بیست سال گذشته، فرصتی خوبی برای زنان افغانستان بود تا کارهای عملی و اساسی در راستای رعایت حقوقشان انجام شود. امروز که این فرصتها دیگر نیست و زنان با چالشهای زیادی مواجه شدهاند، ما در کافه پرسش به چیستی، چرایی و کمکاری دولت برای زنان افغانستان با بهشته شاهین خبرنگار افغانستانی پرداختهایم.
پرسش: زن کیست و روز جهانی زن چه مفهومی را میرساند؟
پاسخ: حالا از دید شخص خودم زن موجود پیچیدهی است. شاید خود زن هم به قول دوستان ایرانی، از وجود و خلقت خودش سر درنیاورد. زن باید در نقشهای مختلف، نقشآفرینی کند و نقش خود را بهصورت درستاش ایفا کند و این کار ساده و آسانی نیست. زن یکبار خواهر است، یکبار مادر است، یکبار همسر است و درونش کودکی است که باید به آنهم رسیدگی کند و در جغرافیایی به نام افغانستان، زن از آرزوها و خواستها خودش میگذرد. هر انسانی آزاد خلق شده و دوست دارد آزاد زندگی کند و چقدر سخت است که زن باشید و در جغرافیایی به نام افغانستان زندگی کنید و از آرزوهای خودت دست بکشید و نتوانید به آرزوهای خودت برسید؛ بسیار دشوار است و اما زنان افغانستان به حدی پخته شدد، به حدی قوی شدند که از زیادی آرزوهای خود گذشتن و میگذرند. در محدودهای این جغرافیا و سنتهای حاکم آن جامعه، خود را عیار ساخته و زندگی میکنند. در یککلام زن موجود زیبا است و زن دوستداشتنی است. ابتدا خود زنها باید به خود باور داشته باشند. خود را دوست داشته باشند و بعد برای زنها احترام گذاشته شود؛ چیزی که متأسفانه به باد فراموشی سپرده شده است.
زن متأسفانه فعلا در افغانستان، در پشت میلههای زندان شب را روز میکند و از ابتداییترین حقوحقوق خودش که همانا، درس و تعلیم هست، محروم شده؛ به امید روزی که دوباره بال بگشاییم و بال بگشایند و پرواز کنند در آسمان زندگی و به خواستها و آرزوهایشان برسند.
چرا هشتم مارچ با نام زن پیوند خورده است؛ همه میدانیم زنان کارگر بنا بر دلایلی به خاطر حقوحقوق خودشان، این روز را در تاریخ جهان رقم زدند و اینکه ما زنان افغانستان چه مفهوم و برداشتی از این روز بگیریم؛ متأسفانه دو دههی که دموکراسی نامگذاری شده، فرصت خوبی بود که اتحاد و اتفاق خود را به وجود بیاوریم و متحدانه باهم کار کنیم. اولاً که برای خودمان و بعد به خاطر زنانی که در روستاها و ولایتهای دوردست افغانستان زندگی میکردند؛ این اتحاد باید زنان افغانستانی را از گوشه گوشهی دنیا جمع میکرد ولی متأسفانه که ما همهساله، هشتم مارچ را با یک چادر و یا دستهگل خلاصه کردیم و کدام کار بنیادی صورت نگرفت. چیزی که همیشه من از طریق سوشیال میدیا این موضوع را یادآور شدهام؛ که چرا هشتم مارچ خلاصه به یک دستهگل و یا هم یک چادر شده است؟ ما باید اولاً باهم متحد شویم و باید برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت داشته باشیم، اینکه زن افغانستانی از زندان خانه تا جامعه، چگونه آزاد شود به آن فکر کنیم و برنامه داشته باشیم، به خاطر درس و تحصیل زن، به خاطر برابری زن با مردان جامعه، به خاطر کار زن، به خاطر حقوحقوق زن، به خاطر مستقل بودنش ازنظر اقتصادی و اما کاری نشد. حال که گروه جاهل و گروه نادان حاکم بر سرنوشت زنان افغانستان شده، خوب طبیعی است که حال حتا گرفتن اکسیجن هم، دشوار شده بر زنان افغانستان. ولی رویهمرفته، از هرجایی که اشتباه خود را اصلاح کنیم، دیر نیست. خصوصاً ما زنانی که بیرون از افغانستان هستیم، یک مقدار زمینه مساعد است. یک مقدار بابت این میگویم که ما بیرون از افغانستان شدیم و داشتههایمان ضرب صفر شد و اینجا هم که آمدیم هرکس به گوشه و کناری از صفر باید آغاز کند. بسیار وقت کم میآوریم بر اینکه ما، به خاطر اتحاد، حقوحقوق خود و زنانی که در افغانستان گیر ماندهاند کارکنیم. ولی چرا میتوانیم ما از اینجا کار کنیم و زنانی که در افغانستان هستند آنها هم نباید دست روی دست بگذارند. هرچند که زمینه مساعد نیست و محدودیت بسیاری بر آنها وضعشده. ببینید بیشترین قیامهای زنانه، خود هشتم مارچ چه زمانی زنان صدا بلند کردند زمانی که حقشان تلف شد و حال هم که در افغانستان یک چنین وضعیت است، درست است که محدودیت است اما با دست روی دست گذاشتن میتوانیم به حقوحقوق خود برسیم؛ نه نمیتوانیم. باید از یکجایی شروع و کار کنیم و از یکجایی به خاطر به دست آوردن حقوحقوق خودمان، آزادیهای خودمان بهعنوان یک انسان باید که زحمت بکشیم و تلاش کنیم. همه دستبهدست هم داده حتماً که به این هدف و آرزو خود نایل میشویم.
پرسش: تفاوت دیدگاههای در پیوند به زن در بیرون از کشور و روزگاری که در افغانستان بودید، چیست؟
پاسخ: میخواهم از افغانستان شروع کنم؛ شخصاً برای خودم و مطمئنا برای اکثریت مطلق زنان افغانستان، زن بودن ساده نبوده و نیست. ما از گرفتن نام خود عار داشتیم؛ یعنی گرفتن نام مادر من، گرفتن نام من بهعنوان خواهر یا دختر ننگ بود. رفتن من و ظاهر شدن من روی پردهی تلویزیون ننگ بود و غیرت بود. خوب با این وضعیت چگونه مثلاً من آمدم و وارد جامعه شدم و خودم را ثابت کردم که من بهشته مثل برادرم مثل مردان دیگر جامعه، انسان هستم و نباید گرفتن نام من عار باشد برای برادرم. خوب البته بیست سال برای ما یک مقدار فضا بازتر بود و ما هرکدام از خانوادههای سر بلند کردیم که بهشدت، بسته، مذهبی و سنتی بودند. شخص خودم از خانواده طرد شدم بابت اینکه من دنبال آزادیهای خودم بودم. بهعنوان یک انسان میخواستم آزاد باشم، آزاد زندگی کنم و ابراز عقیده کنم. نمیدانم این موضوع را چگونه توضیح دهم که خودم باعث طرد شدنم از خانواده شوم. به هر حالاش، با تمام تلاشهایی که کردم، آزادیهای خودم را در جامعه به دست آوردم، در جامعه خود را ثابت کردم، درس و تحصیل را تا یک مقطع رساندم و کار هم داشتم ولی یکجایی باز میدیدیم که محدود میشویم. هرقدر که دم از آزادی میزنیم، به خاطر آزادی و دموکراسی قلم و قدم میزنیم، تلاش میکنیم، دادخواهی میکنیم، فعالیتهای مدنی وجود دارد اما بازهم یکجایی، محدود میشویم و قید زده میشود. ما مثلا نمیتوانستیم شب نا وقت بیرون شویم از خانه؛ یا در افغانستان خوب در این اواخر تعداد خانمهای که رانندگی میکردند، زیاد شده بود اما، از انگشتان دستانمان بیشتر نبودند و همینگونه رشتههای بودند که تقسیم زنانه و مردانه شده بودند و مسایل دیگر؛ با تحویل دهی افغانستان به طالبان و اینکه من از افغانستان به پاکستان آمدم، در همسایگی افغانستان خیلی تفاوتها را دیدم که زنان پاکستان، بسیار آزاد هستند، چه ازنظر تحصیل، چه ازنظر کار. جالب بود برایم که من در «هاستل» زندگی میکردم جایی که دختران دانشجو در آن زندگی میکردند و من از طرف شب که میدیدم بیشتر از اروپا، آمریکا و کانادا آنها آزادیهای خودشان را داشتند و من مقایسهای وقتی میدیدم چرا زنان افغانستان، چرا دختران افغانستان، چرا ما نمیتوانستیم در محوطه دانشگاه کابل با آن آزادی قدم بگذاریم و راه برویم؟ اما پاکستان در همسایگیمان، همان آزادیها را داشت.
بعدش که من آمدم به یکی از کشورهای اروپایی و مدتزمانی که آنجا ماندم؛ بازهم دیدم که زنان چقدر آزاد هستند و به هر چیزی که خواست و آرزویشان هست بهراحتی میتوانند دست پیدا کنند؛ و حالا که دریکی از کشورها مقیم شدهام، طبیعی است که اینجا، حرف اول از خانم است یعنی حرف اول را خانمها میزنند، احترام به خانمها زیاد است و تو اگر بخواهی، شب بیرون شوی، روز بیرون شوی، کار کنی، درس بخوانی و هر آن ایده و مفکورهی که تو در ذهن داری برای عملی کردن آن فضا باز است و به تو میدان داده میشود و تو میتوانی که خود را ثابت بسازی. تو باید توانایی داشته باشی، اراده داشته باشی، پشتکار داشته باشی؛ یعنی هرچه که دوست داری تو میتوانی انجام بدهی هم در آن عرصه، تحصیل میتوانی و هم میتوانی کار کنی. هیچ ممانعتی وجود ندارد و اما باوجودی که من در یک کشور آزاد هستم که تمام آزادیهای یک زن تأمین است؛ هرلحظه دلم بر افغانستان میتپد و هرلحظه دلم بر زنان و دختران گیر مانده در آن سرزمین، میتپد و میگویم چرا ما در سرزمین خودمان، این آزادیها را نداشتیم و نداریم؟ چرا در سرزمین خودمان این امکانات نباشد؟ و این دردی هست که مرا از درون خورده میرود.
من آرزو میکنم یک روز سرزمینمان به آن امکاناتی برسد که جدا از جنسیتی که تو زن هستی و مرد هستی؛ ما بتوانیم در کنار همدیگر به خاطر، خودمان به خاطر بهترشدن وضعیت خودمان، جامعه و مردم، کار کنیم، قدم و قلم بزنیم.
پرسش: روز جهانی زن، نمادها، رنگها و همگرایی بیشماری برای حمایت از زنان دارد؛ در بیست سال پسین آیا واقعا همرنگی و همگرایی با زنان افغانستان در تمامی آن جغرافیا معنی پیداکرده بود، یا واقعا همرنگی و همگرایی با زنان در بیست سال پسین وجود داشت؟
پاسخ: در قسمت همگرایی با زنان در بیست سال پسین نمیشود مطلق و یکسره انتقاد کنیم که اصلا کاری صورت نگرفت، اما نمیشود کاملا خوشبین هم باشیم که بلی بیست سال گذشته موقع خوب به خاطر همسویی، همگرایی، همفکری، ایستادن در کنار زنان دیگر، لااقل من بهعنوان دختر شهری که در پایتخت تولد شدم؛ امکانات نسبی به دسترسیمان بود، کاری برای دختر روستایی و دخترانی که در دور دستهای بودند نتوانستم انجام دهم؛ و چقدر خوب است که انتقاد را از خود آغاز کنیم.
اگر زنان افغانستان طی بیست سال باهم کنار هم میآمدند که چنین نبودیم. متأسفانه رقابتهای ناسالم که بین زنها وجود داشت؛ جدا از اینکه همگرایی، همسویی و همفکری نداشتند؛ به خاطر بهبود در زندگی خود و زنان دیگر افغانستان، کاری نکردند. اولاً زنانی که به کرسیها گماشته میشدند سلیقهای بود و بر اساس استعداد و تواناییهای شان نبود. دقیق به یاد دارم که یکبار مصاحبه داشتم با یک رسانه دیداری و بحث معاونیت یک وزارت مطرح شد؛ واقعا در آن کرسی کسی گماشته شده بود که اصلا توانایی پیشبرد آن بخش را نداشته که سرجایش؛ درواقع رشتهاش حتا نبود. مشکل عمدهی ما زنان افغانستان این بود که وقتی به ما مسوولیت سپرده میشد، ما خودمان را یکبار وزن نمیکردیم؛ ما یکبار نمیدیدیم که آیا ما میتوانیم این مسوولیت را عهدهدار شویم؟ این رشته و مسلک من است؟ تجربهدارم یا ندارم؟ اصلا اینها را نادیده گرفته، مسوولیت میگرفتیم. بهقولمعروف « آب نادیده موزه میکشیدیم» یعنی کار به اهلاش سپرده نشد. اگر کار به اهلاش سپرده میشد؛ اینجا وقتی کسی با مدرک و مسلکی آمده او میتوانست کار را بهصورت درست انجام دهد. این یکی از نقیصههای بود که مانع اتحاد و همگرایی زنان میشد. اینکه زنان نتوانستند بین هم کنار بیایند؛ این خودش مانع اتحاد و اتفاق زنان میشد و اینکه عمدا تعدادی از زنان پروژه بگیر نخواستند، تعداد دختران و زنانی که توانایی دارند روی صحنه بیایند. خوب میدانستند آن تعدادی که توانایی و استعداد دارند اگر آنها بیایند روی صحنه، موقف اینها چه میشود؟ به لحاظ درست، آب را خط کرده و ماهی میگرفتند.
دلایل مختلف داشت که من چند تا از آن را یادآور شدم و تمام اینها دستبهدست هم داده یا نخواستند یا نتوانستند، نتیجه این شد که امروز ما و شما میبینیم که هرکدام در یکگوشهای، پرت شده و مصروف زندگی خودشان هستند. کسانی که امکانات ندارند خوب درست؛ اما کسانی که امکانات هم دارند، بازهم یک تعداد از خانمهای که بیرون از افغانستان شدند؛ اینها در افغانستان نیز مصروف گرفتن پروژه بودند و مصروف جمعکردن پول بودند و امروز در کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا رفتند متأسفانه که این روند بازهم ادامه دارد و سر زن افغانستان تجارت صورت میگیرد. به نام زن افغانستان، در بخشهای مختلف چه فعالین مدنی، چه فعالین حقوق بشر، فعالین حقوق زن، خبرنگاران، یعنی هرکس که در یکبخشی کار میکرد دسترسی داشت، پروژه میگرفت؛ حال هم عین قضیه است بازهم پروژه میگیرند، بازهم خاک به چشم مردم میزنند و این قماش آدمها کسانی هستند که نمیخواهند اتحاد بین زنها به وجود بیاید. خلاصه کنم که متأسفانه ما نتوانستیم باهم کنار بیاییم و برای بهتر شدن زندگی خودمان و زنان که دسترسی نداشتند و امکانات نداشتند در چهار دیوار خانه، زندانی بودند برای آنها کاری کنیم.