ملارا دارا باشد که ویرا «ده یا دا» ملا گویند. به هر صورت اگر مولوی خسته در ترکستان میبود و بخارا را که مرکز علم و دانش بود، در آنجا تحصیل میکرد به نام «داملا» یاد میشد، اما او به عوض «داملا» خواسته بود که «مولوی» باشد، و فارغان علوم دینی را در مدارس هند چون دیوبند و غیره «مولوی» میگفتند، بناءً استاد مولوی خسته عزم تحصیلات عالی کرده و در هندوستان به شهرهای لاهور و دهلی و بهوپال رفت و درجۀ تحصیلات عالی دینی خود را تا رتبه و مقام «مولوی» به پایان رسانید و از آن است که در میان اهلقلم و دانش به نام «مولوی خسته» شهرت دارد.
تا جایی که شنیده بودیم، کسانی که در زمان تحصیل مولوی خسته در هند و پیشتر از آن دروس دینی را فرا میکردند، کتب ادبی را نیز مرور مینمودند و طوری که خواندهایم زبان فارسی تا (۱۸۵۷ مسیحی) زبان رسمی نیمقارۀ هند بود، ازآنرو علمای هندوستان و روشنفکران بهصورت عموم به زبان شیوای فارسی وارد بودند و از آن است که مولوی خسته چون به زبان فارسی صلاحیت بلند داشت، با بزرگان ادب آن محیط دید و وادیدهایی داشته و مخصوصاً علامه اقبال لاهوری را ملاقات مینماید، و نیز با مولانا ابوالکلام آزاد دیدار نموده است و مولوی خسته در نیمقارۀ هند بیش از ده سال اقامت کرده است.
در بازگشت از هند مولوی خسته در مدرسۀ اسدیه و لیسۀ باختر منحیث معلم ایفای وظیفه مینماید، بعد از مدتی دوری از تدریس، مولوی خسته در گوشۀ عزلت نشسته، با دوستان همطبع گفتوشنودها مینماید و سپس به جهت امرار معیشت به مدارس خواجه خیران، مدرسۀ دیوانبیگی گذر عابد میرشب و مسجد جامع گذر عزیزآباد به تدریس میپردازد، همزمان چون در هنر خوشنویسی ید طولایی داشته، طلاب را درس خطاطی نیز داده است. مولوی خسته چون گرم و سرد زندگی را بسیار دیده و با سیاستبازیهای زمانه آشناییها داشته، چنانچه پدرش با سردار محمد اسحاق خان پسرعموی امیر عبدالرحمن خان در مزار شریف زمانی که والی ترکستان بود همکاریها کرده و نیز بهوقت فرار سردار موصوف با وی به ترکستان جنوبی رفته، از جانب دیگر تحولات امرای افغانستان، و پادشاه گردشیها ، قتل امیر حبیبالله، فرار امانالله خان، حکومت امیر حبیبالله کلکانی و اعدام او، رویکار آمدن
نادرشاه و قتل او، حرکات مردم نیمقارۀ هند، استعمار و استیلای قشون سرخ ظلمهای دوران محمد هاشم برادر نادرشاه، همه و همه بیناییهای سیاسی او را عمیقتر ساختند و مولوی خسته با چنین سابقهداری و علم و دانش و هنر کاملا آمادۀ آن بوده که در سیاست داخل و از آن کامیاب برآید، ازآنجهت وی کاندید وکالت در شورای ملی افغانستان از شهر مزار شریف شده و در آن کامیابانه به نمایندگی از ولایت بلخ به کابل میرود، دورهای که مولوی خسته در آن وکیل بوده، دورۀ هفت میباشد که از مشهورترین دورههای وکلای شورای ملی افغانستان محسوب میگردد.
اعضای مشهور وکلای دورۀ هفتم شورای ملی عبارت بودند، از داکتر عبدالرحمن محمودی، میرغلام محمد غبار، استاد عبدالحی حبیبی، سید محمد دهقان، محمد کریم نزیهی و غیره.
دورۀ هفتم شورای ملی که در سال (۱۳۲۷ ش) بود ، حکومت افغانستان سعی کرد، هریک از آن وکلا که به سیاست میدانستند و سر پرشور داشتند و خواهان مشروطه بودند، به شکلی از اشکال تحت شکنجه و نظربند قراردادند.
چون در این دورۀ بسیار مهم، استاد مولوی خسته از شخصیتهای عمدۀ سیاسی بهحساب میرفت، وقتیکه خود را در دورۀ هشتم کاندید کرد، وی را جبرا به «خدمت عسکری» که باید جوانان بیست و بیستودوساله را جلب میکردند برخلاف استاد خسته را به خاطر جلوگیری از کاندید و وکیل شدن جلب نمودند.
استاد مولوی خال محمد خسته در کابل و تمام افغانستان یکی از چهرههای شناختهشده و از علمای پرفیض و مهم به شمار میرفت، کارهای ارزنده استاد مولوی خسته، همه به درد محققان میخورد، مخصوصاً کارهای تحقیقی و ادبی او از یادگارهای عظیم وطن میباشد.
اگرچه حضرت ابوالمعانی بیدل در نیمقارۀ هند به حد اعلی شناختهشده بود ولی در افغانستان بدان پیمانه به حضرت بیدل توجه نمیشد، یکی از شخصیتهای اولی که در خدمت پخش افکار بیدل، شهکاریها کرده سردار مهردل خان مشرقی میباشد، این سردار با دانش یکی از اساسگذاران اول انکشاف افکار ملکوتی حضرت بیدل میباشد. بعد از آن غلام محمد طرزی، سردار نصرالله خان، سردار عزیزالله خان قتیل، سردار عبدالعزیز حیرت و یکتعداد دانشمندان محمدزاییها به ارزش بیدل پیبردند و از آن بود که سردار نصرالله خان کلیات بیدل را تا (ردیف دال) به طبع رسانید، ولی کلیات بیدل بهصورت پخته نه در افغانستان، نه در ترکستان و نه در هندوستان صورت گرفت، بلکه از برکت دو ابرمرد بزرگ علامه استاد خلیلالله خلیلی و استاد مولوی خال محمد خسته، کلیات نایاب حضرت بیدل را در پنج جلد با تصحیح و مقابله با چندین نسخ چاپهای هند و یادداشت علما، دقت و غور مکرر استاد خلیلی و شخص مولانا خسته بهصورت پخته به چاپ رسانیدند که قهرمان اصلی استاد خسته و بعدا استاد خلیلی بودند. جلو همه کارهای تصحیح و مقابله به دست شخص مولوی خسته بود، چونکه شخص خسته از بیدلشناسان معروف افغانستان و مقالات زیادی در آنباره تحریر و به چاپ رسانیده بود، صدها بار در خاک هند با علمای هند و ادبای افغانستان، دربارۀ بیدل تبصره کرده بود. هم چنان استاد خلیلی کتاب «فیض قدس» را در آن ایام به چاپ رسانیده بود که از حیات و ممات و افکار حضرت بیدل حکایت میکرد، خوشبختانه در آن سالها، علامه استاد صلاحالدین سلجوقی نیز کتابی را به نام «نقد بیدل» به چاپ رسانیده بود که آنهم به شناسایی افکار حضرت بیدل کمک مینمود.
البته یادگارهای مرحوم استاد خسته زیاد میباشد که در سطور بعدی از آنها ذکر به عمل خواهد آمد، اما بزرگترین کار ادبی و یادگار زرین او همین چاپ کلیات بیدل بوده که از زمان وفات بیدل تا آن زمان همه یادگارهای آن حضرت بهصورت مکمل و صحیح به چاپ نرسیده بود، باید یک موضوع را فراموش نکرد که مصارف طبع کلیات پنج جلدۀ بیدل(رح) از بودجۀ وزارت معارف وقت بود.
این نگارنده استاد مولوی خسته را چندین بار دیدهام، مخصوصاً در خانۀ عبدالقدیر پور غنی که فرزند یکی از کاکههای کابل عبدالغنی نسواری میباشد، که شاعر خوبی بود و با مولانا خسته آشنایی داشت، همچنان روزی با چند نفر جوانهای تحصیل یافته به حجرۀ مرحوم خسته رفتیم و پای صحبت او نشستیم، وی در جادۀ مردم حیات به سر میبرد، و فکر میشد استاد خسته در طول حیات خویش عقب مادیات نمیگشته، بلکه مرد فقیر، ادیب، عالم، هنرمند، شاعر و درویشصفت بوده که به مادیات اعتنایی نمینموده.
مولوی استاد خال محمد خسته مرد با شمایل خاص، با قدمیانه، ریش تارتار، چشمان جاذب و چهرۀ مایل به سفیدی داشت، کلاه و لنگی را نیز ببر میکرد .
متواضع و حلیم و برده بار بود. مولانا خسته بالاخره بعد از همه خدمات ارزندۀ خود، در سال (۱۳۵۲ هـ ش) در شهر کابل پدرود حیات گفت. چون تاریخ تولد وی را که در بالا آوردیم، چندان موثقیت ندارد، ازآنرو نمیتوانم بگوییم که وی در چندسالگی وفات کرده است، همینقدر گفته میتوانیم که آن مرحوم بهوقت رحلت خود بیش از هفتادسال عمر داشت.
آثاری که از مرحوم استاد مولوی خال محمد خسته باقی مانده، قرار ذیل میباشند و یقیناً میتوانیم متذکر شویم که این آثار همۀ آنچه آن مرحوم به یادگار مانده نمیباشند، و شاید هم نسخ زیاد خطیشان مفقود و یا به دست بازماندگان شان قرار داشته باشد.
۱ . استاد خسته به نوشتن دو خط مهارت زیاد داشت، نستعلیق و نسخ و یادگارهای وی در وطن زیاد میباشند و حتی در بسی مجلات و جراید هم نمونههای کار حسن خط شان به نشر میرسید .
۲ . رسالهای به نام «آداب خط نستعلیق»؛
۳ . «اصول رسمالخط العربی»؛
۴ . «خمستان» مجموعۀ شعری چاپ در هند، مشتمل بر غزلیات، رباعیات، مخمسات، ترجیعات، ترکیبات، ساقینامه و مراسلات میباشد که به کوشش مولوی عبدالرءوف منتشر شده است؛
۶ . فریاد خسته؛
۷ . یادی از رفتگان، تذکرۀ شعراء، چاپ کابل ۱۳۴۱ هـ . ش؛
۸ . معاصرین سخنور، چاپ کابل ۱۳۳۹ هـ . ش؛
۹ . کارستان بلخ (موضوع تاریخ بلخ)؛
۱۰ . افکار خسته؛
۱۱ . مجموعۀ اشعار در شش جلد؛
۱۲ . تذکرۀ خوشنویسان؛
۱۳ . شعر منثور؛
۱۴ . خطاطان قرن یازده تا چهاردۀ امروزی؛
۱۵ . «رمزیات»؛
۱۶ . یک مجموعۀ «ضربالمثلهای فارسی» به خطاطی مرحوم استاد خسته را این نگارنده در دست عبدالقدیر پورغنی دیده است؛
۱۷ . خطاطی کتاب «لغات عامیانه فارسی افغانستان» توسط مولوی خسته صورت یافته و مولوی درآن کتاب همکاریهای زیادی کرده و اصلاحات نموده، اما چون شخص سیاسی بود، لزوما شرح وبسط همکاریهایش تذکر نیافته و فقط در ختم کتاب «به خط خال محمد خسته» دیده میشود و بس؛
۱۸ . خسته طوری که گفته شد کلیات بزرگ حضرت بیدل را تصحیح و ردیفبندی و تدقیق و پروفریدینگ کرده است؛
۱۹ . خطاطی کتاب «سیرةالنبی» مولانا سید سلیمان ندوی به ترجمۀ عزیزالرحمن سیفی (به زبان پشتو)؛
۲۰ . دبیرستان بلخ؛
۲۱ . بیدلان بسیارند؛
۲۲ . دستان بلخ؛
۲۳ . ضوابط خط نستعلیق.
استاد مولانا خال محمد خسته یا آن صاحبدل زمانه، چون خود خطاط بود، ازآنرو در قواعد خط، اندازههای حروف و دیگر قیود خطاطی، معلومات دقیق و رسا داشت بیتردید میتوان گفت که مولوی خسته یکی از مشهورترین و پرکارترین شخصیتهای روزگار خود بوده است.
مولوی خسته، طوری که از نامش پیداست، آهسته صحبت مینمود و خیلی زیبا و ادیبانه سخن میگفت و دایم آثار خستگی از وجناتش مشاهده میشد، چونکه حجم کارش بیحد زیاد و ساحهی کارش وسعت داشت و باید روزها و شبها کار میکرد، وی تا آندم کارکرد که چون شمع به دیگران روشنی داد و خود را در ورطۀ آتش آن سوزانید. خداوند رحمتش کند.