جامعه روشنفکر افغانستان، در گستره تاریخی و فرهنگی خاورمیانه معاصر، مصداق کمنظیر از تلاقی بحران هویتی، گسست نظری و تعلیق فرهنگی است؛ جامعهای که میان سنتهای دیرپای مذهبی و فرهنگی و فشارهای تحمیل ارزشها و معیارهای مدرن غربی، در حال نوسان است و خودشان را درگیرودار مجموعهای از تضادهای ایدئولوژیک و گسستهای ساختاری مییابد. روشنفکران این جامعه، با اتخاذ رویکرد ظاهراً عقلانی و تحولخواهانه، بر این باورند که دستیابی به پیشرفت و تحقق مدرنیته، تنها از مسیر رهایی از سنت، تحمیل ارزشها و معیارهای غربی و فاصلهگیری از دین و اعتقادات مذهبی میگذرد. این باور، که در نگاه نخست،