مسعود در حافظهٔ تاریخ، چونان پرچمی است که بادها نتوانستند بر زمین افکنند. او نه تنها فرماندهٔ میدانها، که اندیشهٔ زندهٔ آزادی بود. روزگارِ او، روزگار تیرهگی و سیاهی بود، و او با قامت استوارش، سپری ساخت در برابر تهاجم بیگانه و طوفان جهل. مسعود با سیاستِ ژرف و درایتِ کمنظیرش، هم دشمن بیرونی را شناخت و هم خیانت درونی را رسوا کرد؛ و این است رمز جاودانگی او در برگهای تاریخ. او در کوههای پنجشیر سنگر گرفت، اما نگاهش به افقهای دورتر دوخته بود؛ به افغانستانی آزاد، مستقل و بیدار. اندیشهٔ او فراتر از مرزها، پژواکی شد در