روشنفکری در افغانستان را میتوان در یک افق سهگانه و بهگونهای مولفه ای از ستیزهای همزمان فهمید. نخست ستیز با غرب، که خود را مهد عقلانیت مدرن و مرجع معرفتشناختی معرفی میکند و در معرض بازخوانیها و نقدهای پساساختاری مداوم قرار دارد. دوم، ستیز با شرق، که غالباً در قالب بازتولید تقلیدی سنتهای افلاطونی و نوافلاطونی عمل کرده و میکند و کمتر ظرفیت تولید سنت مستقل و خودبازتاب داشته است. سوم، ستیز با اسلام، که همواره بهعنوان افق گفتمان قدسی درگیر فرایندهای تأویل، بازخوانی، و گاه دگردیسی معنا بوده است. در همین میان، خصومتی مستمر نسبت به ایران بهمثابه