نورالدین ابولحیة، پژوهشگر و نویسندهی الجزایری است. او بهگونه تخیلی و در قالب داستانهای طنزآمیز با سران جریانهای تندرو گفتوگو نموده است. در این مطلب او با یکی از سران جنبش «اخوان المسلمین» در آخرین روزهای دولت اخوان در مصر به رهبری محمدمرسی مصاحبه نموده است. نویسنده کوشیدهاست، تا نگاه «اخوان المسلمین» به قدرت، چگونهگی تعامل آنها با مخالفین، سیاستگری، حماقت سیاسی و روزهای آخر اقتدار آنها در مصر را به تصویر بکشد.(مترجم)
زمانیکه زمینه رسیدن آنها به قدرت – قدرتی که همواره خواب آن را میدیدند- مساعد گردید، گمان نمیکردم، اینقدر احمق و ساده باشند. آنها در دریای غرور غرق شده بودند و گمان میکردند که پادشاهی دنیا و آخرت را به دست آوردهاند و تنها همین باقی مانده بود که همانند فرعون فریاد بزنند و بگویند: «أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِي مِن تَحۡتِيٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ»« آيا پادشاهى مصر و اين نهرها كه از زير [كاخِ] من روان است از من نيست؟ پس آيا [خود] نمىبينيد؟» [سورهی زخرف، آیت ۵۱]
آنها میتوانستند، تا فرا رسیدن فرصت مناسب- فرصت مناسبی که گمان میکردند با فرارسیدن آن میتوانند در صندلیای که آنرا بزرگترین و یگانه هدف خود قرار داده بودند پایدار بمانند- حوصله داشته باشند و عجله نکنند.
آنها میتوانستند -از باب سیاست و نبوغ- با مخالفانشان به نرمی برخورد نمایند تا هیچ کسی نتواند آنها را شکست بدهد. اما غرور و تکبری که آنرا عزت نامیده بودند، مانع چنین برخوردی گردید. آنها همهچیز را خراب کردند و با همه چیز خود را نیز خراب نمودند.
در همین وقت برایم فرصت مساعد گردید، تا با یکی از آنها در قصر باشکوه او گفتگوی انجام بدهم. با لطایف الحیل- همانگونه که عادت دارم- به او رسیدم. طبعا این لطایف الحیل را به شما نمیگویم و نام کسی را که با او گفتگو کردم نیز نمیبرم. او را همه میشناسند و طنین صدای او را همواره در تمام کانالهای تلویزونی، رادیوها،جریدهها و مجلهها می شنیدند که گاهی حرف محبت میزد و گاهی هم اخطار میداد.
مهم اینکه، فرصت مساعد گردید تا با او حرف بزنم. از آنجا که مهمان من، بسیار تند و با لهجهی که در آن خشونت دیده می شود صحبت میکرد و از ترس اینکه احساس خوانندگان مکدر نشود، در این گفتگو برخی تعدیلاتی که اینجا و زبان نوشتار تقاضا میکند، آوردم.
گفت: شکی نیست که این بار نیز آمدهای تا آنچه را که قبلا گفتی و ما را به نرمی و صلح و یا ذلت و پستی دعوت کردی، تکرار نمایی.
گفتم: بله، اما اینبار فرق میکند. احزاب علیه شما متحد شدهاند و مردم خواهان رفتن و یا ریشهکردن شما هستند. آنها بی نهایت خشمگین اند. این موضوع را دستکم نگیرید.
بلند خندید و گفت: از چه وقت، اوباشها، غوغاگران و عوام صاحبنظر شدهاند؟ آنها کوچکتر از این هستند که کاری انجام بدهند. آنها مانند گرد و خاک هستند. این حرف را زد و سپس با دهانش در فضا بوف کرد و گفت: همینگونه که در هوا بوف کردیم و هیچ چیزی نماند، در میان آنها نیز بوف میکنیم و پس از آن هیچ کسی از آنها را نمیبینی.
گفتم: آنها سی روز مهلت تعیین کردهاند و این مهلت در همین نزدیکیها به پایان میرسد. با شدت سخنم را قطع کرد و گفت: این سی یا چهل روز مانند دیگر روزها میگذرد.
گفتم: در این سیل، گل آلود خواهید شد و حتا امکان دارد غرق شوید.
خشمگین شد و گفت: کسی که سوی ما آب بریزد، او را با خون آبیاری خواهیم کرد. کسی که با یک کلمه ما را دشنام بدهد با ده کلمه او را دشنام میدهیم. کسی که برای ما خندقی بکند او را در همان خندق میاندازیم و آتش می زنیم.
گفتم: اما قرآنکریمی که به گمان خودتان آنرا تطبیق میکنید، چنین سخنی نمیگوید: ببین خداوند چگونه پیامبر صلی الله علیه و سلم را خطاب قرار میدهد:« قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِي فِي ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّـٰلِمِينَ وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ ٱلسَّيِّئَةَ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَصِفُونَ»« بگو: پروردگارا! مىشود وعدههايى را كه به آنان داده مىشود به من نشان دهى؟ پروردگارا! مرا از مردم ستمگر قرار مده! و البته ما مىتوانيم آنچه به آنها وعده دادهايم، به تو نشان دهيم دى را به وسيلۀ آنچه بهتر است دفع كن. ما به آنچه توصيف مىكنند، آگاهتريم» [سوره مومنون، آِیات ۹۳-۹۶]
در این آیت از پیامبر صلیالله علیه و سلم خواسته شده است تا با کافران و مشرکین -حتا با جنگجویانی که با تمام ابزار در برابر پیامبر و مسلمانان جنگیده اند- برخورد نیکو نماید. قرآنکریم مملو از برخورد نرم و مسالمتآمیز است. قرآن کریم برای ما میآموزد چگونه با تمام مردم -حتا با ستمگران- برخورد نماییم. این آیت را بشنو: « وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ»« چه كسى در گفتار بهتر است از آنكه [ديگران را] به سوى خدا فرا خواند و كارى شايسته نمايد و گويد: همانا من از فرمانبردارانم خوبى و بدى با هم يكسان نيستند، از اين رو ،[بدى را] به وسيلۀ آنچه كه آن ،بهتر است دفع كن، پس در چنين هنگامى با آن كس كه ميان تو و او دشمن باشد طورى باش، كه گويى او دوستى نزديك و صميمى شما است.»
این آیهی شریفه برای ما میآموزد که چگونه سیاست کنیم. برای ما میآموزد که اگر با کسی که با ما بدی کرده است نیکی کنیم، او به سوی مسیر ما میآید و حتا دوست صمیمی ما میشود. پیامبر صلیالله علیه و سلم در زندگی خود به بهترین شیوه این دستور را عملی نمود و در نتیجه دشمنان خود را دوستان و طرفداران خود ساخت.
سر خود را پایین انداخت. توقع داشتم که آیاتی را که خواندم در او اثر نموده باشد، اما پس از تفکر و تامل جیغ زد و گفت: تو بهتر میدانی یا اتحادیه جهانی علمای مسلمان؟ تو بهتر میدانی یا علامه قرضاوی؟ تو بهتر میدانی یا تمام علمایی که همواره به آنها مراجعه میکنیم؟ تو بهتر می دانی یا کسانی که قرآن را حفظ نموده اند و در تروایح آن را از بر میخوانند؟
گفتم: این موضوع چه ربطی به این مسائل دارد؟ من در بارهی چگونهگی تعامل با مخالفین و دشمنان از قرآن کریمی که گمان داری قانون شماست، خواندم.
گفت: بدون شک، در قرآن همچنان برعکس آنچه شما گفتید وجود دارد. اگر چنین نباشد، موضعگیری این علمای عامل را که نام بردم، چگونه توجیه میکنی؟
گفتم: اما در میان علمای این کشور و دیگر کشورها کسانی که پرهیزگارتر اند آنها با مخالفین هستند و آنچه را گفتم میگویند و به آنچه شما را نصحیت کردم، نصحیت میکنند.
گفت: این جنایتکاران را کنار بگذارید. آنها نخستین کسانی خواهند بود که در آتش خندقهای که برای دشمنان ما روشن نمودهایم میسوزند. نمیبینی سرنوشت بوطی [رمضان البوطی] گمراه و گمراهگر چه شد؟ کاری را که در حق او کردیم در حق اینها هم خواهیم کرد. فقط با یک فتوا و یا یک اعلامیه که از سوی علمای طرفدار ما صادر میگردد، کار تمام است.
گفتم: اما این موضوع خطرناکتر است. یک ملت در برابر شما آماده میشود. نمیدانی رویاروی با یک ملت دشوار است؟
گفت: ملت ما به فروتنی در برابر قدرتمند عادت کردهاند. آیا قبلا از فراعنه اطاعت نکردند؟ سپس از مملوکیها و عثمانی ها اطاعت نکردند؟ تا اینکه تا اینجا رسیدیم و خودت تاریخ معاصر را میدانی.
گفتم: خواستهای این مردم بسیار خواستهای ساده است. در حالیکه شما قدرت دارید چرا با آنها به نرمی رفتار نمیکنید؟ به خواستهای آنها تن بدهید و دوباره نظرخواهی نمایید. اگر پیروز شدید، به جامعه منطقهای و بین المللی نشان میدهید که شما منتخب هستید. پس از آن، صلاحیتهای زیادی را به دست خواهید آورد؛ صلاحیتهای که به ذهن هیچ کسی خطور نمیکند.
گفت: اگر موفق نشدیم چه میشود؟
گفتم: از همان جایی که آمدید به همانجا میروید. آنجا جای محترمانهای است. هیچ چیزی را از دست نمیدهید. ملت، دولت دیگران را تجربه میکند و سپس دوباره به سوی شما باز میگردد. با احترام به خواست ملت، احترام آنها را به دست میآورید که بیشتر از هر کرسی و مدالی ارزش دارد. شما به جهان نشان خواهید داد که یک گروه زاهد و پرهیزگار هستید و به خواست ملت تان احترام دارید.
سر خود را پایین اندخت. توقع داشتم از تکبر دستبردار شده باشد، اما به شدت سرش را بلند نمود و گفت: ما را احمق فکر کردهای که به این سادگی مشروعیت را قربانی کنیم؟
گفتم: چه کاری میتوانید انجام بدهید در حالی که میدانید همه چیز به دست دشمنان شماست؟ پس با نرمی رفتار کنید تا شکسته نشوید.
گفت: دوران شکست، سپری شده است و با آن دوران زندانها نیز سپری شد. هرگز زندانی نمیشویم. هرگز کاری صورت نمیگیرد. ما اکنون در دوران تمکین[اقتدار] قرار داریم. ما اکنون در دوران قدرتی قرار داریم که شکست نمیخورد.
ده روز پس از این سخنان، او را در زندان دیدار کردم و برایش گفتم: غمگین مباش! حالا هم فرصت دارید. میتوانید عقبنشینی کنید و با نرمی رفتار نمایید. با خشونت به سویم نگاه کرد و گفت: هرگز نرمی نمیکنیم. خواهید دید چگونه این ستمگران بر چوبههای دار آویزان میشوند.
گفتم: اگر بر خود رحم نمیکنید بالای همین عوام ساده که زندگی آنها را جهنم ساختهاید رحم نمایید.
گفت: چگونه میخواهی ما زندانی شویم و آنها زندگی راحت داشته باشند. هیچ کسی پس از این هرگز آسوده نمیماند. هرچه بالای ماست بالای دشمنان نیز باید بیاید.
نفهمیدم دیگر به او چه بگویم. بلایهای دوامدار بر آنها فرو میآید. گاهی اموال شان مصادره میگردد. گاهی در لیست تروریستها قرار میگیرند. آنها تا هنوز هم مغرور و متکبر اند و تمام آرمان شان این است که اقتصاد کشورشان از بین برود. اگر برای آنها فرصت مساعد گردد تا امریکا، ناتو، هتلر و نیرون را به منظور سرکوب ملتشان بیاورند، در انجام این کار دقیقهای هم تردید نمیکنند.
دلها و چشمهای آنها به اندازهای سیاه شده است که به آینده خودشان و آینده آدمهای سادهای که فریب آنها را خورده اند، نگاه نمیکنند.