نوروز، جشنی کهنسال و یادگاری دیرین است که همواره در میان فارسیزبانان، از جایگاهی والا برخوردار بوده است. این آیین باستانی، ریشهای بس عمیق در تاریخ دارد و پارسیگویان، همواره این عید فرخنده را به نیکوترین وجه، پاس داشته و گرامی داشتهاند.
نوروز، سرشار از پیامهای امیدبخش است. شاید بزرگترین این پیامها، خوشامدگویی به فصل بهار باشد. فصلی که با آن، سرمای زمستان را بدرود میگوییم و با شادمانی، به استقبال رویش و تازگی میرویم.
جشن سال نو، آیینی فراگیر است که در گسترهی فرهنگهای گوناگون، به شیوههایی متنوع برگزار میشود. این سنت ارزشمند، یادگاری است از بزرگان و پیشوایانی که در طول تاریخ، پاسدار و مروج این میراث فرهنگی بودهاند. در واقع، جشن سال نو نه تنها یک رویداد فرهنگی است، بلکه نمادی از پیوند نسلها و تداوم ارزشهای انسانی در طول تاریخ به شمار میرود.
چه خوب خواهد بود، که برای بزرگداشت نوروز و سال نو، به سراغ حکیم عمر خیام، آن سرو بلندِ باغِ زبان فارسی برویم و با مدد از اشعار نغز او، این روز فرخنده را جشن بگیریم.
همچنان اندیشهی سفر به بوستان اندیشهی خیام، آنجا که در “نوروزنامه”، این اثر جاودان، از شکوه و فرّ جشن نوروز سخن به میان آمده است. بیایید تا با ورق زدن این صحیفهی گرانبها، در ژرفای کلام حکیم غوطهور شویم و از سرچشمهی حکمت او، جامی از معرفت بنوشیم و جان را به عطر نوروزی آن معطر سازیم. باشد که این سفر، ما را به حقیقت این جشن باستانی، رهنمون سازد.
هرچند بسیاری حکیم عمر خیام نیشابوری را با رباعیات فلسفیاش میشناسند و شهرتش بیشتر مرهون همین رباعیات است، اما نباید از نظر دور داشت که این شاعر و دانشمند نامی، در عرصههای گوناگون علمی و ادبی، از خود آثار گرانبهایی به جای گذاشته است. یکی از این آثار ارزشمند، “نوروزنامه” است که به زیبایی و شکوه عید فرخندهی نوروز میپردازد و تصویری از جشن باستانی ایرانزمین را پیش روی خواننده میگشاید.
بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت
خیام، شیفتهی زیباییهای طبیعت بود. زیبایی، کلامش را پر کرده بود و برای شادی و زندگیِ پرنشاط، تلاش میکرد. او به ما یاد داد که چگونه شاد باشیم و هنرِ شاد زیستن را به ما آموخت.
خیام بر این باور بود که حتی یک لحظه نیز باید از خوشی غافل نشد. او زر و شراب را به عنوان ابزارهایی برای دستیابی به خوشبختی میداند و به زیبایی چهره، ارزشی فرخنده میبخشد. در اشعارش این تأکید را میتوان یافت که زندگی گاه کوتاه و گذراست و باید از هر لحظهاش بهره برد. خود او نیز با چهرهای زیبا و دلربا زندگی میکرد، به گونهای که میتوان گفت زیباییاش همواره سرِ زبانها و جذابیتش مورد ستایش بود. پاسداشت لحظات شاد و درک زیباییهای زندگی، همچون ستارهای در آسمان اندیشههای او میدرخشد و ما را دعوت میکند تا در میان شادیها و زیباییهای دنیای پیرامونمان سیر کنیم، زندگی زودگذر است.
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانهٔ خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
نوروز از آنجا پدید آمد که مردم دریافتند گردش خورشید ۳۶۵ روز و کسری است. هر سال این کسری اندک، باعث میشد بازگشت خورشید به همان نقطه در آسمان کمی به تأخیر بیفتد. جمشید، این روز خاص بازگشت خورشید را شناخت و آن را «نوروز» نامید و جشن بزرگی به راه انداخت.
خیام برای تأیید سخنان خویش به ستارهها، کواکب و خورشید اشارههای بسیاری میکند. او میخواهد بگوید که نوروز، همانچیزی است که ما توصیف میکنیم. زیرا با تازگی طبیعت و بازگشت خورشید به جایگاه نخستین خود، گرما و نور را به زمین میآورد. در این زمان، آسمان باران را نازل میکند و درختان به شکوفهنشینی و گلها به رویش درمیآیند. دشت و دمن جان تازهای میگیرند و بهشت بر پا میشود. اما در عمق فکر او، بنیهای وجود دارد که میگذارد این زیباییها را به آسانی بپذیرد. در حقیقت، او در تلاش است تا زیبایی و شکوفایی را در دل اندیشههای عمیق خود به تصویر بکشد.
جشن سالنو میلادی، به راستی، در میانهی زمستان و در میان سردی و خموشی طبیعت برگزار میشود. این ایام، با سردی و یخبندان همراه است و شاید به همین دلیل، آن شادی و طراوت لازم را در دلها نداشته باشد.
در این فصل، درختان عریان و زمین پوشیده از برف، گویی دورانی خاموش و ساکت فرا رسیدهاند؛ و جشن، با گرمای خاصی که انتظار میرود، چندان همخوان نیست. شاید بتوان گفت که این جشن در دل زمستان، با چالشهایی مواجه است که به زیبایی آن میکاهد. اما جشن نوروز در آغوش دلانگیز فصل بهار، چه جلال و زیباییای به همراه دارد.
تقویم هجری شمسی که به وسیله خیام نیشابوری، دانشمند ایرانی، ابداع شده، به گفته ستارهشناسان، دقیقترین تقویم جهان به شمار میرود. به منظور سامان بخشیدن به مشکلات موجود در گاهشماری، حکیم عمر خیام نیشابوری به همراه گروهی از منجمان برجسته مأموریت یافت تا محاسبات جدیدی را انجام دهد. در این تقویم، نوروز به درستی در آغاز فصل بهار، یا به تعبیر منجمان، در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت و به این ترتیب، فصلهای عرفی با فصلهای حقیقی تطابق یافتند.
خیام فرمود: «هر که نوروز را جشن گیرد و به شادی بپیوندد، تا نوروز دیگر در سرور و سرخوشی خواهد گذراند.» این اندیشه او در تاجیکستان ، ایران امروزی، برخی نقاط افغانستان و بعضاً کشورهای دیگر و همچنان اخص در شهرستانهای دو سوی آمو” کرانه های رود آمو” به وضوح نمایان است. مردم آن دیار، به پیروی از نشان ناصر خسرو، نوروز را با شور و شوق بسیار پاس میدارند و بر این باورند که شادی در روز نوروز و پوشیدن لباس نو، سال را پربار و پرخوشی میسازد. آنان با رسم «شاگون بهار مبارک» نوروز را تبریک میگویند و این فرهنگ پربار، از زادگاه خیام تا دورترین نقاط قلمرو زبان فارسی نفوذ کرده و همواره باعث تجدید حیات طبیعی و روحی میشود. این پیوند فرهنگی ترانهای از امید و شادی است که در دلها زنده میماند.
واخان، اشکاشم، زیباک و شغنان، به سبب آنکه در گوشههای دور افتاده و صعب العبور قرار دارند، دستخوش دگرگونیهای فرهنگی کمتر واقع شدهاند. از این رو، سنتهای دیرین نیاکانشان همچنان استوار و پابرجا مانده است. بدین سان، نوروز در این مناطق بر طبق نوروزنامه خیام نیشابوری جشن گرفته میشود و با شکوه و عظمت به تجلیل میرسد. این دیارها، به رغم دوری و دشواریهای راه، گنجینهای از فرهنگ و آداب را در دل خود حفظ کردهاند که یادآور اصالت و غنای تاریخ هویت خویش است. نوروز در این مناطق همچون لالهای در دشتهای بکر و دستنخورده میروید و بار دیگر زندگی و سروری را به ارمغان میآورد.