چهلوشش سال پیش، محمد طاهر بدخشی به جرم عدالتخواهی، باور به تکثرگرایی و مخالفت با تمرکز قدرت، در زندان پلچرخی به دار آویخته شد. از آن روز تاکنون، همان فیلم تراژیدی ادامه دارد و تکرار میشود؛ تاریخی که در آن عدالت همچنان غایب است، برابری هنوز تحقق نیافته و تمرکزگرایی نهتنها از میان نرفته، بلکه در چهرههایی سختتر و بیرحمتر ادامه یافته است. ستمگر هنوز دست از ستم برنداشته و ستمدیده هنوز از زیر چرخ استبداد رهایی نیافته است. همان آش است و همان کاسه؛ همان دستهای مستبدی که روزی بدخشی را به خاک انداختند، امروز نیز بر شانههای ملت سنگینی میکنند و با شدت بیشتر، سایهی ظلم را بر زندگی مردم گسترانیدهاند. ملتی سیمیلیونی هر روز با شکنجههای روحی، روانی و جسمی دستوپنجه نرم میکند. درهای مکتب و دانشگاه بسته مانده، فرصتهای کار به روی مردم قفل شده و آزادی بیان و حقوق مدنی در زنجیر اسارت است. گویی تاریخ، بهجای آنکه به سوی آینده گام بردارد، قرنها به عقب بازگشته است.
اما آنچه در این میان مهم و درخور تامل است، این است که روزگار طاهر بدخشی در مقایسه با شرایط امروز، از فضای نسبتن بازتر و انسانیتری برخوردار بود. دستکم در آن زمان، مکتب رفتن، دانشجو شدن و کتاب خواندن جرم شمرده نمیشد و تا اندازهای زمینه برای رشد فکری و فرهنگی وجود داشت. با این حال، بدخشی آرام ننشست؛ او همت کرد تا دیوارهای محدودیت را درهم بشکند، افق تازهای بگشاید و عدالت و برابری را از شعار به میدان عمل بیاورد. او دریافته بود که بدون اصلاح ساختار قدرت، بدون پاسداشت حقوق قومها و بدون تقویت آزادیهای بنیادین، هیچ تحول پایداری ممکن نیست. این شجاعت و درایت او حتا در قیاس با محدودیتهای نسبی آن دوران، الهامبخش و آموزنده است.
بدخشی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در فیضآباد بدخشان زاده شد. کودکی و نوجوانی او در محیطی گذشت که تنوع قومی و فرهنگی بخشی از زندگی روزمره مردم بود و همین تجربه درک او از عدالت و برابری را شکل داد. او پس از تحصیل در دبیرستان حبیبیه کابل و دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل با حلقههای روشنفکری و فرهنگی آشنا شد و مسیر زندگیاش با سیاست گره خورد. بدخشی سیاست را با فرهنگ و ادبیات درهم آمیخت و تلاش کرد با اندیشه و تحلیل، جامعه عادلتر بسازد. او میخواست صدای محرومان و ستمدیدگان شنیده شود و عدالت تنها در شعار باقی نماند.
در آغاز فعالیت سیاسی، او عضوی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، اما بهزودی از آن فاصله گرفت. بدخشی دریافت که شعارهای برابری و ترقی نمیتواند تبعیض قومی و تمرکز قدرت را پنهان کند. او با همفکرانش سازمانی پدید آورد که بعدها با نام «سازمان زحمتکشان افغانستان» و «ستم ملی» شناخته شد. این جریان خواستار توزیع متوازن قدرت، بازشناسی حقوق بومها و برابری واقعی در کشور بود و تلاش میکرد صدای محرومان باشد.
مفهوم «ستم ملی» در اندیشه او اهمیت ویژه داشت. بدخشی نابرابریهای قومی، زبانی و منطقهای را سد اصلی توسعه و آزادی در کشور میدانست و هشدار میداد که بدون رفع این موانع، اصلاحات نمیتواند پایدار باشد. نگاه او نه انتقامجویانه بود و نه ایدئولوژیک؛ بلکه مبتنی بر واقعیت تاریخی و اجتماعی افغانستان بود. باور داشت که عدالت اقتصادی بدون عدالت ملی دوام نمیآورد و آزادی سیاسی بدون رعایت حقوق اقوام معنا ندارد.
منتقدان بدخشی نیز دیدگاههایی داشتند. برخی پژوهشگران معتقدند مفهوم «ستم ملی» را نمیتوان تنها محصول شرایط داخلی افغانستان دانست و باید در چارچوب جنبشهای جهانی ضداستعماری و مبارزات ملتهای کوچک و اقوام فرودست بررسی کرد. به گفته آنها، تمرکز صرف بر «ستم ملی» ممکن است تحلیل او را از سایر عوامل اجتماعی و اقتصادی محدود کند. گروهی دیگر عملکرد عملی سازمانهای وابسته به او را نقد میکنند و میگویند تلاش او برای پیادهسازی عدالت قومی در میدان عمل ناکافی بوده است. با وجود این نقدها، چیزی از ارزش فکری و اخلاقی بدخشی کاسته نمیشود. او با وجود محدودیتها و خطرات جدی، همواره ایستادگی کرد و نشان داد که عدالت و برابری بدون شجاعت و فداکاری ممکن نیست.
در دهه پنجاه خورشیدی، شرایط سیاسی افغانستان بیثبات و پرتنش بود. پس از کودتای هفتم ثور و درگیریهای حزبی، بدخشی بازداشت شد و در زندان پل چرخی اعدام گردید. مرگ او یک فاجعه شخصی و نمایش خشونت قدرت در برابر عدالتخواهان بود. اما اندیشهاش زنده ماند و به نمادی از مقاومت و شجاعت بدل شد.
بدخشی تنها یک فعال سیاسی نبود؛ او اهل قلم و فرهنگ بود و سیاست را با نگاه انسانی و فرهنگی در هم آمیخت. نوشتهها و سخنرانیهایش تأکید داشت که جامعهای که تنوع قومی، فرهنگی و زبانی را نمیپذیرد، نمیتواند عدالت واقعی بسازد.
او باور داشت که هر حکومت و هر جامعهای که با حذف و سرکوب دیگران پیش رود، سرانجام خود را به شکست نزدیک میکند.
امروز اما مسوولیت ما سنگینتر از زمان طاهر بدخشی است. محدودیتها و ستمگری آن زمان نسبت به امروز گراف پایینتری داشت، اما اکنون ستمگری بیداد میکند و ستمدیدگان بیشتر شدهاند. باید سختتر، عمیقتر و مصممتر از بدخشی مبارزه کنیم تا عدالت، برابری و آزادی واقعی را در جامعه احیا کنیم. یاد بدخشی یادآور این است که ایستادگی، فداکاری و شجاعت، همچنان کلید تغییر است.
محمد طاهر بدخشی عمر کوتاهی داشت، اما تلاشش برای روشن کردن مسیر عدالت و همزیستی همچنان چراغ راه نسلهای بعد است. اعدام او پایان زندگی بود، نه پایان اندیشه. او با ایستادگی و شجاعت خود، یاد داد که عدالتخواهی هزینه دارد، اما هیچ نیرویی نمیتواند آن را از میان بردارد. نامش در حافظه تاریخ افغانستان باقی میماند و الهامبخش کسانی است که هنوز برای برابری، آزادی و عدالت میجنگند.