یکی از مشکلات عمده در افغانستان این ذهنیت است که هر کس فکر میکند فقط افراد و اشخاصی که با او رابطه دارند، بهترین اند، اما بقیه افراد جامعه ضمن آنکه خوب نیستند، سزاوار این نیز هستند که از سوی این فرد و گروه شان، مورد تمسخر، تهدید و سرکوب قرار گیرند.
اساسا یکی از علل جنگ در افغانستان نیز ذهنیت است. قطعا سرکوب و ترور در افغانستان نیز ریشه در همین منطق نامنطق دارد که گویا فقط این گروه بهتر اند و دیگر گروهها بد. این ذهنیت، قربانی های بیشماری از مردم ما در طول تاریخ گرفتهاست.
در چند روز اخیر، شماری از صداهای مقامات پیشین دوره جمهوریت، گزاره نویسیهای شان و نامزد شدن بانو ژولیا پارسی مدافع حقوق زنان، سبب خلق واکنشهای مثبت و منفی در شبکههای اجتماعی شده است. این واکنشها خیلی برایم جالب و تماشایی بود. از آن جهت فکر کردم که باید این متن را بنویسم و بپرسم که آیا واقعا، فیل بام ما کوچکتر از پشه/مگس بام دیگران هست؟ آیا شما فقط میان سیاه و سپید فقط در زندگی دیگران تفکیک قایل میشوید و زندگی خودتان را مبرا از آن میدانید؟ آیا نقد و بیان واقعیت و پیروزی یک سری آدمها، شما را اینقدر داغ میکند که چهرهتان از خشم قرمز میشود؟
نمیدانم چرا فکر میکنند هرکسی که متعلق به یک گروه است هیچ فردی حق ندارد به او بگوید «بالای چشم تان ابرو است»؟ یا هم مثلا وقتی کسی آمد از مشکلات و نابرابریهای میان خودی سخن گفت، چرا یک شبه همه علیه او ایستاده میشوید و دشمن میخوانید؟ در سوی دیگر، چرا وقتی ما خود را نامزد یک مسألهی مهم مثل جوایز حقوق بشری میبینیم، فکر میکنیم آسمان، پای ما سقوط کرده است و به به و چه چه راه میاندازیم، ولی اگر فرد دیگری نامزد شد، از هر ابزاری علیه او استفاده میکنیم و نمیگذاریم او به مقصد خویش برسد؟ از این همه سنگاندازی، تفرقه، نپذیرفتن واقعیتها و نشناختن شخصیتهای کاذب؛ چه سودی میبرید؟
جوانان، به این نتیجه باید رسیده باشند که دیگر زمان و فرصت بازیکردن چهرههای تاریختیرشدهی عصر جمهوریت، از سطح وزیران تا رهبران و معاونان ریاست جمهوری پیشین، گذشته است. این که دوباره اجازه داده شود این افراد اختلاسگر، رشوهخوار، ستمگر و خود بزرگبین بیایند و حاکمیت را دست خویش بگیرند، بدترین حرکت یک نسل آگاهی خواهد بود که با اعتماد به این رهبران، وزیران و معاونان ریاست جمهوری، نزدیک به سه سال میشود زیر ستم و ظلم طالب قرار گرفتهاند.
شما به قول خودتان، «رهبران مردمی» که تا سطح جنگهای فیس بوکی سقوط کردهاید و مثل دو تا آدمی که با هم دشمنی دارند و علیه همدیگر مینویسند، دارید متنهای تند، رکیک و غیر مسوولانه و جانبدارانه مینویسید، آیا فکر کردهاید که این ٱفت اخلاقی_سیاسی_اجتماعی تان چقدر خطرناک است؟ بعد مثلا خودتان را در چه سطح نگاه کردهاید که هیچ کسی حق ابراز نظر در پیوند به شما، شخصیت شما و کارنامههای چرکین و شرمآور شما نداشته باشد؟ این حس تقدس یافتهگی را از کجا خریدهاید؟
از سوی دیگر، خودتان را در جایگاه ملت دانستن و فرض بر این گرفتن که شما تمامیت افغانستان هستید، یک نگاه کاملا غیرواقعی و دروغ است که شما دارید آنرا به خورد دیگران میدهید. این فصل، فصل سکوتهای سنگین باید برای شما باشد. شما باید از شرم و خجالت، پیشانی تان عرق کند که مردم را تنها گذاشتید و فرار کردید. شما باید تاوان آن همه دریافت امکانات بیست سال گذشته را زیر عنوان های مختلف بدهید. بعد رها کردن مردم در میدانی که هیچ نوع اماکنات دفاعی نداشتند را پس بدهید.
در جای دیگر، شماری از آدمهایی که ایستاده اند و موضعگیری های جالب و خندهآور علیه پارسی گرفتهاند که جایزه را به چه عنوان دریافت میکند، اول باید بدانند که او و مثل او زنان دیگر بزرگترین شهامت را در تاریخ کشور انجام دادند و ایستادگی کردند. در روزگاری که هرکسی فقط به فرار فکر میکرد، آنها به میدان مبارزه و ایستادگی توجه کردند. مسأله دوم هم وقتی شما که از نام و نشان و اشتراکهای مقطعی تان در این جنبشها، به اروپا رفته اید و پس از رسیدن به آنجا جایزه ای دریافت کردهاید، خیلی خوب بود، اکنون برای پارسی دریافت این جایزه و نامزدی آن بد است.
واقعا این جنگهای زرگری، محلیگرایی، انحصارگری و تقدسگرایی، بزرگترین نقطه ضعف امروزی ما است. شما باید به این عقیده و باور رسیده باشید/خودتان را برسانید که در هر سطح و جایگاه و مقام و منزلتی که هستید صد در صد قابل نقد هستید و اگر بر وضعیت گروه، تیم و جریان شما انتقادی صورت میگیرد به این معنی نیست که بر مردم افغانستان توهین شده باشد. بلکه به معنی آن است که شما باید بدانید که دیگر زمان آن گذشته است که هرکاری دلتان خواست از آدرس مردم انجام بدهید و کسی چیزی نگوید. امروز هر قدمی از شما و تمام گروهها را مردم سبک و سنگین میکنند و شدیداً نقد میکنند. ناگفته نماند اینکه کارنامههای عجیب شما، نامهای کجوقوس داری که بر شما نهاده شده است، گناه مردم نیست اگر از آن نام ها علیهتان استفاده میکنند.
نکتهی دیگر اینکه پذیرفتن کمیها و کاستیها میتواند شجاعت شما را نشان دهد. مسلما که نپذیرفتن آن نشان دهنده ضعف شما خواهد بود. از سوی دیگر نشاندهندهی آن خواهد بود که شما خویشتن را مبرا از هر گونه کم و کاست میدانید و فکر میکنید این حقیقت محض باشد. در حالیکه چنین نیست.
به گروههایی که علیه یک زن، یک فردی که هر نوع شکنجه، ترور و زیانی را با جسم و جان خود خرید میایستند، باید گفت چگونه میتوانید این همه در مقابل او ناجوانمردانه ایستاده شوید؟ صلاح این کار تان در چیست؟ اگر فکر میکنید فقط شما حق برنده شدن دارید غلط است. میدان مبارزه سهم همه است باید مطابق آن شناسایی و قدردانی شوند. ترور شخصیتی زنان مبارز از سوی شما، شما را در ردیف طالبان قرار میدهد و زنستیز معرفی میکند.
باور دارم صلاح کار امروز، این همه مسایلی که ذکر کردم نیست. امروز باید کنار هم بود. مسایل خورد و کوچک را نباید رسانهای کرد. وطن ما را تا امروز هرچه خراب کرده است، «رهبربازی» و رهبرسازی بوده است. این سرزمین به رهبر نه، به عسکر نیاز دارد. اول صاحب جغرافیا شوید، بعد حرف بزنید. اکنون از هر سرزمینی که صدا بلند میکنید به مثل این میماند که شکارچی پرنده هوا را برای مردم به فروش برساند در حالیکه هنوز شکار نشده است. هر حرکت، جریان و گروهی که از بطن مردم نیاید و همه در آن مساویانه سهم نداشته باشند، محکوم به شکست خواهد بود.