روایت، سکوی ایستادن ملتهاست
در جهانی که نبرد بر سر روایتهاست، هر قومی که روایت خود را نداشته باشد، در روایت دیگران دفن میشود.
«روایت»، تنها بازگویی رویدادها نیست؛ بلکه حافظهٔ جمعی، قطبنمای هویتی و بستر کنشهای سیاسی و فرهنگی یک ملت است.
صفحهٔ «روایت» با همین درک، کوشیده است در برابر خاموشی تحمیلشده بر تاریخ و هویت تاجیکان، پنجرهای برای بازخوانی گذشته و ترسیم آینده بگشاید. بازنشر یادداشت «یغمای سوممنگلی» از عبدالله دانش که تهاجمهای طالبان را در تداوم ستم تاریخی علیه تاجیکان تحلیل میکند، در همین مسیر است: بیدارسازی حافظهای که هنوز کامل نوشته نشده است.
این یادداشت نیز در امتداد همان مسیر، تأملی است در نسبت ما با گذشتهٔ خویش، در خطای فراموشکاری، و در ضرورت تمایز میان دوست و دشمن، آنچنان که تاریخ اقتضا میکند؛ نه عاطفه و نه تعارف.
چرا هنوز نمیدانیم که چه کسی دوست است و چه کسی دشمن؟
اقوامی که بقا، آزادی و پیشرفت میطلبند، ناگزیرند روایتگر رنجهای خود باشند. اما ما، تاجیکان این سرزمین، کمتر از آنچه بر ما رفته است، سخن گفتهایم؛ کمتر از آنچه رنج کشیدهایم، روایت ساختهایم؛ کمتر از آنچه ایستادگی کردهایم، تاریخ نوشتهایم؛ و کمتر از آنچه از ما ربودهاند از جان، زمین، هویت و بزرگانمان بازخواست کردهایم.
در حالیکه خاک ما گواه استقامت است، کتابهای ما خاموشاند؛ در حالیکه نسلها در خون و شعله ایستادهاند، حافظهٔ جمعی ما در غبار فراموشی محو شده است. نه آنگونه که ستم بر ما رفته، مستند کردهایم؛ نه آنگونه که حقمان ضایع شده، پیگیری کردهایم؛ و نه آنگونه که دشمن طرح زده، ما اندیشیدهایم.
و این همه، نه فقط حاصل دست دیگران، که ثمرهٔ غفلت خود ما نیز هست غفلتی که تا وقتی تداوم یابد، رنجمان تکرار خواهد شد و تاریخمان، روایتِ دیگران خواهد ماند.
از حملهٔ اعراب تا مغول و تیمور، از روس و انگلیس تا طالبان، بارها کشته شدیم، کوچانده شدیم، حذف شدیم؛ اما هیچگاه آن را به حافظهٔ جمعی بدل نساختیم. نه در کتاب، نه در فیلم، نه در افکار عمومی جهان.
و این، نه فقط یک ضعف فرهنگی، بلکه یک فاجعهٔ راهبردی است.
از زمان نادر غدار تا روزگار تسلیم جمهوریت، سازهای از سلطهٔ قومی با محوریت پشتونوالی، پیوسته بر دوش تاجیکان سنگینی کرده است. اما آنچه این ستم را دوچندان کرده، نه صرفاً قدرت دشمن، بلکه ضعف خود ما در شناخت لحظه، در تحلیل مناسبات، و در تصمیمگیری راهبردی بوده است
این وضعیت بهوضوح ناشی از نبود روایت منسجم، ضعف نهادهای فرهنگی و پراکندگی سیاسی ماست. ما نه تعریف روشنی از «دوست» در ذهن داریم، و نه درکی دقیق از «دشمن».
روابط سیاسی ما بر عاطفه، واکنشهای لحظهای و تبارشناسی فردی استوار بوده، نه بر تحلیل منافع و شناخت راهبردی. در حالی که دشمنان ما با برنامهریزی دقیق، با تکیه بر نهاد، روایت، و قدرت، پیش رفتهاند و ما را از صحنه بیرون راندهاند.
از بن تا تحویلدهی جمهوریت، تاجیکان ستون فقرات دولت بودند، اما سران آن دولت، یکی پس از دیگری، همان منطق پشتونسالاری را پیش بردند. به حذف فرماندهان و تخریب سنگرها ادامه دادند، بیآنکه پاسخگوی همان نیروهایی باشند که پای جمهوریت ایستاده بودند.
و ما، بار دیگر، فقط نظارهگر ماندیم.
در برابر ما، اقوام دیگر اما از زخمهای خود، خیمهٔ هویت افراشتند.
هزارهها، توانستند رنجهای خود را به روایت بدل کنند و آن را در نهادهای جهانی به ثبت برسانند و پناه گاهی برای انسجام شان ساختند.
پشتونها با مستندسازی کشتهشدگانشان، از خاطرههایی پراکنده، روایتی قدرتمند و سیاسی بیرون کشیدند. هزاران مورد خشونت و بغاوت خود را در قامت «مقاومت» و «قربانی» در نهادهای بینالمللی ثبت کردند. فیلم اماده کردند ادبیات ساختند آنها میسازند، روایت میکنند، تکرار میکنند. ما چه کردهایم؟
چه مستندی از زمین سوخته شمالی ساختهایم؟
ما، در برابر قتلعامها، تبعیضها و تحقیرهای مستمر، بیشتر شعر گفتیم تا سند ساختیم؛ بیشتر انتقاد کردیم تا روایت.
بنابراین، اگر بهدنبال آیندهای مستقل و آزاد برای تاجیکان هستیم، باید گذشته را بهدرستی مستندسازی کنیم. پیشنهاد مشخص من این است که پایگاه تحلیلی-خبری روایت یا هر نهاد فرهنگی دیگر با محوریت «هویت تاجیکی» به تدوین یک پروژه بزرگ تاریخی بپردازد.
برای آنکه حافظه زنده بماند و فردا ساخته شود
گامهای مشخصی برای بازسازی حافظهٔ جمعی و روایت قومی برداریم ازجمله:
۱-مستندسازی هدفمند فجایع و تبعیضها
تمام ستمها، قتلعامها، حذفهای سیاسی و فرهنگی علیه تاجیکان باید بهصورت نظاممند گردآوری، طبقهبندی و ثبت شوند—با بهرهگیری از اسناد، تصاویر، شهادتها و تحلیلهای تاریخی و حقوقی.
۲-تولید روایتهای تصویری و مستندات دیداری
با استفاده از دادههای گردآوریشده، باید فیلمهای مستند، پادکستها و روایتهای چندرسانهای تولید شود تا این حافظهٔ تاریخی در ذهن نسل نو زنده بماند و در سطح بینالمللی بازتاب یابد.
۳- تأسیس بایگانی دیجیتال حافظهٔ تاجیکی
یک پلتفرم آنلاین، ایمن و قابل جستوجو نیاز است تا تمام این روایتها، اسناد و تصاویر در آن نگهداری و بهسادگی در اختیار پژوهشگران، رسانهها و نسل نو قرار گیرد.
تقویت ظرفیت نهادهای فرهنگی مستقل
از نویسنده تا فیلمساز، از معلم تا هنرمند؛ باید تولید ادبی و رسانهای ما هدفمند، هویتی و بازدارنده باشد.
آموزش استراتژیک و هویتی نسل نو
روایت بدون انتقال، میمیرد. آموزش تاریخ واقعی، زبان فارسی اصیل، و تفکر انتقادی در مدارس و میان مهاجران ضرورتی حیاتی است.
حضور فعال در رسانههای بینالمللی و فارسیزبان منطقه
تا زمانی که روایت تاجیکی در ذهن منطقه و جهان جای نگیرد، فریاد ما پژواکی نخواهد داشت.
نتیجهگیری: روایتسازی، سنگبنای بیداری است
تاریخ را فاتحان نمینویسند؛ آنانی مینویسند که روایت دارند.
و ما، اگر روایت خود را نسازیم، دیگران آن را برایمان مینویسند—تحریفشده، تحقیرآمیز، و بیریشه، این یادداشت، دعوتی است به بازگشت به خود؛ به بازسازی آن حافظهٔ جمعی که هم زخم است و هم چراغ.
اگر میخواهیم آیندهای متفاوت داشته باشیم، باید اکنون تصمیم بگیریم که «چگونه خود را روایت کنیم»
تا روایت نسازیم، نه تاریخ به یادمان خواهد آورد، نه جهان صدایمان را خواهد شنید.