مولانا جلال الدین محمد بلخی در گسترهی خیالِ علامه اقبال، کلانطبیعتیست که صدها بیکرانبحر موجخیز از آن جاریست و از بر و دوشش گهر و جوهر میریزد، شنزاری دارد برای طی کردن به وسعت آسمان. مولوی در نگاه اقبال دستیست در بازوی هستی که خداوند عمدی در عالم نامرئی او را به بیدارگری بشر فرستاده اما نه در جایگاه یک پیغمبر. اقبال در منزلت یک مفسر، آدمی و تعامل او را با کائنات از زبان مولوی چنین توصیف میکند: آدمی شمشیر و حق شمشیر زن عالم این شمشیر را سنگ فسن شرق حق دید و عالم را ندید