تمامیتخواهی نوعی از نظام سیاسی است که به اساس جذب تمام افراد و نهادها و گروهها در یک کل اجتماعی (جامعه، ملت و دولت) بهوسیلهٔ خشونت و ارعاب به وجود میآید. از این کل، یک فرمانده که تمام صلاحیتها را به دست دارد، نمایندگی میکند. وی غالباً شخصیت کاریزماتیکاست و توانایی جادویی در جذب مردم دارد؛ از همینرو، او را «پیشوا» مینامند[۱] و بیچون و چرا از وی اطاعت میکنند. نظام تمامیتخواه، اصطلاح تازهای است که در قرن بیستم به کار رفته است. واقعیت این است که بهگونهٔ دقیق، این اصطلاح در اواخر دههٔ سی این قرن استفاده شده است. این اصطلاح با اصطلاح سلطهٔ مطلقه و فردسالاری تفاوت دارد. با این اصطلاح به نظامهایی اشاره میشود که ویژگیهای متفاوتی دارند اما در ویژگیهای اساسی باهم یکساناند. این ویژگیها عبارتند از: سلطهٔ کامل دولت بر تمام رسانهها، موجودیت ایدئولوژی مشخص و داشتن فرماندهی که تمام صلاحیتها را به دست دارد. در این مورد، مثالها زیاد است. برخی از این مثالها قرار ذیل است: ایتالیا در زمان موسولینی، آلمان در زمان هیتلر، اسپانیا در زمان فرانکو، پرتگال در زمان سالازار. موسولینی ۱۸۸۳–۱۹۴۵م در سخنرانیای که در ۲۸ اکتوبر سال ۱۹۲۵م ایراد نموده، خیلی خوب این مکتب را بیان نموده است، او میگوید:«همه چیز در درون دولت است و هیچ چیز بشری و یا روحیِ بیرون از دولت، ارزش ندارد. فاشیزم،[۲] تمامیتخواه است. دولت فاشیزم تمام ارزشها را جمع و متحد میکند و خودْ آنها را تفسیر مینماید، فاشیزم بار دیگر زندگی تمام مردم را میسازد».[۳]
بنابراین، دولت تمامیتخواه کتلهٔ واحدی است که تفکیک قوا را به رسمیت نمیشناسد و هیچ یک از انواع دموکراسی را نمیپذیرد. هر مخالفتی با این کتله با قوت از بین میرود و هیچ دیدگاه و تنظیم و کتلهای بیرون دولت وجود ندارد. در مقالهای که فیلسوف ایتالیایی، جووانی جنتیله به زبان انگلیسی در سال ۱۹۲۸م زیر عنوان «پایههای فلسفی فاشیزم» نشر نموده، صفت توتالیتر (Totalitarian) را در توصیف نظام فاشیزم، به معنای تمامیت و شمولیت به کار برده است.[۴] اما این لفظ به عنوان اصطلاح سیاسی در اواخر دههٔ سی قرن بیستم و در میان جنگ جهانی اول و دوم از سوی طرفداران و مخالفان آن به کار رفته است.
میتوانیم بارزترین ویژگیهای تمامیتخواهی را در نکات ذیل خلاصه نماییم:
۱- تمامیتخواهی نوعی از نظامهای خودکامه است که با استبداد و سلطهگری(مانند فاشیزم در ایتالیا و آلمان و اتحاد جماهیر شوروی در دوران استالین) تفاوت دارد. این نظام به منظور توجیه صلاحیتها و کسب مشروعیت، با ظاهر دموکراتیک، خود را میآراید. فردسالاران سنتی صلاحیتهای خود را بدون ادعای رضایت مردم تحمیل میکردند، اما تمامیتخواهی در ظاهر به موافقت مردم پایبندی دارد.[۵]
۲- تفسیر واقعی دموکراسی در نظام تمامیتخواه این است که خواست فرمانده و رهبر، همان خواست مردم است. چنانچه برخی صاحبنظران در زمان عبدالناصر در مصر باورمند به دموکراسی حسی بودند. به این معنا که رهبر خواستههای مردم را حس میکند و به اساس آن فرمانها و قوانین را صادر مینماید. از آنجا که ملت، همواره برحق است، پس رهبری که از خواست مردم نمایندگی میکند نیز همواره برحق است! برای اینکه این رهبران تمامیتخواه نشان دهند که خواست آنها عین همان خواست ملت است به همهپرسی و انتخابات نمایشی پناه میبرند. با این کار، رهبر الهامبخش و فرمانده جادوگر از زیر دامن دیکتاتوری، خرگوشی را بهنام دموکراسی بیرون میکند.
۳ – رهبر از خواست ملت نمایندگی میکند، اما چگونه خواست ملت شکل میگیرد و چگونه مشخص میگردد؟ دراینجا ناتوانی دموکراسی قلابی به چشم میخورد. پدیدهٔ بازی با احساسات ملت و حکومت بر مردم زیر نام خواست مردم و دموکراسی، به اندازهٔ خود دموکراسی، پدیدهٔ قدیمی است. این نگرانی سبب گردیده تا افلاطون در قرن چهارم دموکراسی را رد نماید – بعداً به این موضوع خواهیم پرداخت- وی باور دارد که بهسادگی میتوان دموکراسی را به هرج و مرج مبدل کرد. همچنان این امر سبب گردید تا جان استورات میل و الکسی دو توکویل در قرن نزدهم دربارهٔ استبداد اکثریت حرف بزنند. به عنوان نمونه، مِیل باور دارد که، «استبداد اکثریت اینک بهگونهٔ عام شامل شرهایی میشود که لازم است جامعه، خود را از آن نگاه دارد و حفاظت نماید… این نوع استبداد از دیگر انواع استبداد سیاسی کشندهتر و تلختر است».[۶] او سپس میگوید:«از همینرو، تنها حمایت فرد از استبداد حاکم بسنده نیست، بلکه شدیداً به حمایت فرد از استبداد افکار عمومی،[۷] احساس غالب و علاقهٔ جامعه بر تحمیل دیدگاهها و احساسات خود بر افرادی که آنرا نمیپذیرند، هم نیاز است».[۸] واقعیت این است که، استوارت میل، سایکولوژی اکثریت و عملکرد آنرا «نامعقول» توصیف میکند. پسانها در علم روانشناسی به این کار، «گوسفندصفتی» گفته شد. سیاستمداران تمامیتخواه این حقیقت را درک نموده و به احساسات – نه عقلهای مردم- رو آورده و از طریق تعطیل عقل، شلعهورسازی احساسات و برانگیختن شور با سخنرانیها، لوحهها و شعارهای کلان، تأیید مردم را به دست آوردهاند.[۹] جذب مردم از طریق عاطفه و احساسات ساده است؛ زیرا گفتوگوهای عقلانی و طرح اندیشهها، گاهی جنجال خلق میکند و در نتیجهٔ آن اختلاف دیدگاه به وجود میآید و اختلاف دیدگاه مجاز نیست؛ چون با نظام تمامیتخواه که جامعه را در یک کل یکجا نموده، مخالفت دارد.
۴ – نظام تمامیتخواه از رسانهها و وسایل ارتباطی بهرهجویی میکند و به منظور تأثیر بر مردم آنها را تحریک، ترغیب وترهیب مینماید و با این ابزار تلاش میکند تا میان خواست ملت و خواست رهبر، مطابقت مطلوب را ایجاد نماید. جالب است که تکنالوژی که حاصل تمدن است از سوی نظامهای دیکتاتوری معاصر به منظور جعل اصل حاکمیت قانون و تبدیل آن به اصلِ گردن نهادن به خواست رهبر و این خواست را معیار مطلق خیر و شر و حق و باطل دانستن استفاده میشود. به این ترتیب به این تناقض شگفتآور میرسیم: حرکتهای مردمی که منظور آنها سرنگونی ستمگران بوده، خود نوع تازهای از ستمگری را که استبداد تودههاست به وجود آورده است…!
[۱] – اصطلاح کاریزما در اصل از عهد جدید در متن یونانی گرفته شده و پیشکش نعمت الهی معنا میدهد. دانشمند جامعهشناس، ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰ ) این اصطلاح را وارد جامعهشناسی نموده تا صفت خارقالعادهای را که برخی افراد دارند و در نتیجه آن از قدرت جادویی در سحر تودهها برخوردار اند، معنا کند. وبر میان کاریزمای فردی و کاریزمای مقام فرق قایل شده است. کاریزمای فردی از صفات طبیعی سرچشمه میگیرد، اما کاریزمای مقام برخاسته از طبیعت مقدس مقام است. فاشیزم فرمانده را پیشوای جادوگر میخواندند. در این مورد این پیشوا افسانههایی وجود داشت. پیشوای کاریزماتیک به تودهها توجه میکند و نمایش برپا مینماید و شعارهای کلان سر میدهد. پیشوای کارزماتیک با ملت ارتباط مستحکم دارد و گاهی چهرههای هستیریک به خود میگیرد.
[۲] – فاشیزم از کلمه لاتینی Fasces یعنی جعبه اشتقاق یاقته است. تَبَرپوش به لاتین Fasces جعبهای مدور ساختهشده از ترکههای متعدد چوب بود که بهدور دسته یک تبرزین میپیچیدند و از آن در زمان روم باستان به عنوان نشان قدرت و جاه و جلال حکمگذاران استفاده میشد. تبرپوش توسط محافظان همراه کلانترها حمل میشد. به این محافظان لیکتور گفته میشد. خاستگاه تبرپوش تمدن اتروسکی بود و این سنت از آن تمدن به امپراتوری روم رسید. زمانیکه موسولینی در سال ۱۹۲۲ حزب فاشیسم را ایجاد کرد، نماد تبرپوش نماد اتحاد ملی زیر فرماندهی سیاسی او به شمار میرفت. نگاه کنید: روجر سکروتون، معجم الفکر السیاسی و ویکیپدیا.
[۳] – نگاه کنید: «الموسوعة الفلسفیة العربیة». مادة ( التوتالیتاریة )، ج دوم، باب نخست، ص ۴۰۰ و ۴۰۸.
[۴] – نگاه کنید: همان.
[۵] – نگاه کنید: همان.
[۶] – نگاه کنید: Utilitarianism. J .SMill, Everyman’s Library, P 68.
[۷] – به مقاله زیبای دکتر زکی نجیب محمود دربارهٔ هراس از تسلط افکار عمومی زیر عنوان «أهو شرک من نوع جدید؟» در کتاب «رؤیة إسلامیة» (۱۹۸۷م). د.زکی نجیب محمود، قاهره – دارالشروق، ص ۳۰۷ – ۳۲۰. مراجعه شود.
[۸] – Ibid. J .S. Mill, P 68.
[۹] – منظور شوقی در نمایشنامه «مصرع کلیوباترا» همین بوده است. او ملت را به زبان حابی چنین توصیف نموده است: چه طوطیای! عقلش در گوشش قرار دارد. صحنه اول.
نویسنده: امام عبدالفتاح امام
ترجمه: حسیبالله ولیزاده