وطنپرستی یکی از بنیادیترین عناصر هویت انسانی و اجتماعی است که در طول تاریخ، نقش مهمی در شکلگیری دولتها، انسجام اجتماعی و ایجاد امید جمعی ایفا کرده است. با این حال، مفهوم وطنپرستی تنها به احساسات عاطفی نسبت به سرزمین محدود نمیشود، بلکه به معنای پیوند انسان با عرصهای عمومی است که در آن میتواند آزادی و مسئولیت سیاسی خود را تجربه کند.
هانا آرنت، فیلسوف سیاسی آلمانی-یهودی، با تجربه تبعید و بیوطنی در قرن بیستم، نگاهی متفاوت به وطن ارائه میدهد. از دید او، وطن جایی است که «حق داشتن حقوق» در آن تضمین میشود؛ یعنی انسان بتواند در زندگی عمومی حضور یابد، سخن بگوید و در سرنوشت جمعی خود مشارکت کند (Arendt, 1951). به همین دلیل، وطن صرفاً جغرافیا یا خاک نیست، بلکه عرصهای سیاسی و فرهنگی است.
اگر این دیدگاه را به افغانستان تعمیم دهیم، درمییابیم که ضعف وطنپرستی در این کشور نه به دلیل کمبود احساسات ملی، بلکه ناشی از نبود شرایطی است که به شهروندان امکان حضور مؤثر و آزادانه در عرصه عمومی بدهد. در واقع، مشکل اصلی افغانستان، فقدان «وطن سیاسی» به معنای آرنتی آن است.
وطن از دیدگاه آرنت
از منظر آرنت، وطن چیزی فراتر از تعلق عاطفی است. وطن یعنی امکان مشارکت فعال در عرصه عمومی، بهرهمندی از حقوق سیاسی و زندگی در نظمی حقوقی که «حق داشتن حقوق» را تضمین میکند (Arendt, 1968). بیوطنی، نه صرفاً از دست دادن سرزمین، بلکه محرومیت از امکان کنش و داوری است؛ وضعیتی که بسیاری از مهاجران و تبعیدیان در جهان تجربه کردهاند.
وضعیت افغانستان
افغانستان در چهار دهه گذشته همواره گرفتار جنگ، ناامنی و بحرانهای سیاسی بوده است. میلیونها شهروند این کشور در مهاجرت یا تبعید بهسر میبرند و بسیاری از آنان تجربه «بیوطنی» را با تمام وجود حس میکنند. برای بسیاری از افغانها، وطن نه بستر آزادی و مشارکت، بلکه جغرافیایی ناامن و سرشار از بیثباتی بوده است (Barfield, 2010).
چرا وطنپرستی در افغانستان ضعیف است؟
۱. فقدان نظام سیاسی باثبات: تداوم جنگ، فساد اداری و فقدان قانونمداری سبب شده است شهروندان احساس کنند هیچ نقشی در سرنوشت خود ندارند.
۲. قومگرایی و شکافهای اجتماعی: وابستگیهای قومی و زبانی اغلب بر هویت ملی غالب شده و انسجام جمعی را تضعیف کرده است (Rubin, 2002).
۳. مهاجرت و تبعید گسترده: مهاجرت میلیونی افغانها باعث شده بسیاری از آنان وطن را تنها بهعنوان خاطرهای از دسترفته تصور کنند، نه عرصهای برای آیندهای مشترک.
اهمیت وطنپرستی برای افغانستان
افغانستان برای عبور از بحرانهای کنونی نیازمند بازتعریف وطنپرستی است. وطنپرستی باید بر پایه حقوق سیاسی، آزادی و مشارکت عمومی بازسازی شود؛ نه بر اساس قومیت، تاریخ اسطورهای یا نوستالژی گذشته. به تعبیر آرنت، وطن زمانی معنا مییابد که انسان بتواند در آن «آغازگر» باشد؛ یعنی سخن بگوید، کنش کند و آیندهای نو بسازد.
نتیجهگیری
وطنپرستی در افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگر ضرورتی حیاتی دارد. در شرایطی که جنگها، مهاجرت گسترده و بحرانهای سیاسی هویت ملی را تضعیف کردهاند، بازسازی معنای وطن تنها راه برونرفت از وضعیت کنونی است. این بازسازی باید از نوستالژی و قومگرایی فراتر رود و بر بنیانهای سیاسی و حقوقی استوار شود؛ وطنی که در آن همه شهروندان فارغ از قومیت، مذهب و زبان، حق حضور و مشارکت داشته باشند.
اگر آرنت وطن را «جایی برای داشتن حقوق» تعریف میکند، افغانستان نیز باید وطنی بسازد که بر قانون، آزادی و مسئولیت جمعی بنا شود. تنها در چنین شرایطی است که وطنپرستی میتواند به نیرویی سازنده بدل شود، انسجام ملی را تقویت کند و امید به آیندهای مشترک را در دل شهروندان زنده نگه دارد.
بازسازی وطنپرستی در افغانستان نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی تاریخی است؛ ضرورتی برای آنکه افغانها دوباره بتوانند «جایی در جهان» داشته باشند.
—
منابع
Arendt, H. (1951). The Origins of Totalitarianism. New York: Harcourt Brace.
Arendt, H. (1968). Men in Dark Times. Harcourt, Brace & World.
Barfield, T. (2010). Afghanistan: A Cultural and Political History. Princeton University Press.
Rubin, B. (2002). The Fragmentation of Afghanistan. Yale University Press.