در برنامه تخصصی «کافه پرسش» این هفته پایگاه خبری تحلیلی روایت که با موضوع نو اندیشی دینی در افغانستان؛ چرا صدای تجدد در دین خاموش ماند؟ برگزار شد؛ دکتر میرویس بلخی (وزیر پیشین معارف) و عبدالبشیر فکرت (پژوهشگر دینی) با تحلیل تاریخی علل شکست جریانهای تجددگرا، مصرفزدگی فکری، غیاب سنت فلسفی و جدال های خشونت آمیز و نبود گفتمان را عوامل اصلی ناکامی خواندند. آنها با تأکید بر ضرورت نوسازی دینی برای توسعه افغانستان، راهحل را در بازخوانی ظرفیتهای بومیِ «ماتُریدی، حنفیت و عرفان خراسانی» و گفتوگوی عقلانی با نسل جوان دانستند.
میرویس بلخی در تحلیل خود، نواندیشی دینی را راهحل کلیدی برای پیشرفت افغانستان دانست و تأکید کرد که تجدد در امتداد مدرنیسم و تحول انسانگرایی تعریف میشود. به باور او، اصلاحگران دینی با هدف بازسازی زندگی انسان مدرن، کوشیدند از طریق افسونزدایی از مراجع دینی و اقتدارزدایی از قرائتهای سنتی، به پرسشهای معاصر پاسخ دهند. وی تصریح کرد؛ «امروزه نوگرایی دینی مترادف با همین رهایی از انحصار تفسیری است.»
وی در ادامه گفت؛ بحث تجدد را در چارچوب مدرنیسم و موج انسانگرایی در نظر میگیریم؛ چرا که مدرنیسم در حوزههای مختلف تحول ایجاد کرد و دیدگاه انسانها را متحول ساخت. تعدادی از علما و اصلاحگرایان دینی تلاش کردند در برابر تغییرات و تحولات محیطیِ بیپاسخ، به اصول و فروع دین پاسخ دهند. این جماعت در حوزه دین کوشیدند نوآوری، افسونزدایی و اقتدارزدایی از مراجع و قرائتهای دینی را محقق کنند و در حیطهٔ روش و معرفت، تولیداتی داشته باشند تا آینده و زندگی انسان معاصر را بازسازی و نوسازی نمایند. امروز وقتی از نوگرایی دینی یاد میکنیم، مرادمان همان اقتدارزدایی و افسونزدایی است.
بلخی با اشاره به وضعیت بحرانی اندیشه در افغانستان هشدار داد که «افغانستان برای پیشرفت، توسعه، صلح و انکشاف، قطعاً به نواندیشی محتاج است. مشکل جدی این است که ما در بررسی مدرنیسم، مصرفکنندهایم؛ هم در کالا و هم در اندیشه. او تجربه مدرنیسم در افغانستان را «سرایتی» و نه «پروسهای» دانست و افزود: ما مدرنیسم را بهصورت سرایتی تجربه کردیم، نه پروسهای. همچنین مدرنیسم عمدتاً با ابعاد منفی وارد شد. فکر مصرفکننده، فقر اندیشه و توسعهنیافتگی سبب شد مدرنیسم [به شکل صحیح] موفق نشود.
افراطگرایی، گسست از سنت و شکست نواندیشی
دکتر بلخی دلیل همهگیر شدن افراطیت را گسست از سنت بدون دستیابی به مدرنیسم عنوان کرد و با اشاره به خشونتهای اعتقادی در کشور، خاطرنشان کرد: «ترور حدود ۳ هزار عالم دینی از طیفهای مختلف، نشاندهنده وجود جنگ اعتقادی است. به گفته وی طالبان خود دچار روایت کلامیِ غیرنوگرایانه است.
او معتقد است که شکست نواندیشی دینی، پیامد فقر اندیشه، توسعهنیافتگی و وابستگی به افکار وارداتی ناسازگار با فرهنگ بومی است. به گفته او؛ بازار اندیشه پس از دوره طالبان در دهه ۸۰، به آثار مانند شریعتی، سروش یا سید قطب انباشته شد که نتوانستند در جامعه ریشه بگیرد.
ظرفیتهای بومی و نقش نسل جوان
در بخش راهکار، بلخی به ظرفیتهای بومی اشاره کرد و مثلث «دین حنفی، عرفان خراسانی و کلام ماتوریدی» را پایه حرکت جدید برای گذار به تجدد و مدرنیزم معرفی و با تأکید بر تحول در نسل جوان گفت؛«جریان نواندیشی امروز در افغانستان غالبتر شده است. مثلث «دین حنفی، عرفان خراسانی و کلام ماتوریدی» میتواند پایه حرکت جدید باشد. طالبان مزاحم است، ولی جوانان در حال بازتعریف رابطه خود با دین هستند.»
نواندیشیِ بدون پشتوانه و فقدان گفتمان دینی
عبدالبشیر فکرت کارشناس امور دینی اما با تمایزگذاری میان مفاهیم نواندیشی، احیاءگری و اصلاحطلبی دینی، بر این نکته تأکید کرد که افغانستان هرگز صاحب جریان نواندیشی نبوده است. او تصریح کرد: «ما چیزی به نام “نواندیشی” [به عنوان جریان] نداشتیم، اما چهره داشتیم. متأسفانه این چهرهها آواره بودند و فرصت تبدیل به جریان نیافتند. غیبت تفکر فلسفی و سنت فکری نیرومند، سد راه اصلی بود.»
فکرت عملکرد نواندیشان داخلی را نیز نقد کرده و اضافه کرد: «داعیه تجدد و اصلاح، به یک داعیه جمعی در کشور تبدیل نشد. نواندیشان به جزئیات پرداختند و از اصول غافل ماندند. همچنین نسخههای وارداتی بدون توجه به شرایط جامعه ارائه شد؛ چه چپ و چه راست، همه افراطی عمل کردند.» او تأکید کرد که حل بحران فعلی نیازمند پاسخ به پرسشهای بنیادین است: اینکه در چه وضعیتی از دینداری قرار داریم، به کدام سمت باید حرکت کنیم و در چه وضعیتی باید قرار داشته باشیم؟ فکرت در ادامه هشدار داد که اگر تغییر را مذموم بدانیم، راهی جز حذف باقی نمیماند.
تبارشناسی نواندیشی دینی و موانع شکلگیری جریان
به گفته آقای فکرت نواندیشی دینی در افغانستان در امتداد مفاهیمی چون «بیداری اسلامی» (سید جمالالدین)، «اصلاحطلبی دینی» (محمد عبده) و «احیاءگری» (غزالی، شاه ولیالله) قرار میگیرد. به گفته او تجدد دینی خواهان آشکارسازی چهره اصیل دین در دنیای مدرن است، اما نواندیشی دینی با بهرهگیری از متدولوژیهای معاصر مانند نقد متون، به بازسازی عقلانی دین میپردازد.
فکرت سه عامل کلیدی را در عدم شکلگیری جریان نواندیشی دینی در افغانستان مهم خوانده و گفت: این سه عامل عبارت اند از؛ فقدان سنت فکری نیرومند و دینپژوهی نظاممند. آوارگی روشنفکران و عدم سازماندهی. و تمرکز بر مسائل جزیی بدون تبیین مبانی دینداری در جهان مدرن، که این جریان را از پاسخگویی به سوالات اساسی بازداشت. به گفته او باید اول به این سوالات پاسخ داده شود که ما «اکنون کجاییم؟»، «به کجا باید برویم؟» و «وضعیت مطلوب برای افغانستان چیست؟»»
او در ادامه همچنین به موانع گفتوگوها در این زمینه اشاره کرد و گفت:«سنتگرایان با تکیه بر بازگشت به سلف صالح، هر تغییری را بدعت میدانند، درحالی که نواندیشان نتوانستند گفتمانی سازنده با جامعه سنتی ایجاد کنند. مشکل زمانی عمیقتر شد که نسخههای نواندیشی (چپ یا راست) بدون درک واقعیتهای افغانستان، بهصورت افراطی و غیربومی وارد شدند.»
چشمانداز آینده و جمعبندی نهایی
در این برنامه هر دو تحلیلگر بر ضرورت نواندیشی بومی تأکید کردند. میرویس بلخی بر مثلث «حنفیت، عرفان خراسانی و کلام ماتوریدی» بهعنوان زیرساخت معرفتی برای عبور از بحران فعلی تاکید کرد.
عبدالبشیر فکرت نیز خواستار بررسی تاریخیـفلسفی وضعیت موجود، تدوین مبانی نظری و سپس ارائه فهمی از دین همساز با واقعیتها شد. به گفته این کارشناسان با وجود سلطه طالبان بر کشور و بهعنوان «مزاحم»، اما جوانان افغانستان در جستوجوی رابطهای نوین با دین هستند که امید اصلی برای شکلگیری نواندیشیِ ریشهدار می باشد. به گفته آنان اکنون زمان آن است که افغانستان بهجای مصرف اندیشه دیگران، خود زاینده گفتمانی شود که سنت و مدرنیته را در قالبی بومی آشتی دهد.
نقاط مشترک و ضرورت اقدام
هر دو کارشناس در این مبحث مهم چند چالش جدی را به عنوان مشکل برشمرده و به چند نکته کلیدی برای عبور از چالش در کشور تاکید داشتند:
– افغانستان فاقد جریان منسجم نواندیشی دینی با پشتوانه تاریخی است.
– اندیشههای وارداتی بدون انطباق با بافت محلی، به بیثمری انجامیدهاند.
– گفتگوی ملی پیرامون تجدد و دین، ضرورتی فوری برای عبور از بنبست کنونی است.
– نسل جوان کنونی، محور تحولات آینده در بازتعریف رابطه دین و جامعه خواهد بود.
گفتنی است که این تحلیلها در شرایطی مطرح میشود که طالبان بهعنوان قدرت حاکم، هرگونه خوانش نوگرایانه از دین را رد میکند و فضای گفتگو را محدود ساخته است. امر که بیشتر از پیش ضرورت گفتمان نواندیشی دینی را تقویت می کند.