وقتی دوستی به من پیشنهاد کرد که در بارة «وضعیت حقوق بشر در افغانستانِ زیر سلطة طالبان» بنویسم، به نحوی احساس عجز و ناتوانی کردم: عجز از اینکه چه بنویسم، از کدام زاویه آغاز کنم و چه استعارهای را به کار ببرم که بتواند زندگی جهنمی مردم ما در زیر چکمه توحش طالبانی را توصیف کند. مشکل این نبود که در گذشته در بارة حقوق بشر کمتر نوشته بودم و یا با مفاهیم آن چندان آشنایی نداشتم. بل عجزم از اینجا سرچشمه میگرفت عنوانی را که دوستم پیشنهاد کرده بود بر این فرض بنا شده است که