ملا محمد حسن آخند، رییسالوزرای طالبان، دیروز در جلسهای در ارگ ریاست جمهوری گفته است: «حفاظت از اسلام و دین تنها بر دوش ما قرار گرفته و چشم تمام جهان اسلام به سوی ما است.»
این سُخن رییسالوزرای طالبان را که شنیدم، با خود گفتم، ای کاش برای این گروه چنین توهمی خلق نمیشد. زیرا این گروه به جای حفاظت از اسلام، با تندروی و تعصب و تحجر در واقع باعث بدنامسازی اسلام گردیدهاند.
این تنها مستشرقان نیستند که با مطالب و کتابهای مغرضانه و غیرعلمی خود چهرهی زشت از اسلام ترسیم میکنند، بلکه گروههای امثال طالب نیز در بدنامسازی این دین و ترویج اسلامهراسی نقش کمتری از آنها ندارند.
سید حسین نصر، پژوهشگر و اسلام شناس معروف ایرانی مقیم امریکا، در جایی، یکی از خاطراتش را نقل میکند که مربوط به دورهای پس از حادثه یازدهم سپتامبر میشود.
آقای نصر میگوید که باری در روزهای پس از رویداد یازده سپتامبر، هنگامی که میخواستم از منزل به سوی دفتر کار خود حرکت کنم، تاکسیای را متوقف کرده و سوار شدم. در میانه راه، متوجه شدم که راننده، عمامهای به سر دارد. عمامهی راننده که به سبک هندی بود، حس کنجکاویام را برانگیخته و چند دقیقه متوجه آن شدم. هنگامی که راننده متوجه شد که من با نگاه کنجکاوانه به سوی او مینگرم، گفت: «نترس، من مسلمان نیستم.»
آقای نصر، میگوید که من در پاسخش گفتم: «نترس، من مسلمان هستم.»
چیزی که این حکایت ثابت میکند، اسلام هراسی مفرطی است که امروزه دامنگیر غرب، به ویژه ایالات متحده امریکا گردیده است.
اسلامهراسی که امروزه در دنیای غرب بیداد میکند، دو عامل دارد: یکی تبلیغات و پروپاگاندای رسانههای غربی علیه مسلمانان و دوم هم کارنامهی ضدحقوق بشری داعش و طالب و سایر گروههای تندرو و افراطی.
کارنامهی رسانههای غربی که معلومدار است، اما آنچه را طالبان انجام میدهند نیز خطرناکترین نوع دشمنی با اسلام میباشد.
این نوع دشمنی را «دفاع بد» مینامند.
چند سال قبل کتابی میخواندم زیر عنوان «شگردها، امکانها و محدودیتهای بحث با بنیادگرایان». این کتاب را «هوبرت شلایشر» فیلسوف آلمانی نوشته است.
نویسنده در این کتاب از انواع شگردها و روشهای بحث با بنیادگرایان صحبت میکند که یکی از گونههای آن، «روش براندازی» است.
این روش وقتی ضرورت میشود که میان طرفین توافقی بر سر اصول بنیادین وجود نداشته باشد. در این صورت احتمال گفتوگوی منطقی و عقلانی اندک است و به قول گذشتگان با «نفی کننده اصول، بحث نشاید.»
در مواجهه با چنین وضعیتی، آنچه کارساز است روشهای استدلال برانداز است.
نویسندهی کتاب یکی از روشهای استدلال برانداز را «دفاع بد» میخواند. در چنین استدلالی، روشنگر خود را به حیث یک مومن معتقد و متعصب به آموزه مورد نظر جا میزند و کوشش میکند با دفاع بد از یک آموزه یا یک دین، مردم را متوجه بنیاد سست و لرزان آن کند و بدین طریق به یک آموزه مضحک و خنده آور تنزیلش دهد. ولتر در نقد مسیحیت از چنین روشی استفاده میکرد. نیچه هم در توصیف این روش میگوید که «نیرنگبازانهترین شیوه ضربه زدن به امری، دفاع از آن با استدلالهایی است که آگاهانه نادرست اند.»
وقتی به کارنامهی طالبان نگاه کنیم، متوجه میشویم که اینها نیز از دین مبین اسلام چنین دفاع بد میکنند.
این گروه، دختران را از تعلیم و تحصیل محروم میکنند و میگویند اسلام چنین فرموده است. این گروه، شهروندان را حتا به دلیل اصلاح موی به سبک غربی، مجازات میکنند و میگویند که دستور اسلام است.
اینها به نام تطبیق شریعت و حفاظت از دین مبین اسلام، ، که رحمت برای عالمیان خوانده شده است، زندگی را بر شهروندان حرام کردهاند و بدترین نوع رژیم قرون وسطایی را برقرار نمودهاند.
این پاسداری از اسلام نیست، بلکه بدنامسازی اسلام است. نتیجهاش را نیز میبینیم که پس از بازگشت مجدد طالبان، گرایشهای الحادی در میان جوانان افزایش یافته و بسیاریها در شبکههای اجتماعی حتا علیه دین مینویسند.
من که به کارنامهی طالبان مینگرم و آن را با ادعای شان در زمینه پاسداری از اسلام تطبیق میدهم، ناخودآگاه همان شعر سعدی به یادم میآید:
امیدوار بوَد آدمى به خیر کسان
مرا به خیر ِتو امید نیست، شر مرسان