روز گذشته برابر بود با نهمین ساگرد درگذشت استاد محمدعمرفرزاد نویسنده، شاعر، پژوهشگر و ادبیات شناس افغانستان بود. به همین مناسبت و به منظور یادآوری از کارنامه استاد فرزاد، پایگاه تحلیلی-خبری روایت مصاحبهای را با استاد صالح محمد خلیق، رییس شورای نویسندگان بلخ و یکی از دوستان و همکاران نزدیک استاد فرزاد انجام داده است که خدمت خوانندگان محترم تقدیم میگردد.
پرسش نخست: استاد فرزاد کی بود، کجا تولد شد و در چه زمینه و در کجا آموزش دید؟
پاسخ: زندهیاد استاد محمدعمر فرزاد فرزند پادشاه، دانشمند، عارف، پژوهشگر و ادبیاتشناس تاجیک افغانستان بود که در سال ۱۳۲۲ هجری خورشیدی در گذر تۀ توت شهر مزار شریف، مرکز ولایت بلخ زاده شد و در زادگاه خود در زمینههای علوم انسانی بهویژه زبان و ادبیات فارسی دری و عربی دانش آموخت.
پرسش دوم: شما از چه زمانی با استاد فرزاد آشنا شدید و دلیل آشنایی تان چه بود؟
پاسخ: من در سال ۱۳۵۰ هجری خورشیدی، هنگامی که دانشآموز دبستان بودم، با شادروان استاد فرزاد آشنا شدم. در آن سال من نخستین تجربیات خود را در زمینههای نگارش و سرایش برای چاپ و نشر در روزنامۀ محیطی «بیدار» به ادارۀ مطبوعات وقت بلخ میبردم و استاد فرزاد که ویراستار آن روزنامه بلخ و همزمان گردانندهگی صفحۀ ویژۀ شعر و ادبیات روزنامۀ بیدار را به دوش داشت، نوشتهها و سرودهها مرا از نظر میگذرانید و برخی از آنها را از طریق آن روزنامه به دست نشر میسپرد. از همان سال به بعد همواره دید و وادید و نشستوبرخاست داشتم و از راهنماییها و مشورههای وی در زمینههای ادبیات بهره میجستم.
پرسش سوم: اندکی دربارۀ ویژههای شخصیتی استاد فرزاد صحبت کنید!
پاسخ: شادروان استاد فرزاد شخصیتی چندبعدی داشت. او ادبیاتشناس، مولویشناس و بیدلشناسی توانا و در عین حال شخصی درویشمشرب، فروتن، مؤدب، کمسخن، کمادعا، خوشبرخورد و گوشهگیر بود. با لایههای گوناگون اجتماعی حشر و نشر داشت، دفترش همهروزه محل رفتوآمد و نشستوبرخاست دانشمندان، شاعران، نویسندهگان، فرهنگیان و اهل تصوف و عرفان و سلوک بود و به اصطلاح از مناجاتیان تا خراباتیان با او دوست بودند و هر گروهی او را از خود میدانستند. او با هر گروه سنّی از نوجوانان و جوانان گرفته تا سالمندان معاشرت داشت. به گفتۀ آقای فیاض مهرآیین، استاد فرزاد مولوی دیگری در روزگار ما بود و مولاناگونه با افراد و اشخاص دارای مشربهای گوناگون و حتا متضاد آشنا و دوست بود، دشمنان ایدیولوژیک و سیاسی در آبشخور دفتر او تضادهای شان را از یاد میبردند و با حفظ جهانبینیها و اندیشههای سیاسی شان، هوای دشمنی باهم را از سر بدر میکردند، ملّیگرایان، چپگرایان میانهرو و افراطی، طیفهای گونهگون اسلامگرایان، افراد بیعلاقه به سیاست، همه گرویدۀ او بودند.
گردآمدن طیفهای گوناگون مردم در روز بهخاکسپاری استاد، نشانۀ روشنی از ابعاد شخصیتاش بود. حضور گستردۀ فرهنگیان، شاعران و نویسندهگان از گوشهوکنار میهن و مشایعت پیکر مطهرش با هایوهوی پرشور سالکان طریقت و صدور پیامهای تسلیت از مقام نخست کشور گرفته تا رهبران احزاب و سازمانهای گوناگون سیاسی و نهادهای فرهنگی و اجتماعی همه و همه بیانگر شخصیت سترگ و فراگیرش بودند. در پیوند با ابعاد گستردۀ شخصیت فرهنگی و عرفانی شادروان استاد فرزاد، بسیاری از شخصیتهای مطرح فرهنگی و ادبی کشور نوشته اند و ابراز نظر کرده اند، مانند استاد بزرگ سخن، واصف باختری، محمّداسحاق دلگیر، فیاض مهرآیین، دکتر عبدالسمیع حامد، محمدصادق عصیان، عبدالوهاب مجیر، سیدرضا محمدی، سهراب سیرت، شهباز ایرج، سیداسحاق شجاعی و دهها تن دیگر. همچنین بسیاری از شاعران مطرح روزگار ما چون شادروان استاد حیدری وجودی و شاددروان یحیا جواهری و دیگران در سوگ استاد شعر سروده اند.
پرسش چهارم: دربارۀ نقش استاد محمدعمر فرزاد در رشد و شگوفایی ادبیات بلخ صحبت کنید و چند نسل از فرهنگیان و شاعران بلخ از اندیشههای استاد فرزاد بهره برده اند؟
پاسخ: شادروان استاد محمدعمر فرزاد در بالندهگی شعر و ادبیات بلخ نقشی سازنده و محوری را داشت. نهضت بزرگ ادبی معاصر بلخ در واقع در محور او شکل گرفت که بعداً در سراسر کشور گسترش یافت. شادروان استاد واصف باختری که خود را شاگرد استاد فرزاد میدانست از همان دورۀ دانشآموزی خود در دبیرستان باختر مزار شریف با استاد فرزاد دوست بود و تجربههای شعری خود را با وی در میان میگذاشت و به همینگونه شادروان استاد یحیای جواهری که در سالهای چهل سدۀ چهاردهم خورشیدی از راهنماییهای استاد فرزاد استفاده و استفاضه میکردند. استاد فرزاد با بسیار از بزرگان معاصر ادبیات مانند علامه سید اسماعیل بلخی، مولانا خالمحمد خسته، مولانا قربت، مولا صالحمحمد فطرت، استاد محمدیوسف آیینه، استاد حیدری وجودی، استاد متین اندخویی، محمداسحاق مضطرب باختری «نگارگر»، محمدسرور آذرخش، دکتر عبدالرازق رویین، هلالالدین بدری و امثال آنان معاشر بود. او بر بسیاری از نامداران شعر و ادبیات سه چهار نسل بلخ و کشور به گونهیی سمّت استادی دارد و خود آن شاعران و نویسندهگان نیز به این جایگاه استاد فرزاد معترف اند. محمداسحاق دلگیر، علیاصغر ویلان باختری، عبدالفیاض مهرآیین و از جوانتران دکتر عبدالسمیع حامد، ژکفر حسینی، برهان ابدالی، محمدصادق عصیان، عبدالوهاب مجیر، وحید وارسته، شهباز ایرج، سهراب سیرت، سهراب سامانیان و دهها تن دیگر از کسانی اند که استاد فرزاد به بالندهگی استعداد آنان نقش بهسزایی داشته است. دکتر نوراحمد نورنیا، دکتر تهماسبی خراسانی و بسیاری از جوانان دیگر هم از محضر استاد بهره برده اند که نامگرفتن از همۀ آنان سخن را به درازا میکشانَد.
پرسش پنجم: استاد فرزاد را بیشتر به عنوان شاعر میتوان شناخت یا یک عارف؟ و تلاشهای او در حوزۀ عرفان را چهگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: از دیدگاه من استاد فرزاد همانگونه که پیشتر یادآور شدم، شخصیتی چندبعدی داشت و از اینرو نمیتوان او را تنها به عنوان یک شاعر یا یک عارف مطرح کرد و شناخت. باری دکتر عبدالسمیع حامد در جایی نوشته بود که «زمانی یکی از فرهنگیان از من پرسید: آیا استاد فرزاد شعر میگوید؟ گفتم: استاد فرزاد «شاعر» میگوید…. و امروز نیز به همین باورم. به گفتۀ وی شادروان استاد فرزاد به عنوان محوری نستوه و پایدار در بلخ نهانمایههای هنری و ادبی را جذب میکرد و به فرآیند فرهنگ و فردا پیوند میداد. بنابراین برخی از سخنوران نسل ارشد و تقریباً تمام شاعران پرآوازۀ نسل میانگین افغانستان به گونۀ مستقیم یا غیر مستقیم شاگرد استاد اند.» استاد در حوزۀ عرفان بیشتر به عنوان یک عرفانشناس مطرح است. بهویژه چون او مولاناشناس و بیدلشناس بود، بسیاری از اهل عرفان و تصوف بلخ و کشور از دانش وی در این زمینهها سود میبردند، مثنویخوانان مشهوری چون شادروان میر فخرالدین آغا و همچنین محمدذاکر ذکر همیشه در گزینش بخشهایی از مثنوی برای خواندن در مجالس و محافل صوفیانه و عرفانی از او مشوره میگرفتند و خودش در زمینۀ عرفان اثری نیز دارد به نام «ناکجاآباد عرفان». او در گفتار، رفتار و پندار خود یک عارف به تمام معنا بود.
پرسش ششم: گفته میشود که استاد فرزاد خیلی به نوشتن علاقه نداشت. دلیلش چه بود؟ عرفانگرایی یا مسألۀ دیگری؟
پاسخ: بلی، درست است. همانگونه که پیشتر اشاره داشتم، زندهیاد استاد فرزاد اگر شعر کم میگفت، شاعر تربیه میکرد و اگر کم مینوشت، نویسندهگان را به رمز و راز نویسندهگی آشنا میساخت. البته وی علاوه برین بدون هیچ دلیلی به سخنگفتن زیاد بهویژه به سخنرانی در همایشها یا گفتوگو با رسانهها نیز کمترین علاقهمندییی نداشت و گوشهگیری و کمسخنی از ویژهگیهای شخصیتیاش بودند.
پرسش هفتم: از استاد فرزاد چه آثاری بر جای مانده است؟
پاسخ: همانگونه که پیشتر گفته آمد استاد فرزاد به نوشتن و سرودن علاقهمندی خاصی نداشت و از همینرو آثار اندکی از وی بر جای مانده اند. تا جایی که برای من معلوم است، زندهیاد استاد فرزاد، افزون بر شعرها، مقالههای ادبی و پژوهشهای ادبی و تاریخییی که در روزنامههای بیدار، انیس، کاروان و مجلههای بلخ، اوقاف، ژوندون، امالبلاد به نام و تخلص اصلی خود و یا به تخلصهای مستعار «فرزان»، «خیرانی»، «شادیانی» و … به نشر رسانده است، آثار جداگانۀ دیگری به نامهای «ریشیها – نگرشی بر ادبیات عصر ویدی»، «تاریخچۀ شهر مزار شریف – اسما و اعلام»، «ناکجاآباد عرفان» و غیره نیز دارد.
پرسش هشتم: مهمتر تأثیر اندیشههای استاد فرزاد بر نسل کنونی چیست؟
پاسخ: شادروان استاد فرزاد از طریق راهنماییها و مشورههای خود به جوانان شاعر و نویسنده و آگاه در زمینههای شعر و ادب و فرهنگ و تاریخ، طبعاً بیشترین اثرگذاری را بر روح و روان آنان داشته است. این اثرگذاری بیشتر به نوع نگاه زیباییشناسانۀ شاعران و نویسندهگان به پدیدهها و درونمایۀ آثار آفرینشی آنان است. اصلاً شعر و ادبیات معاصر بلخ و به تبع آن افغانستان در محور این شخصیت بزرگوار از حالوهوایی تازه برخوردار شده است و اگر او نمیبود، بدون گزافه، ما در افغانستان ادبیات نوین با دیدگاههای تازه و دریافتهای زیباییشناختی امروزی نداشتیم.
پرسش نهم: یک خاطرۀ تان از استاد فرزاد را با خوانندهگان ما شریک کنید!
پاسخ: ما شادروان استاد فرزاد را «ادبستان زندۀ بلخ» مینامیدیم. در روزگارانی که اینترنت و برنامههایی چون «گوگل» نبود، استاد فرزاد برای ما بهترین مرجع برای یافتن پاسخ به پرسشهای بود. او از حافظۀ بسیار نیرومندی برخوردار بود و حتا برخی از متنهای ادبی کهن منظوم و منثور زبان فارسی دری، مانند خمسۀ نظامی، دیوان حافظ و غیره را از بر داشت. میخواهم خاطرهیی را در این باره که از استاد فرزاد دارم به خوانندهگان گرامی یادآور شوم. در سال ۱۳۷۲ هجری خورشیدی هنگامی که همراه با استاد فرزاد در دومین همایش بینالمللی انجمن پیوند در شهر دوشنبه تاجیکستان شرکت کرده بودم، یک صبح تمام مهمانان در سالن مهمانخانۀ تاجیکستان جمع شده بودند تا برای بازدید از کتابخانۀ بزرگ فردوسی بروند. در همین حال آقای سخی غیرت، یک تن از نویسندهگان کشور، که دوست من و استاد فرزاد بود، به ما گفت که در میان مهمانان ایرانی، آقای سیدابوطالب میرعابدینی، نویسندۀ کتاب «بلخ درتاریخ و ادب فارسی»، نیز در همینجا حضور دارد و او را به ما نشان داد و ما هر سه به جایی که او نشسته بود، رفتیم و با همدیگر معرفی شدیم و احوالپرسی کردیم. در جریان گفتوگو با وی، دیدم که کتاب قطوری در دستش است و خوب که متوجه شدم «خمسۀ نظامی» بود. من که میدانستم استاد فرزاد خمسه را از حفظ دارد، به خاطر بازشدن سر صحبت موضوع را به آقای میرعابدینی یاد کردم و او هم با تعجبی که برایش دست داده بود، برای سرگرمی خواست حافظۀ استاد فرزاد را آزمایش کند.البته من دلهره داشتم که مبادا استاد فرزاد در این آزمایش کم بیاورد، اما خوشبختانه کار بر وفق مرام پیش رفت. استاد فرزاد برایش گفت که هر جایی از خمسه را که آقای میرعابدینی میخواهد بخوانم، باید یک بیت ماقبل آن را برایم بخواند، متباقی را من از یاد ادامه میدهم. این کار برای چندین مرتبه اجرا شد و استاد فرزاد خواندن بیتهای متباقی را تا زمانی که آقای میرعابدینی بس میگفت، ادامه میداد. در پایان این کار، میرعابدینی خمسۀ نظامی را که قرار بود به کتابخانۀ فردوسی اهدا کند به استاد فرزاد تحفه داد.