پس از فردوسی، نوروز بیشترین کاربرد را نسبت به شاعران کهن دیگر در شعر سعدی دارد. سعدی از نوروز و جشنهای بهاری و فروردین در شعر خود بسیار یاد کرده است. او به این تحول بهعنوان فرصتی برای پاکسازی و تجدید حیات اشاره میکند و نوروز را بهعنوان نمادی از امید و شادی و خیر و نیکبختی توصیف میکند. روح شعر نورزی سعدی همانند دیگر اشعارش عاشقانه، پنددهنده و تشویقکننده است. در غزلیات و قصاید سعدی، ۱۶ بار «نوروز»، ۷ بار «نوروزی» ۲ بار «فروردین» و بیشتر از ۴۰ بار «بهار» بهکار رفته است.
(نوروز)
جایگاه نوروز در شعر سعدی جایگاه بلند و قابل قدری است. او نوروز را بسان زنده شدن دوباره میداند و تأکید میکند که نوروز توانایی عاشق کردن انسانها را دارد و میتواند باعث زیباییهای بیشماری در زندگی شود.
سعدی میپندارد که هرکه دوستدار روزگار خوش است باید رنج و سختی را تحمل کند تا به آن برسد و مثالش نوروز و زمستان است؛ کسی که خواستار این روز خجسته و این شادمانی است، باید زمستان را پشت سر بگذارد و تا آمدن نوروز رنج سرما و زحمت را بکشد و تحمل کند.
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
(غزل شماره ۱۲)
از دید سعدی، نوروز آنقدر زیبا و دلکش است که انسان را دگرگون میکند و به جنبوجوش میآورد. هر انسان و یا گیاهی که در نوروز نتواند با این تحول خوش، هماهنگ شود و به جنبوجوش نیاید زنده نیست و همانند هیزم و چوب خشک است.
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از نالهی مرغان چمن در طرب است
(غزل شماره ۵۱)
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علیرغم خزان بازآمد
(غزل شماره ۲۱۵)
اینجا سعدی به استقبال نوروز برمیخیزد و این روز را خجسته، مبارک و میمون میدارد. در این غزل، سعدی ضمن تبریکی این روز خجسته به دوستان و آرزوی تکرار آن در زندگی مخاطبش، از رفتن سرمای زمستان میگوید و نوید شادمانی و نیک بختی میدهد.
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همهسال
همایون بادت این روز و همه روز
(غزل شماره ۳۱۳)
سعدی به خاطر زیباییهای طبیعت به شکر و سپاس خدا میپردازند و از تحولی که در نوروز پدید آمده، حیرت میکند و آن را توصیف میکند.
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع ربالعالمین
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
(غزل شماره ۴۷۶)
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
(قصیده شماره ۵)
(نوروزی)
سعدی چندین بار از واژه «نوروزی» در غزلیات خود استفاده کرده است؛ و در بیشتر موارد به گونهی «باد نوروزی» آمده و جنبهی توصیفی دارد. سعدی نسیم باد نوروزی را همانند دم عیسی میپندارد که توانایی زنده کردن مرده را دارد.
خوشآمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
(غزل شماره ۱۷۰)
دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی
که خاک مرده بازآید در او روحی و ریحانی
(غزل شماره ۶۱۱)
(فروردین)
فروردین نیز در شعر سعدی بهکاررفته است. سعدی تأکید میکند که مردم در فروردین باید از خانه بیرون شوند و دل به طبیعت بدهند و گشتوگذار کنند.
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنونکه بهار آمد و فروردین است
(غزل شماره ۸۷)
(بهار)
منظور از بهار در شعر سعدی، همان فصل بهار است و زیبایی این فصل و اینکه چه تغییراتی در زندگی انسان ایجاد میکند. او انسان را تشویق میکند به مهر ورزیدن و عشق ورزیدن بپردازد.
از سوی دیگر، سعدی میگوید که مستلزم بهرهبردن از بهار، رفتن به دامان طبیعت است نه در خانه نشستن و کسانی که از رفتن به دامان طبیعت خودداری میکنند، اینهمه زیبایی و خوبی برایشان حرام است.
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار و مهربانی
(غزل ۶۰۸)
آنان که در بهار به صحرا نمیروند
بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است
(غزل شماره ۷۶)
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
(قصیده شماره ۲۵)
وقت بهار است خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
(ملحقات و مفردات شماره ۴)