مقدمه
مطالعات زبان و زبانشناسی، از لحاظ دورههای تأریخی به سهدوره تقسیم شده است: دورۀ کهن، دورۀ میانه و دورۀ معاصر.
دیدگاههای دانشمندان پیرامون زبان در دورههای کهن بر میگردد به زبانشناسی هند قدیم، زبانشناسی کهن آریان و زبانشناسی یونان باستان و روم باستان.
با آنکه روش شناخت زبان نزد هندیان، آریاییان و یونانیان متفاوت بود، اما در شناخت ماهیّت زبان منظور مشترکی را دنبال میکردند. بهطور کلی یونانیان در بارۀ زبان فلسفه میبافتند و هندیان و آریاییان به توصیف آن میپرداختند.
توجه دانشمندان در عصر کهن، بیشتر روی عناصر منفرد زبان و اجزای جمله از قبیل: اسم، فعل، حرف و وابستههای این مقولهها بوده و روی ساختهای نحوی زبان توجه کمتر صورت گرفت است. بهویژه دانشمندان یونیان باستان و روم باستان که هیچگونه مفهوم همهگانی در بارۀ زبان ارایه نکرده و توجه آنان نخست به زبان یونانی و سپس به زبان لاتین معطوف بوده و بیشتر روی بحثهای فلسفی زبان و مسایل مربوط به منشأ زبان مشغول بودند.
اما زبانشناسان دورۀ میانه – بهویژه دانشمندان دستورهای نظری و دستورهای همهگانی – عقیده پیدا کردند که روش بررسی علمی زبان، باید اصولیرا بیان کند که بر تمام زبانها بتواند بهکار گرفته شود. در دورۀ میانه توجه دانشمندان اندک اندک به توصیفهای نحوی زبان بیشتر شده و دانشمندان دراین دوره به این باور شدند که تغییرات زبان نظاممند بوده و استثنایی دراین زمینه وجود ندارد.
رفتهرفته زبانشناسی وارد مرحلههای نوینی گردید؛ در اواخر سدّۀ نزدهم زبانشناسان به بحثهای زندۀ زبانشناسی روی آوردند که نخستین تکانههای آن دو بحث مشغولکنندۀ: فلسفۀ زبان و منشأ زبان را از ساحۀ کار خود دور کردند و به مطالعات توصیفی و تأریخی زبان پرداخته و تغییرات آوایی در قوانین زباننظاممند توصیف کردند. فراموش نکنیم که مطالعات دانشمندان آریایی درخصوص زبان، ازهمان بدو پیدایش، برمبنای توصیف زبان و مقولههای دستوری بنا نهاده شده بود.
اینک میپردازیم به فشردۀ دیدگاههای سهتن از زبانشناسان برازندۀ دورۀ معاصر که دستآوردهای زبانشناسی عصر ما برایند پژوهشهای عمیق آنان در راستای زبان بوده است.
نخست) نظریۀ ساختگرایی سوسیور
«فردیناند دوسوسیور» که بهگونۀ مختصر«سوسیور» نوشته میشود، دانشمندانی بود از کشور سویس. گاهی از او بهعنوان پدر زبانشناسی نوین یاد کردهاند. نظریههای زبانشناسی سوسیور، مجموعهیی از سخنرانیهای او بود که توسط شاگردانش پس از جنگ اوّل جهانی زیرعنوان«درسهای زبانشناسی همهگانی» منتشر شد.
سوسیور پژوهشهای زبانشناسیرا از گرایشهای تأریخی محض نجات داد و در واقع برای زبانشناسی شالودهیی افگند که پسانها دیدگاههای وی، بهعنوان کانون پژوهشهای نظری قرارگرفت. نظریههای سوسیور را در چند بخش ذیل میتوان فشرده نمود:
1. سوسیور، مطالعات همزمانی و درزمانی را جدا کرد:
به سُلطۀ مطالعات تأریخی محض – که میخواست از روی پژوهش در تحوّل عناصر منفرد، تأریخ یک زبانرا مشخص نماید – پایان داد.
۲. بحث زبان و گفتار را مطرح نمود:
ازاین دیدگاه، زبان صرفاً مجموعهیی از گفتههای منفرد نیست؛ بلکه متشکل از عناصری است که در زیربنای گفتهها قرار دارد.
۳. زبان صورت است؛ نه ماده:
یعنی زبان مجموعهیی از ارزشها است؛ نه اقلامیکه از روی جوهر شان تعریف شود. یعنی عناصر زبانیرا از روی ایفای نقش آنان در کل دستگاه زبان تعریف نمود. مثلاً دربازی شطرنج، یک دانۀ چوب میتواند کار یک فیل را انجام دهد و نقش خود را ایفا کند. بدینگونه اجزای یک زبانرا نسبت به دیگر میتوان تعریف کرد؛ نه بهطور مطلق و مستقل.
۴. محور همنشینی و جانشینی را در زبان مشخص کرد:
در هر زبانی، روابطی دوجانبه میان عناصر زبانی وجود دارد که هریکی ازآنان میتواند در یکی از همین دوبُعد قرار بگیرد. محور همنشینی مجموعهیی از عناصر زبانی در روی زنجیرۀ زبان بوده و محورجانشینی بر اساس ایفای نقش یک عنصر به جای عنصری دیگر بوده و معمولاً انتخابی میباشد.
دوم) نظریۀ «گلوسماتیک» یلمزلف
لویی یلمزلف دانشمند دنمارکی و بنیانگذار مکتب زبانشناسی کوپنهاگ، درکتاب خود«درآمدی بر یک نظریۀ زبانی» نظریۀ گلوسماتیک را ارایه کرد.
یلمزلف عناصر بنیادی زبان(مشخصههای واجی و مشخصههای معناییرا که همان واج و تکواژ بوده و از لحاظ زبانی دیگر قابل تجزیه نیستند)، در یک گروه قرار داده و دانشواژۀ«گلوسیم» را برای آنها بهکار برد و نظریۀ خود را«گلوسماتیک» نام گذاشت که «تحلیل بنیادی» معنا میدهد.بیان و محتوا، بهجای لفظ و معنا از مفاهیم اساسی این نظریه بهشمار میرود و برای هرکدامی ازاین دو اصطلاح صورت و جوهر را بهکار برد که ترکیب حاصل شده ازآنها: «صورت بیان و جوهر بیان» و «صورت محتوا و جوهر محتوا» میباشد.
یعنی دراین نظریه، صورت واژهها از واجها و واجها از مشخصهها ساخته شده است. پس دراینجا زبان نظامی است از مشخصهها و ترکیبی ازاین مشخصهها واژه(نشانه) نامیده میشود.
مثلاً دستگاه بسیار سادهییرا که در چراغهای راهنمایی میبینیم، یک نظام مشخصهیی نیست؛ بلکه ظهور رنگ سرخ است بهمعنای توقف که دیگر نمیتواند به مشخصههای کوچکتر تجزیه شود.
یلمزلف دراین نظریه میان عناصر زبانی مانند: واژه، گروه، فقره، جمله و… را زنجیره نامید و میان آنها رابطۀ سهگانۀ ذیل را مشخص کرد:
۱. رابطۀ متقابل
وجود هر یک از عناصر زبانی، مستلزم وجود دیگر آن میباشد. مانند رابطۀ نهاد و گزاره در یک جمله
۲. رابطۀ یکسویه
تنها وجود یک عنصر مستلزم وجود عنصر دیگر است. مانند رابطۀ اسم و وابستههای صفتی و قیدی و…
۳. رابطۀ خوشهیی
عناصر زبانی بهصورت سازگار در یک زنجیرۀ زبانی با هم بهکار میروند و وجود هیچیک ازآنها وجود دیگری را نفی نمیکند و یا الزامی نمیسازد. مانند رابطۀ قیدهای حالت، زمان، مکان، صفت و…
این نظریه برپایۀ گسترش دیدگاههای سوسیور بهوجود آمد.
سوم) نظریۀ زایشی – گشتاری چامسکی
نوام چامسکی زبانشناس، ریاضیدان و سیاستمدار معروف امریکایی، در سال ۱۹۵۷ میلادی، ابتدا در کتاب«ساختهای نحوی» و سپس در کتاب دیگرش« جنبههای نظریۀ نحو» دیدگاهی را مطرح که این دیدگاه او بهنام«زبانشناسی زایشی – گَشتاری» یاد میشود. دراین روش، چامسکی بیشروی قاعده های تولید زبان و ژرفساخت و روساخت زبان تأکید کرده است. این دیدگاه انقلاب تازهیی در دنیای زبانشناسی ایجاد کرد که مورد توجه فیلسوفان، روانشناسان و منطق دانان نیز قرار گرفت.
اساس تمام برنامهنویسیهای مدرن کمپیوتر از قبیل: C⁺⁺ وJava براساس زبانشناسی چامسکی ساخته شده است. مهمتراز همه، هوش مصنوعی که امروزه بیشتر مردم را به خود مشغول کرده است، براساس دستور چامسکی بنا نهاده شده است.
دستور زبان چامسکی در حقیقت ریاضی جدید است. شاید بیشتر کسان – بهویژه دانشجویان زبانوادبیّات – به زودی ندانند که دستور زبان چگونه ریاضی است؟! اما وقتی دراین دستور درست عمیق نظر انداخته شود، ریاضی است.