چهار سال است که زنگ مکاتب به صدا درمیآید، اما هیچ دختری نیست که با شوقی کودکانه، دفتر و قلمش را بردارد و به سوی دانش بشتابد. چهار سال است که هر سپیدهدم، خورشید شرمگینانه بر دیواری میتابد که روزگاری صدای خنده و هیاهوی دختران در آن طنینانداز بود. آیا دیدهای مکتبی را که در آن زنگ بخورد، اما هیچکس برای آموختن درهایش را نگشاید؟ آیا شنیدهای نالهی کتابهایی را که در قفسهها خاک میخورند و اشک میریزند که چرا هیچ دستی آنها را ورق نمیزند؟ دختران افغانستان، امروز دردی را حس میکنند که جهان از درکش عاجز است.