در دنیای امروز، باورهای دینی به عنوان یکی از ارکان اساسی هویت فردی و اجتماعی مطرح هستند. این باورها نه تنها به عنوان پاسخهایی به پرسشهای بنیادین انسان در مورد معنای زندگی و وجود، بلکه به عنوان پدیدههایی اجتماعی و فرهنگی با تأثیرات عمیق بر رفتارها و روابط انسانی شناخته میشوند. شکلگیری این باورها در سیر تحولی خود، تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله احساسات، نیازهای روانی و اجتماعی قرار دارند.
این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد و تلاش میکند تا پیامدهای سوءاستفاده از احساسات را در شکلگیری باورهای دینی مورد تحلیل قرار دهد. احساسات جمعی، به عنوان یک نیروی محرکه قوی، میتوانند در شکلدهی و تقویت باورهای دینی نقش بسزایی ایفا کنند. ملاها، به عنوان نمایندگان دینی و فرهنگی، به خوبی از این احساسات بهرهبرداری میکنند تا افراد را به هر سمت بخواهند سوق دهند. آنها با ایجاد حس تعلق، امنیت و هویت، میتوانند افراد را به یکدیگر متصل کرده و در مواقع بحران، به آنها آرامش و امید بدهند.
همچنان این مقاله به تحلیل چگونگی شکلگیری باورهای دینی در سیر تحول و بررسی نقش ملاها در بهرهبرداری از احساسات جمعی میپردازد. با نگاهی به دیدگاههای مختلف در این زمینه، تلاش میشود تا نشان داده شود که چگونه احساسات میتوانند به عنوان ابزاری مؤثر در شکلگیری و تحکیم باورهای دینی عمل کنند و در نهایت، تأثیرات این فرآیند بر جامعه و فرهنگ را مورد بررسی قرار دهد، و به پرسشی که چرا حرف یک ملا از یک دانشمند بیشتر تاثرگذار است.
مقایسه دیدگاهها؛ شکلگیری باورها ی دینی در سیر تحولی
شکلگیری و تحول باورهای دینی، یکی از پیچیدهترین و جذابترین مباحث در حوزههای روانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ و فلسفه دین است. دیدگاههای متعددی در این زمینه مطرح شده است که هر یک بر جنبههای خاصی از این فرایند تأکید میکنند. در این پاسخ، من به عنوان یک دانشجو روانشناسی تربیتی تلاش میکنم تا برخی از دیدگاههای اصلی در خصوص شکلگیری باورهای دینی در سیر تحولی مورد مقایسه و بررسی قرار دهم.
دیدگاههای اصلی
۱- دیدگاه تکاملی
مفهوم: این دیدگاه باورهای دینی را محصول تکامل انسان و پاسخ به نیازهای اساسی او مانند جستجوی معنا، امنیت و کنترل بر نیروهای طبیعی میداند.
شکلگیری: با توجه به این دیدگاه، باورهای دینی به تدریج و در طول تاریخ تکامل انسان پیچیدهتر شدهاند و از شکلهای ساده اولیه به ادیان سازمانیافته امروزی تبدیل شدهاند.
نقاط قوت: این دیدگاه با ارائه یک چارچوب کلی برای درک تکامل باورهای دینی، میتواند به توضیح تنوع و پیچیدگی این باورها کمک کند.
نقاط ضعف: این دیدگاه در توضیح برخی از ویژگیهای منحصر به فرد باورهای دینی مانند تجربیات عرفانی و احساس حضور الهی با مشکل مواجه است.
۲- دیدگاه جامعهشناختی
مفهوم: این دیدگاه بر نقش عوامل اجتماعی و فرهنگی در شکلگیری و تحول باورهای دینی تأکید میکند.
شکلگیری: به اعتقاد جامعهشناسان، باورهای دینی محصول تعاملات اجتماعی، ساختارهای قدرت و نیازهای جامعه هستند.
نقاط قوت: این دیدگاه به خوبی نشان میدهد که باورهای دینی چگونه میتوانند به عنوان ابزاری برای حفظ انسجام اجتماعی، مشروعیتبخشی به قدرت و ایجاد هویت جمعی مورد استفاده قرار گیرند.
نقاط ضعف: این دیدگاه ممکن است در توضیح جنبههای شخصی و فردی باورهای دینی کمتر موفق باشد.
دیدگاه روانشناختی:
مفهوم: این دیدگاه به بررسی نقش عوامل روانشناختی مانند نیاز به معنا، امنیت، عشق و تعلق خاطر در شکلگیری باورهای دینی میپردازد.
شکلگیری: روانشناسان معتقدند که باورهای دینی میتوانند به عنوان مکانیسمی برای مقابله با اضطراب، ترس از مرگ و احساس بیمعنایی زندگی عمل کنند.
نقاط ضعف: این دیدگاه ممکن است در توضیح جنبههای اجتماعی و تاریخی باورهای دینی ناکافی باشد.
۳- دیدگاه تاریخی
مفهوم: این دیدگاه بر بررسی تحولات تاریخی باورهای دینی و تأثیر عوامل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر این تحولات تأکید میکند.
شکلگیری: تاریخدانان دین به دنبال یافتن ریشههای تاریخی باورهای مختلف و بررسی چگونگی تغییر و تحول آنها در طول زمان هستند.
نقاط قوت: این دیدگاه به درک بهتر زمینههای اجتماعی و فرهنگی شکلگیری باورهای دینی کمک میکند.
نقاط ضعف: این دیدگاه ممکن است در توضیح ماهیت بنیادی باورهای دینی کمتر موفق باشد.
مقایسه و بحث
هر یک از دیدگاههای فوق، بخشی از پازل پیچیده شکلگیری باورهای دینی را ارائه میدهند. برای درک کامل این فرایند، لازم است به طور جامع و انتقادی به همه این دیدگاهها توجه کنیم.
تکامل و جامعهشناسی:
تکامل انسان زمینه را برای پیدایش باورهای دینی فراهم کرده است، اما شکل و محتوای این باورها تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد.
روانشناسی و تاریخ:
نیازهای روانشناختی انسان به عنوان محرک اولیه شکلگیری باورهای دینی عمل میکند، اما محتوای این باورها در طول تاریخ و تحت تأثیر رویدادهای تاریخی تغییر میکند.
تعامل همه جانبه:
شکلگیری باورهای دینی نتیجه تعامل پیچیده عوامل زیستی، روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی است. هیچ یک از این عوامل به تنهایی نمیتواند به طور کامل این فرایند را توضیح دهد. شکلگیری باورهای دینی فرآیندی پیچیده و چند وجهی است که تحت تأثیر عوامل متعدد و در طول تاریخ تغییر میکند. هیچ دیدگاه واحدی نمیتواند به طور کامل این فرایند را توضیح دهد. برای درک بهتر این موضوع، لازم است به طور جامع و انتقادی به همه دیدگاههای مطرح شده توجه کنیم و از یک رویکرد چند بعدی استفاده کنیم.
شکلگیری باورهای دینی یک فرآیند پیچیده و چندلایه است که تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد. از منظر روانشناسی شناختی، باورهای دینی بهعنوان نتایج فرآیندهای شناختی و ادراکی فرد شناخته میشوند و تجربههای دینی از طریق شناخت و ادراک شکل میگیرند. در دیدگاه روانشناسی اجتماعی، باورهای دینی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند و ارتباطات اجتماعی نقش مهمی در انتقال و تقویت این باورها ایفا میکنند. دیدگاه تحولی-رشدی به مراحل مختلف رشدی فرد توجه دارد و معتقد است که باورهای دینی همانند دیگر جنبههای شناختی و عاطفی تحت تأثیر مراحل رشدی قرار دارند. دیدگاه نورولوژیکی به بررسی نقش مغز و سیستم عصبی در تجربههای دینی میپردازد و فعالیتهای مغزی را مؤثر میداند. در دیدگاه فرهنگی-تاریخی، باورهای دینی نتیجه فرآیندهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی هستند که در طول زمان تکامل یافتهاند. دیدگاه پدیدارشناسی بر تجربههای زیسته فرد و چگونگی درک و تجربه آنها تأکید دارد. دیدگاه روانکاوانه باورهای دینی را بهعنوان پاسخ به نیازهای روانی و ناهشیار فرد میداند و معتقد است که دین بهعنوان مکانیزمهایی برای مدیریت اضطراب عمل میکند. در دیدگاه وجودی، باورهای دینی نتیجه تلاش فرد برای یافتن معنا و هدف در زندگی هستند. دیدگاه انسانگرایی بر تلاش فرد برای یافتن معنا و ارزشهای انسانی تأکید دارد و باورهای دینی را بهعنوان ابزاری برای تقویت ارزشهای اخلاقی میداند. در نهایت، دیدگاه روانشناسی مثبتنگر به تأثیرات مثبت باورهای دینی بر بهزیستی روانی و شادی فرد توجه دارد و تجربههای دینی را منابعی برای ایجاد امید و رضایت از زندگی میداند. هر یک از این دیدگاهها به جنبههای مختلفی از شکلگیری باورهای دینی پرداختهاند و میتوانند بهعنوان مکمل یکدیگر در تبیین این فرآیند در نظر گرفته شوند.
شکلگیری باورهای دینی در سیر تحولی موضوعی پیچیده و چندلایه است که تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارد. در این راستا، دیدگاههای مختلفی مطرح شدهاند که هر یک به نوبه خود به تبیین این فرآیند پرداختهاند. در ادامه به بررسی و مقایسه چند دیدگاه مطرح در تحول دینی میپردازیم:
دیدگاه روانشناسی شناختی
از منظر روانشناسی شناختی، باورهای دینی بهعنوان نتایج فرآیندهای شناختی و ادراکی فرد شناخته میشوند. این دیدگاه بر این باور است که تجربههای دینی و معنوی از طریق شناخت و ادراک فرد شکل میگیرند و با گذر زمان و تجربههای زندگی تغییر میکنند. فرآیندهای شناختی مانند ادراک، حافظه و یادگیری نقش مهمی در شکلگیری و تقویت این باورها ایفا میکنند.
دیدگاه روانشناسی اجتماعی
از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، باورهای دینی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرند. این دیدگاه بر این باور است که ارتباطات اجتماعی، خانواده، دوستان و جامعه نقش مهمی در انتقال و تقویت باورهای دینی دارند. افراد از طریق تعاملات اجتماعی و مشارکت در فعالیتهای دینی به تقویت و پایداری باورهای خود میپردازند.
دیدگاه تحولی-رشدی
دیدگاه تحولی-رشدی بر این باور است که باورهای دینی در طول زندگی و با گذر زمان و تجربههای مختلف شکل میگیرند و تکامل مییابند. این دیدگاه به مراحل مختلف رشدی افراد توجه دارد و معتقد است که باورهای دینی نیز همانند دیگر جنبههای شناختی و عاطفی فرد تحت تأثیر مراحل رشدی قرار دارند. بهطور مثال، باورهای دینی کودکان سادهتر و قابلفهمتر هستند و با گذر زمان و رسیدن به بلوغ فکری پیچیدهتر و عمیقتر میشوند.
دیدگاه نورولوژیکی
دیدگاه نورولوژیکی به بررسی نقش مغز و سیستم عصبی در شکلگیری و تجربههای دینی میپردازد. این دیدگاه معتقد است که فرآیندهای عصبی و فعالیتهای مغزی نقش مهمی در تجربهها و باورهای دینی ایفا میکنند. تحقیقات نشان دادهاند که برخی از مناطق مغز با تجربههای معنوی و دینی مرتبط هستند و فعالیت این مناطق میتواند تأثیر قابلتوجهی بر باورها و تجربههای دینی فرد داشته باشد.
مقایسه دیدگاهها
هر یک از دیدگاههای مطرح شده به جنبههای مختلفی از شکلگیری باورهای دینی پرداختهاند و میتوانند بهعنوان مکمل یکدیگر در تبیین این فرآیند در نظر گرفته شوند. روانشناسی شناختی بر فرآیندهای شناختی و ادراکی فرد تأکید دارد، در حالی که روانشناسی اجتماعی به عوامل اجتماعی و فرهنگی توجه دارد. دیدگاه تحولی-رشدی به مراحل رشدی و تکاملی فرد توجه دارد و دیدگاه نورولوژیکی به نقش مغز و سیستم عصبی در تجربههای دینی میپردازد .بهطور کلی، شکلگیری باورهای دینی یک فرآیند پیچیده و چندعاملی است که تحت تأثیر ترکیبی از عوامل شناختی، اجتماعی، رشدی و نورولوژیکی قرار دارد. هر یک از این دیدگاهها میتوانند بهطور جزئی به تبیین این فرآیند بپردازند و با هم ترکیب شوند تا تصویر جامعتری از شکلگیری باورهای دینی ارائه دهند. دیدگاههای دیگری نیز وجود دارند که به تبیین چگونگی شکلگیری باورهای دینی در سیر تحولی پرداختهاند. در ادامه به چند دیدگاه دیگر میپردازیم:
دیدگاه فرهنگی-تاریخی
دیدگاه فرهنگی-تاریخی تأکید دارد که باورهای دینی تحت تأثیر تاریخ و فرهنگ جامعه شکل میگیرند و تغییر میکنند. این دیدگاه معتقد است که باورهای دینی نتیجهی فرآیندهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی هستند که در طول زمان تکامل یافتهاند. فرد در محیطی رشد میکند که فرهنگ و تاریخ آن جامعه باورهای دینی خاصی را تحمیل میکند یا تشویق میکند.
دیدگاه پدیدارشناسی
دیدگاه پدیدارشناسی بر تجربههای زیسته فرد و چگونگی درک و تجربه آنها تأکید دارد. این دیدگاه معتقد است که باورهای دینی از طریق تجربههای شخصی و ذهنی فرد شکل میگیرند و معنا پیدا میکنند. فرد از طریق تجربههای دینی و معنوی به شناخت و فهم جدیدی از خود و جهان دست مییابد.
دیدگاه روانکاوانه
دیدگاه روانکاوانه بر این باور است که باورهای دینی نتیجهی فرآیندهای ناهشیار و نیازهای روانی فرد هستند. این دیدگاه معتقد است که باورهای دینی بهعنوان پاسخ به نیازهای روانی مانند نیاز به امنیت، آرامش و معنا شکل میگیرند. فروید، بهعنوان یکی از پیشگامان این دیدگاه، معتقد بود که دین و مذهب بهعنوان مکانیزمهایی برای مدیریت اضطراب و ناهشیاریهای روانی عمل میکنند.
دیدگاه وجودی
دیدگاه وجودی به بررسی معنای زندگی و وجود انسان میپردازد. این دیدگاه معتقد است که باورهای دینی نتیجهی تلاش فرد برای یافتن معنا و هدف در زندگی هستند. افراد از طریق باورهای دینی به دنبال پاسخ به پرسشهای اساسی و وجودی مانند معنای زندگی، مرگ و زندگی پس از مرگ هستند.
مقایسه دیدگاهها
هر یک از دیدگاههای مطرح شده به جنبههای مختلفی از شکلگیری باورهای دینی پرداختهاند و میتوانند بهعنوان مکمل یکدیگر در تبیین این فرآیند در نظر گرفته شوند. دیدگاه فرهنگی-تاریخی به تأثیر تاریخ و فرهنگ جامعه توجه دارد، در حالی که دیدگاه پدیدارشناسی به تجربههای زیسته فرد تأکید دارد. دیدگاه روانکاوانه به فرآیندهای ناهشیار و نیازهای روانی فرد میپردازد و دیدگاه وجودی به تلاش فرد برای یافتن معنا و هدف در زندگی توجه دارد. بهطور کلی، شکلگیری باورهای دینی یک فرآیند پیچیده و چندعاملی است که تحت تأثیر ترکیبی از عوامل شناختی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، روانی و وجودی قرار دارد. هر یک از این دیدگاهها میتوانند بهطور جزئی به تبیین این فرآیند بپردازند و با هم ترکیب شوند تا تصویر جامعتری از شکلگیری باورهای دینی ارائه دهند. در اینجا دو دیدگاه دیگر نیز آورده شدهاند که میتوانند به تبیین چگونگی شکلگیری باورهای دینی در سیر تحولی کمک کنند:
دیدگاه انسانگرایی
دیدگاه انسانگرایی بر این باور است که باورهای دینی نتیجهی تلاش فرد برای یافتن معنا و ارزشهای انسانی هستند. این دیدگاه تأکید دارد که افراد از طریق تجربههای دینی و معنوی به دنبال برقراری ارتباط با ارزشهای انسانی مانند عشق، عدالت و همدلی هستند. باورهای دینی میتوانند به فرد کمک کنند تا به معنای عمیقتری از انسانیت دست یابد و ارزشهای اخلاقی خود را تقویت کند.
دیدگاه روانشناسی مثبتنگر
دیدگاه روانشناسی مثبتنگر بر این باور است که باورهای دینی میتوانند به افزایش بهزیستی روانی و شادی فرد کمک کنند. این دیدگاه تأکید دارد که تجربههای دینی و معنوی میتوانند به فرد احساس معنا، هدف و رضایت از زندگی بدهند. باورهای دینی میتوانند بهعنوان منابعی برای ایجاد امید، اعتماد به نفس و آرامش عمل کنند و به بهبود وضعیت روانی فرد منجر شوند.
مقایسه دیدگاهها
دیدگاههای انسانگرایی و روانشناسی مثبتنگر به جنبههای متفاوتی از شکلگیری باورهای دینی پرداختهاند. دیدگاه انسانگرایی تأکید دارد که باورهای دینی به تقویت ارزشهای انسانی و اخلاقی کمک میکنند، در حالی که دیدگاه روانشناسی مثبتنگر به تأثیرات مثبت این باورها بر بهزیستی روانی و شادی فرد توجه دارد. هر یک از این دیدگاهها میتوانند بهطور جزئی به تبیین فرآیند شکلگیری باورهای دینی بپردازند و با هم ترکیب شوند تا تصویر جامعتری از این فرآیند ارائه دهند. بهطور کلی، شکلگیری باورهای دینی یک فرآیند پیچیده و چندعاملی است که تحت تأثیر ترکیبی از عوامل شناختی، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، روانی و وجودی قرار دارد. پس باید گفت که سوءاستفاده از احساسات جمعی در شکلگیری باورهای دینی یکی از چالشهای جدی است که میتواند تأثیرات عمیق و مخربی بر جامعه داشته باشد. در دنیایی که دین و باورهای مذهبی نقش مهمی در هویت فردی و اجتماعی ایفا میکنند، هرگونه بهرهبرداری نادرست از احساسات میتواند به پیامدهای ناخواسته و خطرناکی منجر شود. این سوءاستفاده نه تنها میتواند باعث افزایش تنشهای اجتماعی و تضادهای مذهبی شود، بلکه عقلانیت و تفکر انتقادی را نیز تضعیف میکند.
علاوه بر این، سوءاستفاده از احساسات جمعی میتواند به استثمار افراد و کنترل اجتماعی منجر گردد. رهبران مذهبی و ملاها ممکن است از این احساسات برای کسب منفعتهای مالی یا اجتماعی بهرهبرداری کنند و در نتیجه، حقوق بشر و ارزشهای انسانی را زیر پا بگذارند. این وضعیت میتواند همبستگی اجتماعی را تضعیف کرده و به ایجاد فضایی منجر شود که در آن پرسشگری و انتقاد به شدت محدود گردد.
بنابراین، ضروری است که جامعه به آگاهیرسانی و آموزش در زمینه تفکر انتقادی بپردازد تا از آسیبهای ناشی از سوءاستفاده از احساسات جمعی جلوگیری کند و به سمت یک همزیستی مسالمتآمیز و پایدار حرکت کند.
منابع:
1. خانم دکتر حسینی افضل السعادات تدریس و ارایه های کلاسی ( ۱۴۰۳) روانشناسی تحول دینی – روانشناسی تربیتی. دانشکده روانشناسی تربیتی دانشگاه تهران
2. لوونتا، کیت میریام (۱۴۰۰) مقدمه کوتاه بر روانشناسی دین مترجمان: محمد الماسیان ، فرهادی علی. نشر:تهران :رشد
3. وولف، دیوید. (۱۳۸۶). روانشناسی دین. (محمد دهقانی، مترجم). انتشارات سخن.
4. دستنو، دیوید. (۲۰۱۷). کار خدا چگونه است: نگاهی علمی به تجارب دینی (عطیه سرائی و محمدامین سرائی، مترجمان). انتشارات ارجمند.
5. وست، ویلیام. (۱۴۰۰). روان درمانی و معنویت. (شهریار شهیدی، مترجم). انتشارات ارجمند.
6. یونگ، کارل گوستاو. (۱۳۹۸). روانشناسی و دین. (فؤاد روحانی، مترجم). انتشارات جامی.
7. حسینی بابک : ۱۳۸۲امتناع تفکر در فرهنگ دینی پاریس انتشارات خاوران .
8. ریچارد مایلز توماس۱۳۸۳تجربه دینی ترجمه اکبری جابر: دفتر پژوهش ونشر سهروردی .