کتاب «نظریه اجتماعی سیاست بینالملل» اثر الکساندر ونت، که در سال ۱۹۹۹م توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شد، از برجستهترین و پرتأثیرترین آثار نظری در حوزه روابط بینالملل در دو دهه اخیر بهشمار میرود. این اثر ارزشمند تا کنون به بیش از ده زبان ترجمه شده است. یکی از ترجمههای فارسی آن توسط دکتر حمیرا مشیرزاده انجام شده و در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ به سفارش دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه ایران در تهران به چاپ رسیده است. این کتاب در ۶۰۸ برگه و هشت بخش تنظیم شده که عناوین فصول آن به شرح زیر میباشد:
- جامعهشناسی چهارگانه
- واقعگرایی علمی و انواع اجتماعی
- فقط انگاره است و بس؟ در باب تکوین قدرت و منافع
- ساختار، کارگزار و فرهنگ
- دولت و مسئله کارگزاری جمعی
- فرهنگهای سهگانه آنارشی
- فرآیند و دگرگونی ساختاری
- نتیجهگیری
اثر متذکره در چارچوب تیوریک و با تمرکز بر موضوعات کلیدی اجتماعی در سیاست بینالملل نگاشته شده است. در ادامه، به بررسی مهمترین موضوعات و مفاهیمی که در آن مورد توجه قرار گرفتهاند، میپردازم:
بررسی مفهوم نظریه اجتماعی سیاست بینالملل براساس دیدگاه ونت
نظریه اجتماعی سیاست بینالملل الکساندر ونت، یکی از مهمترین تلاشها برای بازتعریف مبانی نظری روابط بینالملل و عبور از چارچوبهای صرفاً مادیگرایانه رئالیسم و لیبرالیسم بهحساب میآید. برمبنای این نظریه، ساختار نظام بینالملل یک واقعیت طبیعی و ثابت نبوده و پدیدهای اجتماعی محسوب میشود که در فرآیند تعاملات دولتها شکل گرفته است.
ونت استدلال میکند که برخلاف ادعای نظریههای کلاسیک، هویت و منافع دولتها امور پیشینی و تغییرناپذیر نیستند. این هویتها و منافع در جریان تعاملات، یادگیری اجتماعی و شکلگیری معانی مشترک، ساخته و بازتعریف میشوند. از این منظر، آنارشی که رئالیستها آن را ویژگی ثابت و ذاتی نظام بینالملل میدانند، خود یک ساختار اجتماعی بوده که معنا و کارکرد آن در فرهنگهای سهگانه آنارشی (هابزی، لاکی و کانتی) متغیر است. بنابراین، آنارشی به خودی خود نه الزاماً به دشمنی میانجامد و نه همکاری را ناممکن میسازد؛ زیرا شکل و پیامدهای آن توسط هویتها، انتظارات و هنجارهای برساخته شده میان دولتها تعیین میگردد.
ونت با به کارگیری نظریه «ساختارکارگزار»، توضیح میدهد که دولتها و ساختار نظام بینالملل در یک رابطه دیالکتیکی و دو سویه قرار دارند. به این معنا که دولتها از طریق کنشهای خود، ساختار را میسازند و همزمان، این ساختار رفتار آینده آنها را شکل میدهد. این رویکرد، سیاست بینالملل را نه عرصهای کاملاً مادی، بلکه عرصهای اجتماعی میداند که در آن قدرت معنایی، هنجارها و نقشها به اندازه قدرت نظامی و اقتصادی اهمیت دارند.
طرح مبتنی بر نظام دولتها
در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، الکساندر ونت طرحی مبتنی بر «نظام دولتها» ارائه میدهد. در این طرح، دولتها واحدهای صرفاً مادی و از پیش تعریف شده نبوده؛ برعکس کارگزاران اجتماعی با هویت، منافع و ظرفیت یادگیری در نظر گرفته میشوند. از این منظر، نظام بینالملل یک ساختار اجتماعی است که از طریق تعاملات مکرر و پیوسته دولتها پدید میآید و به نوبه خود، رفتار، انتظارات و هویت آنها را شکل میدهد.
این چارچوب در تقابل مستقیم با رئالیسم قرار دارد که آنارشی و منافع دولتها را طبیعی و ثابت میپندارد. ونت تأکید میکند که عناصر بنیادین سیاست جهانی، از جمله خود آنارشی، مفاهیم دوستی یا دشمنی، و اعتماد یا بیاعتمادی، همگی برساختههایی اجتماعی هستند که در فرآیند کنش متقابل دولتها تکامل مییابند. طرح ونت نشان میدهد که فرهنگهای سهگانه آنارشی حاصل معنا بخش متقابل دولتها به یکدیگر بوده و نتیجهی اجتنابناپذیر ساختار مادی قدرت نمیباشد.
بر این اساس، نظام دولتها را میتوان نوعی «جامعه بینالمللی» دانست که در آن هنجارها، نقشها و انتظارات مشترک شکل میگیرند و رفتار دولتها را هدایت میکنند. اهمیت کلیدی این طرح در آن است که امکان توضیح «تغییر» در سیاست جهانی را فراهم میسازد. هنگامی که هویتها و معانی حاکم بر تعاملات دگرگون شوند، ساختار کلان نظام نیز متحول خواهد شد. در نتیجه، طرح مبتنی بر نظام دولتها، بنیان نظری ونت برای ارائه یک تبیین اجتماعیِ بدیل از سیاست بینالملل است که هم پویایی ساختار را توضیح میدهد و هم توانایی دولتها برای ساختن نظمهای جدید بینالمللی را آشکار میسازد.
دولتمحوری
اگرچه ونت یک نظریهپرداز سازهانگار بهشمار میرود، اما نظریه خود را بر پایه «دولتمحوری» بنا میکند. او استدلال مینماید که دولتها کماکان اصلیترین و محوریترین واحد تحلیل در سیاست بینالملل هستند، زیرا بیشترین ظرفیت را برای سازماندهی، انحصار مشروع اعمال زور و قدرت ساختدهی به تعاملات بینالمللی دارا میباشند.
این دولتمحوری بهمعنای نادیده گرفتن نقش بازیگران غیردولتی نیست، بل نشان میدهد که هویتها و منافع، عمدتاً در سطح دولت تثبیت و سامان مییابند و سپس به عرصهی بینالمللی منتقل میشوند. از نظر ونت، هویت دولتها در تعامل شکل میگیرد، اما کارگزار اصلی انجامدهنده این تعامل، همچنان خود دولت است. بنابراین، نظریه او در پی ایجاد پیوند منطقی میان «اجتماعی بودن هویت» و «حفظ نقش محوری دولت» در ساخت و بازتولید نظام بینالملل میباشد.
نظریه نظامها
ونت نظریه خود را در قالب تحت عنوان «نظریه نظامها» ارائه میدهد، اما برخلاف رئالیستهای ساختاری مانند کنت والتز، سیستم بینالملل را صرفاً مجموعهای از واحدهای مادی در حال توازنقوا نمیداند. او سیستم را شبکهای پیچیده از معانی، هویتها و هنجارهای مشترک میبیند که روابط میان دولتها را هدایت و معنادار میکند.
در نظریه ونت، ساختار نظام شامل توزیع قدرت مادی، توزیع دانش و معانی مشترک نیز میباشد. این درک سیستماتیک و جامع به او اجازه میدهد تا سه نوع فرهنگ آنارشی را نه بهعنوان موقعیتهای مکانیکی، بلکه به مثابه نظمهای اجتماعی متمایز و برساخته تحلیل کند. در این چارچوب، نظام بینالملل محصول کنش متقابل معناسازانه دولتهاست و با تغییر در کیفیت این تعاملات، ساختار کل سیستم نیز دگرگون میشود.
تفسیرهای روششناختی
الکساندر ونت در نظریهپردازی خود از رویکردی بهره میگیرد که آن را میتوان «سازهانگاری پوزیتیویستی» یا «سازهانگاری تعدیلشده» نامید. از منظر روششناختی، او معتقد است پدیدههای اجتماعی همچون هویتها و معانی مشترک، اگرچه برساختهاند، اما میتوانند موضوع مطالعه علمی قرار گیرند و روابط نسبتاً علی یا همبستگی میان آنها و رفتار دولتها شناسایی شود.
ونت برخلاف سازهانگاران انتقادی که بر تفسیر محض تأکید دارند، بر ضرورت «نظریهپردازی نظاممند» و تولید گزارههای آزمونپذیر ولو به صورت نسبی پای میفشارد. در این پارادایم، مشاهده و تحلیل تجربی امور اهمیت بنیادین خود را حفظ میکند؛ اما این روابط، ضمن عوامل مادی، ماهیت تفسیری و معنایی نیز دارند. این تجزیه و روششناختی، راه را برای پیوند دادن بینشهای علوم اجتماعی تفسیری که بر فهم معنا تمرکز دارند، با سنتهای تبیینی و علی در روابط بینالملل هموار میسازد. از این منظر، روششناسی خردگرایانه صرف، برای تبیین کامل پویایی هویتها و منافع که خود در بستر ساختار نظام بینالملل شکل میگیرند و همزمان بر آن تأثیر میگذارند، ناکافی است.
هستیشناسی
هستیشناسی نظریه ونت بر این اصل محوری استوار است که واقعیت بینالملل، ماهیت اجتماعی دارد. او با ارائه یک هستیشناسی رابطهای استدلال میکند که دولتها و نظام بینالملل به صورت متقابل یکدیگر را میسازند. به این معنا که دولتها از طریق تعاملات مکرر و معنادار، هویتها و نقشهای خود و دیگران را تثبیت، بازتولید و یا دگرگون میسازند.
در این چارچوب هستیشناختی، آنارشی ذاتاً و بهطور قهری خشونتآمیز یا همکاریجویانه شمرده نمیشود. در واقع، آنارشی چیزی است که دولتها از طریق برداشتها، انتظارات و هنجارهای مشترک خود، آن را میسازند. آنارشی میتواند برمبنای یک تفاهم جمعی، به صورتی صلحآمیز یا حتا همکاریجویانه تفسیر و تجربه شود.
این مبانی هستیشناختی، نظریه ونت را به طور بنیادین از رئالیسم و لیبرالیسم متمایز میسازد؛ چرا که بهجای تمرکز انحصاری بر قدرت مادی یا نهادها، بر فرآیندهای معناسازی و اجتماعیشدن بهعنوان جوهره سیاست بینالملل تأکید میورزد. رویکردهای رئالیستی و لیبرالی اگرچه عناصر شکلدهنده به رفتار دولت را شناسایی میکنند، اما از پرداختن به این پرسش اساسی که این عناصر خود چگونه در فرآیند تعامل اجتماعی ساخته شدهاند، غافل میمانند.
تفاوت تجربی و معرفتشناختی
ونت میان دو سطح معرفتشناختی (چگونگی شناخت جهان) و تجربی (چگونگی مشاهده پدیدهها) تمایز روشنی قائل میشود. او با پذیرش یک موضع معرفتشناختی نسبتاً پوزیتیویستی، استدلال میکند که میتوان درباره پدیدههای اجتماعی، حتا اگر ماهیتاً برساخته باشند، دانش نظاممند و معتبر تولید کرد.
از منظر تجربی، او معتقد است که اگرچه رفتارهای عینی دولتها باید قابل مشاهده و سنجش باشد، اما معانی و هویتهای زیربنایی این رفتارها را نیز میتوان به کمک ابزارهایی مانند تحلیل گفتمان، مطالعات تاریخی و روششناسیهای تفسیری، شناسایی و تحلیل کرد. ونت این تمایز را به کار میگیرد تا نشان دهد که مطالعه مفاهیمی مانند هویت و فرهنگ، لزوماً به دام نسبیگرایی افراطی و عدم امکان هرگونه مطالعه علمی منجر نمیشود و میتوان آنها را به طور مؤثری در پژوهشهای تجربی روابط بینالملل ادغام نمود.
در مناظره میان خردگرایان و سازهانگاران، دو پرسش تجربی اساسی مطرح میشود:
هویتهای دولتی تا چه اندازه تحت تأثیر ساختارهای داخلی مانند فرهنگ سیاسی، نوع رژیم و تا چه اندازه تحت تأثیر ساختارهای نظاممحور بینالمللی شکل میگیرند؟
هویتها و منافع دولتها تا چه حد ثابت و پایدار هستند؟
پاسخ به پرسش اول: در نظریه ونت، هویت دولتی برآیند تعامل پویای میان ساختارهای داخلی و بینالمللی است. ساختارهای داخلی، یعنی نهادها، ایدئولوژی، فرآیند دولت_ملتسازی، چهارچوب اولیه و بنیادینی برای شکلگیری هویت درونی دولت را فراهم میکنند. با این حال، ونت وزن تحلیلی بیشتری به سطح بینالمللی میدهد. او استدلال میکند که هویت نهایی و رفتار عینی دولت در عرصهی بینالملل، عمدتاً در بستر رابطهای و از طریق الگوهای تعامل، یادگیری اجتماعی، شناسایی متقابل و درونیسازی هنجارهای نظام بینالملل شکل میگیرد و تثبیت میشود. بنابراین، هویتها اگرچه ریشه در عوامل داخلی دارند، اما در نهایت محصول یک فرآیند اجتماعیشدن مستمر در محیط بینالمللی هستند.
پاسخ به پرسش دوم: ونت استدلال میکند که هویتها و منافع دولتها ذاتی، ثابت و ذاتباورانه نیستند. به باور او، آنها محصول فرآیندهای پویای اجتماعیاند که قابلیت تغییر را دارند. هویتهای درونی و پایه مانند حاکمیت و سرزمین نسبتاً پایدارترند، اما هویتهای رابطهای همچون دوست، دشمن، رقیب میتوانند با تغییر الگوی تعاملات، بازتعریف شوند. در نتیجه، هویتها و منافع نه کاملاً سیال و ثابت، بلکه دارای پایداری مشروط هستند. آنها در کوتاهمدت پایدار به نظر میرسند، اما در بلندمدت در معرض تغییر ناشی از تعاملات، هنجارها و یادگیری اجتماعی قرار میگیرند.
راه میانه
رویکرد نظری الکساندر ونت را میتوان به مثابه یک راه میانه روششناختی و نظری فرض کرد. این راهبرد، نوعی تجزیه و تحلیل بین پوزیتیویسم سختگیرانه و سازهانگاری تفسیری رادیکال ارائه میدهد. ونت از یک سو تلاش میکند دغدغههای علمگرایانه سنت مسلط روابط بینالملل، از جمله نظریهپردازی ساختاری منظم، تبیین علی و امکان آزمون تجربی را حفظ کند. از سوی دیگر، او به طور همزمان، مفاهیمی چون هویت، معنا و هنجارها را بهعنوان عواملی واقعی و اثرگذار وارد نظریهپردازی خود میسازد.
این راه میانه، امکان گفتوگوی سازنده با نظریهپردازان رئالیست و لیبرال را فراهم میآورد و همزمان، فضای لازم برای به کارگیری روشهای تفسیری و کیفی را نیز مهیا میکند. به این ترتیب، نظریه ونت نه در دام تقلیلگرایی مادیگرایانه میافتد و نه به ورطه نسبیگرایی کامل سقوط میکند؛ چون جهان بینالملل را بهعنوان ترکیب پیچیده از ساختارهای مادی و میدانهای معنایی درهم تنیده تحلیل مینماید.
نظریه اجتماعی در سیاست بینالملل
الکساندر ونت در چارچوب نظری خود استدلال میکند که برای درک کامل سیاست بینالملل، نباید آن را صرفاً بهعنوان صحنهای از رقابت برای قدرت مادی فهمید، بلکه باید آن را به مثابه یک فرآیند اجتماعی معناساز در نظر گرفت. بر اساس این دیدگاه، روابط بینالملل محصول تعاملات مداوم و پویای میان دولتهاست که در خلال این تعاملات، هویتها، منافع و معانی مشترک خود را میسازند و بازتولید میکنند.
این رویکرد، تفاوتی اساسی با سنت رئالیسم کلاسیک دارد که بر محوریت قدرت مادی و منطق خودیاری تأکید میورزد. در حالی که رئالیسم، دولتها را بازیگرانی ذاتاً خودخواه و رقابتطلب تصویر میکند. نظریه اجتماعی ونت بر این امر پافشاری مینماید که هنجارها و هویتها، تعیینکننده نهایی رفتار دولتها هستند و قدرت مادی تنها یکی از ابزارهایی محسوب میگردد که در بستر این معانی اجتماعی بهکار گرفته میشود.
ونت در این چارچوب، بر اهمیت انواع اجتماعی (هویتها، هنجارها و ساختارهای اجتماعی) در تحلیل رفتار دولتها تأکید میکند. او سه فرهنگ آنارشی را معرفی مینماید که نخستین آن، فرهنگ هابزی (دشمنمحور)، دوم، فرهنگ لاکی (رقیبمحور) و سوم، فرهنگ کانتی (دوستمحور) میباشند. این چارچوب سهگانه نشان میدهد که نظام بینالملل در ضمن محصول خودکار توزیع قدرت مادی؛ تنوع فرهنگی، منطق کنش و الگوهای تعامل خاص خود را تولید میکند.
با این حال، ونت به محدودیتهای این طبقهبندی نیز واقف است. پیچیدگی دنیای واقعی فراتر از این دستهبندیهای ایدهآل بوده و تعاملات دولتها غالباً آمیزهای از ویژگیهای این سه فرهنگ را نشان میدهد. علاوه بر این، فرآیند تغییر هویتها و هنجارها، معمولاً تدریجی و غیرخطی بهحساب میآید. بنابراین، اگرچه نظریه اجتماعی او چارچوبی قدرتمند برای تحلیل نقش معنا و هویت در روابط بینالملل فراهم میکند، اما نمیتواند جایگزین کامل تحلیلهای تجربی قدرت یا ارائه پیشبینیهای دقیق و قطعی از رفتار دولتها گردد.
انگارهها، تکوین قدرت و منافع در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل
در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، الکساندر ونت استدلال میکند که رفتار دولتها افزون بر پایه محاسبات عینی قدرت شکل میگیرد، اساساً تحت تأثیر انگارهها قرار دارد. انگارهها در این چارچوب، شامل هویتها، هنجارها و معانی مشترکی هستند که دولتها درباره خود، دیگران و ماهیت روابط بینالملل دارند. این انگارهها هستند که تعیین میکنند یک دولت چه چیزی را مشروع، چه چیزی را تهدید و چه چیزی را منفعت خود تعریف کند. به بیان دیگر، منافع و اهداف دولتها، پیش از آنکه محصول محاسبات صرف مادی باشند، برآمده از هویتها و انگارههای اجتماعی آنها هستند.
تکوین قدرت در این رویکرد، مفهوم فراتر از توانایی نظامی یا اقتصادی مییابد. ونت معتقد است که قدرت تنها به ابزارهای مادی محدود نمیشود، همچنان قدرت معنایی و هنجاری نیز وجود دارد. یعنی توانایی شکلدهی به انگارهها، هویتها و انتظارات دیگران را نیز باید در نظر داشت. این شکل از قدرت اجتماعی به دولتها امکان میدهد تا رفتار دیگران را پیشبینی نموده و آن را در چارچوب خاص هدایت و محدود کنند. بنابراین، تکوین قدرت، فرآیندی است که هم به منابع مادی و هم به تعاملات اجتماعی و تولید معنا وابسته میباشد.
بر این اساس، منافع دولتها در قوانین ساختاری و اجتماعی ریشه دارند. منافع صرفاً ترجیحات ثابت و از پیش تعیین شده نبوده و از هویتها و انگارههایی نشأت میگیرند که دولتها در فرآیند تعامل با دیگران و درون ساختار اجتماعی بینالملل، آنها را میسازند و بازتولید میکنند. برای مثال، دولتی که خود را یک قدرت صلحطلب تعریف مینماید، حتا اگر از توانایی نظامی بالایی برخوردار باشد، منافعش حول محور اجتناب از درگیری و تمرکز بر دیپلماسی میچرخد.
مدل صریح والتز؛ آنارشی و توزیع قدرت در نگاه نظریه اجتماعی سیاست بینالملل
مدل کنت والتز در چارچوب رئالیسم ساختاری، سیاست بینالملل را بهحیث نظام آنارشیک تحلیل میکند که رفتار دولتها در آن تحت تأثیر مستقیم توزیع قدرت بهویژه ساختار قطبی قرار دارد. در این مدل، آنارشی بهمعنای فقدان مرجع مرکزی فرادولتی خوانده میشود که بتواند رفتار دولتها را بهصورت الزامآور تنظیم نماید. در چنین شرایطی، دولتها ناگزیر به خودیاری، روی میآورند و استراتژیهای خود را بر اساس موقعیت قدرت نسبیشان در نظام شکل میدهند. بر این اساس، توزیع قدرت میان دولتها، الگوهای رقابت، اتحاد و توازن قوا را تعیین میکند.
با این حال، از منظر نظریه اجتماعی ونت، مدل والتز از محدودیتهای بنیادین رنج میبرد. ونت استدلال میکند که آنارشی ذاتاً یک ساختار خشن یا رقابتی نیست، بلکه معنای آن توسط دولتها در فرآیند تعاملات اجتماعی و بر اساس هویتها و هنجارهای مشترک ساخته میشود. به عبارت دیگر، توزیع قدرت مادی ممکن است چارچوب ساختار کلی را تعیین کند، ولی رفتار عملی دولتها در سطح کوچک، تحت تأثیر معانی، هویتها و انتظارات اجتماعی قرار دارد. بنابراین، دو دولت با قدرت مادی مشابه میتوانند روابط کاملاً متفاوت دوستانه، رقابتی ویا خصمانه داشته باشند که این تفاوت را تنها با بررسی هنجارها و انگارههای حاکم بر روابط آنها میتوان توضیح داد.
ونت نشان میدهد که توزیع قدرت به تنهایی پیشبینیکننده قوی برای رفتار دولتها نیست. فهم کامل پویاییهای سیاست بینالملل مستلزم بررسی همزمان هویتها، معانی مشترک و هنجارها در کنار ساختار مادی است. از این رو، مدل والتز اگرچه صفت چارچوب ساختاری میتواند نقطهی آغاز تحلیل باشد، اما بدون تلفیق با دیدگاه اجتماعی ونت، توانایی توضیح دقیق دگرگونیها و پیچیدگیهای رفتار دولتها در طول زمان را ندارد.
بر این اساس، ترکیب مدل ساختاری والتز با نظریه اجتماعی ونت، امکان تحلیل جامعتر و واقعبینانهتری از سیاست بینالملل فراهم میکند. آنارشی و توزیع قدرت، ستونهای ساختاری و بستر مادی تعاملات را مشخص مینمایند. در حالی که انگارهها، هویتها و هنجارها، زمینهی اجتماعی و معنایی را شکل میدهند که رفتار واقعی دولتها را تعیین میکند. این تلفیق، سیاست بینالملل را همزمان مادی و اجتماعی، رقابتی و معناگرا میبیند.
ساختار، کارگزار و فرهنگ در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل
در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل، الکساندر ونت روابط بینالملل را بهعنوان فرآیندی اجتماعی و معناساز تحلیل میکند که در آن سه عنصر کلیدی ساختار، کارگزار و فرهنگ در تعامل دیالکتیکی با یکدیگر، رفتار دولتها و پویایی نظام بینالملل را شکل میدهند.
ساختار در این نظریه، به شبکه پیچیدهای از روابط اجتماعی میان دولتها اشاره دارد که رفتار آنها را محدود و هدایت میکند. برخلاف دیدگاه رئالیستی که ساختار را صرفاً به توزیع قدرت مادی تقلیل میدهد، ونت آن را شامل توزیع دانش و معانی مشترک هویتها و هنجارها نیز میداند. این ساختار اجتماعی، الگوهای احتمالی تعامل، همکاری یا رقابت را تعیین مینماید و بهحیث زمینهای عمل میکند که کنش کارگزاران در درون آن معنا مییابد.
کارگزار در این چارچوب، عمدتاً دولت بهعنوان واحد اصلی تصمیمگیری در نظر گرفته میشود که دارای قابلیت عاملیت برای شکلدهی به واقعیت اجتماعی از طریق کنش و تعامل میباشد. ونت تأکید مینماید که هویت و منافع کارگزاران، محصول پیشینی نبوده و در فرآیند تعاملات آنها با دیگران ساخته و بازتولید میشود. بنابراین، کارگزار برعلاوهی اینکه تحت تأثیر ساختار قرار دارد، بهواسطه کنش خود، به بازتولید یا تغییر آن ساختار کمک میکند.
فرهنگ به مجموعه هنجارها، ارزشها و معانی مشترکی اطلاق میشود که تعاملات بینالمللی را هدایت میکند. همانطوری که قبلاً یادآوری شد، ونت سه فرهنگ آنارشی دشمنمحور، رقیبمحور و دوستمحور را معرفی میکند. فرهنگ تعیین میکند که چه رفتارهایی مشروع و چه رفتارهایی نامشروع تلقی میشوند و همچنین مسیر تغییر هویتها و بازتولید ساختار را شکل میدهد. فرهنگ نشان میدهد که آنارشی خودبهخود خشونتآمیز نبوده و محصول تعاملات اجتماعی و فرهنگی میباشد.
الکساندر ونت در نظریه اجتماعی خود، مفهوم فرهنگ سهگانه آنارشی را معرفی میکند تا نشان دهد که آنارشی میتواند معانی و پیامدهای کاملاً متفاوتی داشته باشد. این سه فرهنگ، که هر کدام منطق کنش متفاوتی را برای تعامل میان دولتها ارائه میدهند، ذیلاً پرداخته میشود:
فرهنگ هابزی: این فرهنگ مبتنی بر دشمنی متقابل و بیاعتمادی عمیق میان دولتهاست. در این فرهنگ، آنارشی بهمعنای «جنگ همه علیه همه» تفسیر میشود و دولتها یکدیگر را تهدید وجودی میدانند. منطق حاکم بر این فرهنگ، خودیاری مطلق و رقابت شدید برای بقاء بوده که در آن امکان همکاری، محدود و بسیار شکننده است. این فرهنگ، نمونهی آرمانی نظامهای بینالمللی بسیار متعارض در تاریخ است.
فرهنگ لاکی: این فرهنگ مبتنی بر رقابت منظم و احترام متقابل به حاکمیت یکدیگر میباشد. در این چارچوب، اگرچه آنارشی کماکان وجود دارد، ولی دولتها یکدیگر را دشمن مطلق نمیبینند، بلکه به عنوان رقبایی مینگرند که در چارچوب قواعد و هنجارهای پذیرفته شده بینالمللی باهم تعامل میکنند. منطق حاکم، «رقابت کنترلشده» و عهد نسبی به قوانین و تعهدات بینالمللی است. سیستم وستفالیایی کلاسیک نمونهای از این فرهنگ خوانده میشود.
فرهنگ کانتی: این فرهنگ بر همکاری، اعتماد و احساس هویت جمعی میان دولتها استوار است. در این فرهنگ، دولتها یکدیگر را دشمن و رقیب نمیشمارند. فرهنگ کانتی، دولتها را به به دوستی و همکاری بالقوه ترغیب مینماید. تعاملات حول محور امنیت مشترک و اهداف جمعی شکل میگیرد و منطق حاکم، تعهد به حل صلحآمیز اختلافات و همکاری چندجانبه میباشد. در چنین فرهنگی، نظام بینالملل بیشتر به یک جامعهی سازمانیافته مبتنی بر هنجارهای مشترک شباهت دارد.
فرآیند و دگرگونی ساختاری در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل
در نظریه اجتماعی ونت، ساختار نظام بینالملل برمبنای توزیع قدرت مادی محدود نمیشود؛ چون شامل هویتها، هنجارها و معانی مشترک میان دولتها میباشد. دگرگونی ساختاری بهمعنای تغییر در این روابط اجتماعی و قواعد بینالاذهانی شمرده میشود که رفتار دولتها را شکل میدهد. این دگرگونی حاصل تعاملات مداوم، بازتولید هویتها و تحول تدریجی هنجارها میباشد. در فرایند دگرگونی ساختاری، سه مکانیسم کلیدی ذیل قابل بحث است:
بازتولید ساختار: تعاملات مستمر دولتها بر اساس هنجارهای موجود، باعث تثبیت و تداوم هویتها و معانی مشترک میشود.
تغییر تدریجی: کنشهای نوآورانه یا تغییر در برداشت دولتها میتواند به تعدیل و تغییر آرام هنجارها و در نتیجه ساختار بینالملل منجر گردد.
بازخورد اجتماعی: دگرگونیهای جزئی در ساختار، رفتار و انتظارات دولتها را بازتعریف میکند و این خود به بازتولید یا تحول بیشتر ساختار میانجامد.
ونت با این چارچوب نشان میدهد که ساختار نظام بینالملل پویا و اجتماعی بوده و کنش هدفمند دولتها میتواند معانی مشترک و در نتیجه خود ساختار را دگرگون نماید.
منطقهای شکلگیری هویت در نظریه اجتماعی سیاست بینالملل
الکساندر ونت برای تبیین چگونگی شکلگیری هویت دولتها در عرصه بینالملل، دو منطق مکمل را معرفی میکند. اول، منطق تفاوتجویانه است. این منطق بر پایه تمایز و تعریف خود در مقابل دیگری شکل میگیرد. هویت یک دولت عمدتاً از طریق مقایسه و تضاد با دولتها یا گروههای دیگر ساخته میشود. برای مثال، یک دولت ممکن است خود را صلحطلب تعریف کند در مقابل دولت دیگری، آن را تهاجمی میپندارد. این منطق نشان میدهد که هویتها فاقد ثبات ذاتی بوده و همواره در رابطه با دیگری معنا مییابند. دوم، منطق مشترکسازی میباشد. این منطق بر ساخت هویتها از طریق روابط اجتماعی، همکاری و درونی کردن هنجارهای مشترک استوار است. در این فرآیند، هویتها ضمن اینکه از طریق تقابل معنا پیدا نموده، از طریق مشارکت در نهادها و پذیرش نقشهای اجتماعی نیز مشروعیت میگیرند. برای نمونه، عضویت در سازمانهای بینالمللی یا پیمانهای امنیتی میتواند هویت دولت مسئول یا همکار را برای یک کشور تثبیت کند.
مکانیسمهای تغییر اجتماعی در نظریه ونت
ونت چهار مسیر اصلی برای شکلگیری و تغییر رفتار اجتماعی و هویتها معرفی است. نخست، انتخاب فرهنگی در نظر گرفته میشود. پذیرش رفتارها، هنجارها یا ارزشهایی که در نظام اجتماعی مؤثرتر یا مشروعتر تشخیص داده میشوند. دوم، فشارهای ساختاری. در این مسیر، اتخاذ الگوهای رفتاری خاص تحت تأثیر شرایط محیطی و نیازهای زیستی و امنیتی بیان شده است. سوم، تقلید میباشد که بازتولید رفتارها، هنجارها یا سیاستهای موفق دیگران بهمنظور کسب مشروعیت یا افزایش کارایی مطرح شده است. چهارم، یادگیری اجتماعی. در این مسیر، تغییر رفتار و هویت بر اساس تجربه جمعی و بازخوردهای ناشی از تعامل با دیگر بازیگران شکل میگیرد.
نتیجهگیری
کتاب «نظریه اجتماعی سیاست بینالملل» اثر الکساندر ونت، با هدف بازسازی بنیانهای معرفتشناختی و هستیشناختی نظریه روابط بینالملل و ارائه جامعهشناسی چهارگانه بدیل در نقد دیدگاههای مسلط رئالیستی و لیبرالی نوشته شده است. ونت در این اثر استدلال میکند که روابط و سیاست بینالملل افزون بر مبنای عوامل مادی استوار بوده، همچنین بر اساس هنجارها، ارزشهای اجتماعی و فرآیندهای بینالاذهانی شکل گرفته است.
این اثر با نقد رئالیسم و نئولیبرالیسم نشان میدهد که این نظریهها با وجود ادعای علمی بودن، از تبیین تغییرات بنیادین در عرصه بینالملل ناتوانند، چرا که منافع و هویت دولتها را ثابت و مستقل از فرآیندهای اجتماعی در نظر میگیرند. در مقابل، ونت با ارائه رویکرد سازهانگاری نشان میدهد که حتا ساختار آنارشی نیز محصول گفتمان، معنابخش و کنش متقابل میان بازیگران میباشد.
اهمیت این کتاب در ارائه چارچوب نوین برای فهم پویاییهای هویت و منافع دولتها و امکان توضیح تغییرات بنیادین در سیاست جهانی است. جمله محوری ونت که «آنارشی آنگونه است که دولتها آن را میسازند»، نقطه عطفی در نظریهپردازی روابط بینالملل محسوب میشود. این اثر نه تنها ادبیات نظری این حوزه را دگرگون کرده، بلکه بهحیث یکی از تأثیرگذارترین و بحثبرانگیزترین آثار در مطالعات بینالمللی باقی مانده است.