داستان « موذن بد آواز » یکی از حکایات آموزنده و عبرت انگیز در مثنوی معنوی مولوی است که در دفتر سوم آمده است، این داستان هم جنبه ی طنز دارد و هم نکته های عمیق عرفانی و اخلاقی.
خلاصه ی داستان:
مولوی حکایت میکند:
در شهری موذنی بود که صدای خوشی نداشت. او وقتی اذان میگفت، مردم از صدای زشت او آزرده میشدند و از مسجد گریزان می شدند.
اهل محل به والی و بزرگان شکایت کردند که صدای این موذن مایه ی آزار است و حتی مردم را از نماز و مسجد دور میکند.
بزرگان شهر برای اینکه او را نصیحت کنند او را پیش خود خواندند و گفتند:
ای موذن!
« صدای تو خوب نیست، بهتر است کار دیگری اختیار کنی »
اما موذن رنجید و گفت: « من سال هاست که با همین صدا اذان گفته ام و به این کار خو کرده ام. اگر اذان نگویم ، چه کنم ؟ مگر صدای من از اول این گونه نبود؟
پیام ها و نکته های اخلاقی – عرفانی این داستان:
مولوی بعد از ارائه این داستان به چند نکته اشاره میکند:
۱- ظاهر و باطن در دعوت به دین:
نکته اول:
اذان دعوت به نماز و یاد خداست اما اگر دعوت کننده خودش زشت صدا ( زشت عمل ، بد خلق ) باشد مردم را از یاد خدا میگریزاند.
نکته دوم:
مولوی در واقع میخواهد بگوید: اگر تبلیغ دین با خشونت ، بد اخلاقی و یا روش ناپسند ( با جبر و اکراه ) همراه باشد نتیجه اش بر عکس میشود.
۲- عادت کهنه و ترک ناپذیری آن:
نکته اول:
موذن بد آواز به جای پذیریش انتقاد و نصیحت بزرگان عادت بدش را توجیه میکند و میگوید: « من همینم که هستم »
نکته دوم:
مولوی هشدار میدهد که اگر انسان به « خوی بد » خو کند تغییر برایش دشوار است. او سخن هیچ نصیحت گری را نخواهد شنید و به نصیحت هیچ خیر اندیش گوش نخواهد داد و حتی به سخنان بهترین دوستان اش ارزش نمیدهد.
۳- تمثیل صوفیانه:
نکته اول:
در نگاه مولوی « اذان بد صدا » کنایه از دعوت های سطحی و بی روح به سوی خداست.
نکته دوم:
کسی که حقیقت ایمان را در دل ندارد اگر هم مردم را به خدا بخواند ، دعوتش دلنشین نخواهد بود.
۴- پیام مولوی برای ما:
این حکایت در حقیقت به ما میگوید:
نکته اول:
در تبلیغ دین ، اخلاق و لطافت مهم تر از صدای بلند ( زورگویی ، اجبار و اکراه ) است.
نکته دوم:
دین با خشونت ، تندی یا تحکم پایدار نمی ماند.
نکته سوم:
همان طوریکه صدای خوش موذن ، مردم را به مسجد جذب میکند ، اخلاق خوش و دل پاک هم مردم را به خدا جذب میکند.
امیدوارم به این نکات توجه بفرمائید:
نکته اول:
دختران را از تعلیم و تحصیل محروم کردید آیا این حرکت شما مانند موذن بد آواز نیست؟
آیا با این اقدام دختران و خانواده های آنها را از دین متنفر نه ساخته اید؟
اگر ساخته اید پس چرا به آن ادامه میدهید؟ آیا نمیتوانید این عادت بد خود را تغییر بدهید؟
نکته دوم:
زنان را از کار در دوایر دولتی و خصوصی منع کردید در حالیکه اکثریت آنها نان آور خانه بودند. آیا این اقدام شما به نفع اسلام است؟ آیا لا اقل به نفع نظام شماست؟
آیا آنها را از دین اسلام و نظام امارت اسلامی متنفر نه ساخته اید؟
اگر این موضوع نهایت مهم را میدانید پس چرا به آن ادامه میدهید؟
آیا از نظر شما کافر شدن یک بخش بزرگی از جامعه مسلمان افغانستان اهمیت ندارد؟
اگر دارد چرا اجازه نمیدهید؟
آیا آن فرمان ها را اسلامی میدانید یا خیر ؟
اگر اسلامی نیست پس چرا از آنها اطاعت میکنید مگر این حدیث را نخوانده اید؟
حدیث: « لا طاعة لمخلوق فی معصیة الله عزوجل »
هیچگونه اطاعت از مخلوق در جای که معصیت خدا باشد نیست.
بر هر مسلمان واجب است که در کار ها از فرمان حاکم زمان خود فرمان برداری کند تا زمانیکه او به گناه فرمان ندهد ، اگر به گناه فرمان داد در این صورت اطاعت از حاکم نکنند.
این حدیث معمولاً در بحث اطاعت از حاکم نقل میشود.
اسلام مردم را به اطاعت از امیر یا امام مسلمانان امر کرده است اما این اطاعت محدود است به شروط ذیل:
۱- تا زمانی اطاعت کند که اوامر حاکم در چارچوب شریعت باشد.
۲- اگر فرمان حاکم یا رهبر و یا هر انسانی دیگری مخالف فرمان خدا باشد اطاعتش حرام است.
۳- خواه حاکم باشد و یا خواه پدر و مادر و یا استاد و ریس باشد اگر دستور ش خلاف دین بود نباید اطاعت کرد.
نکته سوم:
به زنان اجازه نمیدهید که به تنهایی سفر کنند و حتی اجازه نمیدهید که به شهر برای خرید نان و خوراکه بروند.
این قیودات زمانی وارد است که امنیت وجود نداشته باشد همان طوریکه در صدر اسلام قبایل متخاصم با هم درگیر بودند و راه ها را نا امن کرده بودند.
اما پیامبر خدا در حدیث دیگری پیشگوئی کردند که بعداً تحقق یافت.
حدیث: پیامبر(ص) به عدی بن حاتم فرمودند:
« یا عدی هل رایت الحیرة؟
گفتم: ندیده ام ولی نامش را شنیده ام. پیامبر(ص) فرمودند : ای عدی! اگر عمرت طولانی شود خواهی دید که زن ( به تنهایی ) از حیره تا مکه سفر میکند و جز از خدا از کسی نمی ترسد. »
عدی بن حاتم ( روای حدیث ) میگوید به چشم خود دیدم که این پیشگوئی پیامبر تحقق یافت.
مورخان نوشته اند: در آن دوره زن ها میتوانستند آزادانه از عراق و شام به تنهایی تا مکه سفر کنند بی آنکه کسی مزاحم آنان شود –
آیا شما به نظام خود اطمینان ندارید؟ آیا امنیت را کاملاً تأمین نکرده اید که یک زن بتواند بدون ترس از مزارشریف تا کابل به تنهایی سفر کند؟ یا حد اقل در شهر برای خرید مواد موردضرورت خانواده خود به تنهائی بیرون برود؟ همیشه تکرار میکنید که امنیت کامل در شهر ها و راه ها بر قرار است. اگر این گفته شما حقیقت داشته باشد پس چرا موضوع بودن محرم را برای زنان مطرح میکنید. یا اینکه در پس پرده هدف دیگری دارید؟ یعنی میخواهید بنام شریعت همان اصول قبایلی وعادات دهاتی خود را بر مردم تحمیل کنید. این کار در هر دو صورت به نفع شما نیست.
جز متنفر ساختن زنان از دین و نظام شما نتیجه دیگری نخواهد داشت.
نکته چهارم:
قطع انترنت آخرین میخ است که بر تابوت حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی کوبیده شد. این میخ نه تنها به ضرر مردم و اقتصاد کشور است بلکه به ضرر نظام شما هم هست زیرا همه نظام های بانکی ، تجارتی ، گمرکی و…. توسط انترنت کار و فعالیت میکردند و باید کار کنند زیرا بازگشت از نظام و سیستم انترنیتی به عقب غیر ممکن است و این به معنی فلج ساختن همه ادارات دولتی و غیر دولتی در کشور است و جدا ساختن کشور از همه کشور های جهان است .
اگر مبایل های هوشمند کار نکنند مردم و وزارت مخابرات و شرکت های تجارتی کشور همه چنان متضرر خواهند شد که جبران آن غیر ممکن خواهد شد.
امیدوارم مسئولین امارت اسلامی تیشه به ریشۀ خود نزنند ودر این مورد تجدید نظر بفرمایند