مصاحبه از: حسیب الله شاهین
با روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان، بار دیگر دروازههای مکاتب بهروی دختران مسدود شده، زنان حق کار در بیرون از منزل را از دست داده و نخبگان علمی یکی پس از دیگری و از هر طریق ممکن این کشور را ترک میکنند. جامعه افغانستان رفته رفته از مدار علم و تکنولوژی خارج شده و جای این مهم در عصر حاضر را مدارس دینی میگیرند. اما سوال اصلی این است که علم و دین چه ارتباطی با هم دارند؟ آیا حوزه دیانت از حوزه علم قابل تفکیک هست و چرا؟ معیارهای سنجش مشروعیت نظام سیاسی در اسلام کدامها اند؟ و…. برای واکاوی این سوالات پای صحبتهای پروفسور سید حسین اشراق حسینی، فلسفهپژوه و استاد دانشگاه نشستهایم.
سوال: علم و دین چه ارتباطی با هم دارند؟ آیا حوزه دیانت و حوزه علم از هم قابل تفکیک هست و چرا؟
اشراق: بحثِ نسبتِ علم و دین بستگي به اين دارد كه از کدام منظر به این جستار پرداخته شود. برخی علم را جزء دین شمرده و از تداخل میان آن دو سخن به میان آوردهاند، مانند “ابوحامد غزالی” که باورداشت همۀ علوم بشری از ظواهر آیات قرآن به دست میآید. اما برخی دیگر مانندِ “کانت” علم و دین را دو مقوله متمایز و جداگانه و دارای قلمروهای متفاوت دانسته اند. افزون بر آنها عدۀ دیگر مانند “مارکس” بر تعارض میان آن دو تأکید کرده اند.
به گمان من حوزههای علم و دین از جنبههای گوناگون با یکدیگر متفاوت اند؛ هم به لحاظ متدولوژی و رژیمهای زبانی و هم به لحاظ درونداد و برونداد. از وظایف و مقاصد متمایز آنها نیز میتوان سخن به میان آورد. بنابراین مقولههای یاد شده دو مسیرِ جداگانه را دنبال میکنند. علم با استفاده از داده و تجربه با زبانِ شناختاری، کشف اسرار طبیعت را وظیفۀ خود میداند، در حالی که دین با رویکرد فراتجربی مدعی راهنمایی بشر در مسیرِ کمال معنوی است؛ حوزهای که زباناش غیرِشناختاری، نمادین و سمبلیک است. به همین جهت گفته میشود که نمیتوان با رژیم زبانی علم از تحلیل دین سخن به میان آورد و با رویکردِ دینی، مبناها و دستاوردهای علمی را فهمید و مورد بررسی قرار داد.
سوال: آیا مفاهیمی چون عدالت و آزادی در قرآن تعریف شده و یا اینکه وابسته به هنجارهای اجتماعی حاکم در جامعه میباشد؟
اشراق: مفاهیم عدالت و آزادی به گونهای که در مباحث فلسفی، حقوقی و جامعهشناختی موردِ بحث قرار گرفته، در متون دینی بحث نشدهاند، و اشارههایی کلی که صورت گرفته، تأویل بردار بوده و هر فقیه و مفتی و هر گروه اسلامی از آن استنباطهایی مطابق با پیشفهمها، انتظارات و منافع خود دارد. به همین جهت طیفِ وسیعی از تفسیرهای متفاوت در زمانهها و زمینههای مختلف در جهان اسلام در این موارد وجود دارد، به گونهای که اکثر اوقات موردِ سوءاستفادۀ حکام و گروههای سیاسی قرار گرفته است.
اما بدون شک بحثهای گستردهای در رابطه با آزادی و عدالت، هم در حوزههای فلسفی و حقوقی و نیز در قالب علوم انسانی صورت گرفته و از سیرِ تکاملی، مکتبهای متمایز و تیوریهای متفاوت نیز برخورادار است، به گونهای که نشان میدهد در این زمینه اجماعی هم وجود ندارد و کماکان معرکۀ آراء و نظریهپردازیها در این گستره گرم است و تداوم دارد.
سوال: آیا به نظر شما همه آنچه از متون دینی موجود است، تفسیری از تفسیرها نیست؟ به این ترتیب آیا آنچه با نام اسلام پیش روی ما قرار میگیرد، نوع نگاه، برداشت و تفسیر یک جامعه قبیلهای از متن مقدس(قرآن) نیست؟
اشراق: بدون تردید متون و آموزههای دیني، ماهیتِ هرمنوتیکال دارند. این ویژگي باعث ميشود كه فهم آموزههای دیني نیز به سادگي امکانپذیر نباشد و هر مجموعه متناسب به موقعیت و منافع خود، قرائتی را عرضه کند، به ویژه اگر گفتمان دیني در “میدانِ قدرت” قرار گیرد، مرزبندی مينماید و خود و دیگری را بر مبنای سلسله مراتب مطرح ميكند. در جامعه قبیلهای بدون شک دین به مثابۀ مجموعهای از آموزههای تک آوا شناخته میشود که با ویژگيهای قراردادی و بینالاذهاني بیگانه است. در این مجموعه، همچنان دین غموض و تعصب به بار ميآورد و مجالي برای مدارا، همپذیری و دیگرنوازی باقي نميگذارد، زیرا هویتسازی ميكند و نه تنها میان “خود” و “دیگری” تفکیک به وجود ميآورد كه بحثِ برتری و فروتری را به هوای بازگشت به روزگارِ اسطورهای غلبة “شهرِ خدا” دامن ميزند. نمونۀ کامل آن جهالت طالبان است که هنجارهای قبیلهای خود را به مثابۀ آموزههای شرعی و منطبق با قرآن عنوان میکند.
سوال: آیا شکل نظام سیاسی یک امر دینی است یا عقلانی، و چرا گروههای خاصی همچون طالبان و یا داعش و حزب التحریر به دنبال احیای نوع خاصی از نظام هستند که به باور آنها اسلامی است. این باور از کجا آب میخورد؟
اشراق: فرم نظام هیچگاهی امرِ دینی و اسلامی نیست. همچنان اسلام شكل خاصى را براى حكومت پیشنهاد ننموده است. در واقع این مسألۀ خود مردم است که بر اساس نیاز ها و مقتضیات زمانهشان چگونه فرمی را برای خود برمیگزینند. پیامبر( ص) نیز یادآور شده است: “شما در امور مربوط به دنیایتان واقفترید”.
گروههای افراطی اول اینکه بر مبنای تفسیر خودشان فرم “امارت” و “خلافت” را مطرح میکنند که هم غیرعقلانی است و نیز هیچگونه حق و احترامی به خِرَد جمعی و رأی و سهمگیری مردم قایل نیستند. دوم اینکه میان خودشان نیز همنظری ندارند. آنها از طرح ساختاری قانونمند برای حکومتداری ناتوان اند. این گروهها برخاسته از آسیبهای اجتماعی، بازیهای ژئوپلتیک و همچنان محصول روندِ گفتمان قدرت اند، به همین جهت هیچگاه نمیتوانند به پرسشها و نیازهای پیچیدۀ زمان معاصر پاسخ بگویند، بلکه پاسخ آنها سرکوب و خشونت، خود را در محورِ حق قرار دادن و تکفیرِ غیرخودیهاست. از همینرو چهرههای مطرح “اخوانالمسلین” مانند “راشد الغنوشی” اعتراف کرده که جریانهای اسلامگرا برای اساسگذاری نظام سیاسی و مدیریتِ پیچیدگیهای حکومتداری نه تنها برنامه ندارند، که از ظرفیت و توانایی برای این کار نیز برخوردار نیستند.
سوال: معیارهای دینی سنجش مشروعیت نظام سیاسی در اسلام کدام است؟
اشراق: مشروعيت در یک تعریف کلی به توجيه حق اعمال قدرت برای تأمین حاکميت گفته میشود. دولتها هنگامي مشروعيت پيدا ميکند که فرمان و اطاعت، توأم با “حق” و “خیر” درآمیزد. در اسلام برای مشروعیت، شیعه و اهل سنت بحث حاکمیتِ خدا را مطرح مینماید و هر کدام به نوبه خود این جستار را به امامت و خلافت وصل میکند، رویکردی که احتمال دارد مورد سوءاستفاده نیز قرار گیرد و معیار عینی و مشخصی مانند آرای مردم یا مکانیزمهای رقابتی و غیره را برنمیتابد. به همین جهت تحت نام اسلام جباران زیادی بودهاند که مشروعیتشان را با عنصر “غلبه” سنجیده و شریعتنویسان و فقیهان نامدار زیادی نیز در این مورد مانند “ابن تیمیه”، “امام غزالی”، “ابن جماعه” و غیره قلمفرسایی کرده و “الحق لمن غلبه” را نماد مشروعیت/ حقانیت معرفی کردهاند. افزون بر عنصر “تغلب” که بر بنای آن “علتِ موجبه” را “علتِ مبقيه” پنداشته اند، برخی مانند “ماوردی” نصب و تعیین “خلیفۀ لاحق” به واسطۀ “خلیفۀ سابق” را نیز واجد مشروعیت دانستهاند.
در مجموع، بحثِ مشروعیت در نظام سیاسی اسلام به دلیل اینکه با اتکا به متون و رویههای سنتی تبیین شده، کماکان رویکرد سنتی خود را حفظ کرده است. به همین جهت است که مشروعیت سنتی در طول تاریخ جهان اسلام خود را افزون بر “غلبه” در کسوتهای “وراثت”، “شيخوخيت”، “پدر سالاری”، “خون و نژاد”، “نخبهگرایی” و “انتصاب” نیز نشان دادهاند. بنابراین مفهوم “ماکس وبری” “مشروعیت” که همانا جنبۀ قانونی و عقلانی آن است، در نظام سیاسی اسلام چندان به چشم نمیآید، زیرا در نظام سیاسی اسلام حاکمیت از آنِ خدا دانسته شده است، در حالی که در مدل “عقلانی ـ قانونی” حاکمیت آز آنِ مردم است و مشروعیت نیز از همین گذرگاه تبیین میشود. در نظامهای داعشی و طالبانی، حزب التحریر و غیره حاکمیت از آن مردم نیست و مشروعیت نیز با آرای مردم سنجیده نمیشود.
سوال: اینکه تعداد گروههای تکفیری هر روز افزایش مییابد، گروههای قومی نیز با نام اسلام یکدیگر را سرکوب مینمایند و دهها اتفاق دیگر تحت عنوان اسلام نامگذاری و اجرا میشود، ناشی از ظرفیت آمیختگی اسلام با قبیلهگرایی است یا چیز دیگر؟
اشراق: ازدیاد گروه های افراطی و تکفیری دلایل مختلف دارد، اما مهمترین دلیل آن بازماندن جوامع اسلامی از تولیدِ دانش، فقدان توسعه و دور ماندن از کاروان تمدن است، چیزی که افغانستان در بدترین وضعیت آن قرار دارد. خطر از آنجا ناشي ميشود كه غالباً در جوامع اسلامی ماهیتِ سیال دین نادیده گرفته شده و مغفول واقع میگردد. در واقع نپذیرفتن قرائتهای متنوع از دین و اصرار بر ابدی كردن نوعي بازی زباني، توهمِ “حقیقتِ برترِ من” را به وجود ميآورد. این امرتوقعاتِ تمامیتخواهانه در میان پیروان دین را بیشتر نموده و زمینة تعمیق جزماندیشي را نیز وسعت میبخشد. خشونتي كه اكنون در جوامع اسلامی به ویژه افغانستان مشاهده ميشود، همه ناشي از وضعيتی است كه مدعیانِ “اسلام ناب” به وجود آورده و با سوءاستفاده از جهل عمومی، فهم قبیلهایشان را در “هالۀ قدس” عرضه میکنند. چنانکه دیده شده است تمامیتخواهي ناشي از خوانش یگانه، اما آمیخته با هنجارهای قبیلهای، این زمینه را به وجود آورده که درهمآمیزی دینداری و خشونت عینیت پیدا کند و در تصفیههای قومی، زبانی، فرقهای و سیاسی تحت نام اجرای احکام دین از مردمان بیشماری قربانی بگیرد.
سوال: آیا آنچه امروز تحت عنوان امارت بر افغانستان مسلط است، واقعا اسلامی است؟
اشراق: افزون بر اینکه اسلامی نیست، انسانی هم نیست. پدیدهای به نام “امارت اسلامی” هم امروز و نیز در گذشته محتوای انسانی نداشته و موجب عقبماندگیها و بحرانهای متنوع بشری شده و میشود.
سوال: محرومیت زنان از تحصیل و کار با فرمان ملا هبتالله آخوندزاده و چالش ایشان مبنی بر اینکه آیهای برای عدم این محرومیت بیاورند، به چه معنی است؟ آیا به راستی آنچه او میگوید اسلامی است؟ پس تکلیف حقوق بشر، اخلاق و ارزشهای اومانیستی مدرن چه میشود؟
اشراق: هیچ کارِ طالبان با خِرَد و منطق و ارزشهای معاصر همخوانی ندارد. آنها به شمول آخوندزاده [ اگر وجود فیزیکی داشته باشد]، با مفاهیم مدرن انسانی بیگانه هستند. اگر به ارزشهای اومانیستی اهمیت قایل شوند، در آن صورت دیگر طالبان نیستد. هویت طالبان هویت متضاد با ارزشهای حقوق بشری است.
سوال: به نظر شما به عنوان استاد فلسفه آیا راه مبارزه مدنی علیه طالبان در افغانستان وجود دارد؟
اشراق: به نظر من در برابر حجم جهالت و تمامیتخواهی طالبان، مبارزۀ مدنی کافی نیست و نتیجۀ قانعکننده به بار نمیآورد، بلکه در کنار آن نیاز جدی احساس میشود که استفاده از شیوههای سختافزاری نیز در کانون توجه قرار گیرد. ترکیب شیوههای نرمافزاری و سختافزاری در برابر طالبان منطقی به نظر میرسد، زیرا هستی یک تمدن در برابر تهدید و خطر قرار گرفته و بایستی برای نجات آن از همۀ فرصتها، امکانات و شیوهها بهره برده شود.
سوال: و در پایان، برای رهایی از وضعیت حاکم فکری در افغانستان چه گامهای علمی و عملی را پیشنهاد مینمایید؟
اشراق: راه رهایی از وضعیت موجود ترکیبِ مبارزۀ مدنی با مقاومت مسلحانه است. همچنان انسجام و هماهنگی ظرفیتهای متنوع در خارج از کشور برای تحت فشار قرار دادن همهجانبه و سنگین طالبان از راههای گوناگون و همچنان پشتیبانی وسیع از مقاومتِ داخل افغانستان.
ممنون از شما که در این گفتوگو شرکت کردید.