استقلال افغانستان همواره فرصتی برای بازاندیشی در سرنوشت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور بوده است. اما هر بار که این فرصت فراهم آمده، به جای عبور از چرخهی تکراری بحران، گفتمانهای مسلط یا در ورطهی افراط افتادهاند یا در دام تفریط؛ و همین نوسان میان دو قطب متضاد، افغانستان را در وضعیت تاریخی «بحرانزده» نگه داشته است. یکی از بنیادیترین تضادهایی که مسیر تحولات کشور را در یک مدار بسته گرفتار کرده، تقابل میان سنت و مدرنیسم، اسلام سیاسی و دموکراسی است؛ تقابلی که در عرصهی فرهنگ، جامعه و سیاست به شکل شکاف میان مدرسه و دانشگاه، ملا و