نشست منطقهای تهران درباره افغانستان در شرایطی برگزار میشود که این کشور همچنان در کانون یکی از پیچیدهترین بحرانهای ژئوپلیتیکی منطقه قرار دارد؛ بحرانی که ابعاد آن از امنیت و تروریسم گرفته تا مهاجرت، اقتصاد، و رقابتهای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای را در بر میگیرد. در چنین بستری، تصمیم طالبان برای عدم شرکت در این نشست، آن هم با وجود دریافت دعوتنامه رسمی، نه یک اقدام حاشیهای بلکه رخدادی معنادار در معادله دیپلماسی منطقهای افغانستان است؛ رخدادی که خود به موضوع تحلیل و پرسش تبدیل میشود. همزمان، طرح ایده «همصدایی ملی» در سطح داخلی افغانستان نشان میدهد که مسیر خروج از بحران، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند پیوند میان اجماع درونافغانستانی و ابتکارات دیپلماتیک منطقهای است؛ پیوندی که میتواند منافع مردم افغانستان و ثبات منطقه را توأمان تأمین کند.
غیبت طالبان از نشست تهران، پرسشهای بنیادینی را پیش میکشد: آیا این تصمیم نشاندهنده یک محاسبه آگاهانه دیپلماتیک است یا بازتابی از ناتوانی ساختاری طالبان در تعامل با سازوکارهای چندجانبه؟ آیا طالبان در پی ارسال پیام استقلال سیاسی به بازیگران منطقهایاند، یا ناخواسته مسیر انزوای بیشتر خود را هموار میکنند؟ از منظر روابط بینالملل، کنش یا عدم کنش بازیگران، بهویژه در چارچوبهای نهادمند منطقهای، همواره حامل پیامهای سیاسی و امنیتی است؛ و «غیبت» گاه بهاندازه «حضور» معنادار است.
برای ایران، میزبانی این نشست در امتداد یک راهبرد کلان قابل تحلیل است: مدیریت پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بحران افغانستان بر امنیت ملی و ثبات منطقهای. ایران بهعنوان کشوری که بیشترین تأثیر را از تحولات افغانستان میپذیرد، از موجهای مهاجرت گرفته تا تهدیدهای امنیتی و فعالیت گروههای افراطی، در پی آن است که از طریق دیپلماسی منطقهای، خلأ گفتوگو و هماهنگی را کاهش دهد. نشست تهران، با حضور نمایندگان کشورهای همسایه افغانستان و روسیه، تلاشی است برای ایجاد یک چارچوب مشترک حداقلی؛ چارچوبی که حتی در غیاب طالبان نیز بتواند منافع مشترک منطقه را تعریف و پیگیری کند.
در سوی دیگر، تصمیم طالبان برای کنارکشیدن از این نشست، بار دیگر شکاف میان واقعیت قدرت میدانی و الزامات حکمرانی مسئولانه را برجسته میسازد. طالبان اگرچه کنترل سرزمینی افغانستان را در اختیار دارند، اما همچنان با بحران مشروعیت سیاسی، عدم شناسایی بینالمللی و شکافهای درونی مواجهاند. پرهیز از حضور در نشستهای چندجانبه منطقهای، این تصور را تقویت میکند که طالبان هنوز منطق بدهبستان دیپلماتیک، پاسخگویی سیاسی و مشارکت در رژیمهای همکاری منطقهای را بهعنوان بخشی از حکمرانی مدرن نپذیرفتهاند.
این مقاله با رویکردی تحلیلی و مبتنی بر مفاهیم روابط بینالملل، غیبت طالبان از نشست تهران را فراتر از یک خبر روزمره بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه این تصمیم، هم برای طالبان و هم برای بازیگران منطقهای، پیامدهای سیاسی و امنیتی در پی دارد.
طالبان و چالش تعامل در دیپلماسی چندجانبه
یکی از مؤلفههای اصلی حکمرانی در نظام بینالملل معاصر، توانایی تعامل با سازوکارهای چندجانبه و پذیرش قواعد گفتوگو در چارچوبهای منطقهای است. تصمیم طالبان برای عدم حضور در نشست تهران را میتوان در همین چارچوب تحلیل کرد؛ چارچوبی که نشان میدهد این گروه هنوز با منطق دیپلماسی نهادمند و چندسطحی فاصله معناداری دارد. در حالی که نشست تهران فرصتی برای طرح دیدگاهها، انتقال نگرانیها و مدیریت اختلافات بود، طالبان ترجیح دادند از بیرون به تحولات نگاه کنند و نقش خود را به یک کنشگر منفعل تقلیل دهند.
از منظر نظریههای روابط بینالملل، بهویژه نهادگرایی لیبرال، مشارکت در نشستها و رژیمهای منطقهای نه صرفاً برای کسب مشروعیت، بلکه برای تأثیرگذاری بر دستور کار و قواعد تصمیمسازی اهمیت دارد. غیبت طالبان عملاً این امکان را از آنان سلب میکند و میدان را برای دیگر بازیگران منطقهای باز میگذارد تا بدون حضور کابل، درباره آینده افغانستان گفتوگو و اجماعسازی کنند. طالبان با کنارکشیدن از گفتوگو، اختیار تعیین سیاستها را به دیگران واگذار میکنند.
این رویکرد بازتابدهنده تنشی عمیقتر در ساختار قدرت طالبان است؛ تنشی میان نگاه ایدئولوژیک بسته و ضرورتهای تعامل سیاسی در سطح منطقهای. تا زمانی که این گروه نتواند میان کنترل داخلی و مسئولیتهای برونمرزی توازن برقرار کند، غیبت از نشستهایی چون تهران به یک الگوی تکرارشونده بدل خواهد شد؛ الگویی که پیامد آن، تعمیق انزوا و افزایش فاصله طالبان با واقعیتهای نظام بینالملل است.
ابتکار تهران، پیوند آن با نشست همصدایی ملی و نقش بازیگران منطقهای
درک ابتکار دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در میزبانی نشست منطقهای تهران، بدون توجه به مفهوم «همصدایی ملی» بهعنوان یک ضرورت سیاسی ـ اجتماعی در پرونده افغانستان، ناقص خواهد بود. هر دو نشست ـ چه همصدایی ملی و چه نشست منطقهای تهران ـ در یک چارچوب تحلیلی مشترک قابل فهماند: تلاش برای کاستن از چرخه خشونت، جلوگیری از تشدید تنشها و حرکت تدریجی بهسوی صلح و ثبات پایدار، نهتنها در افغانستان بلکه در کل منطقه. نشست همصدایی ملی که با هدف کاهش شکافهای داخلی، تقویت اجماع میان نیروهای سیاسی و اجتماعی افغانستان و ایجاد یک روایت مشترک از منافع ملی شکل گرفته است، در سطح داخلی همان نقشی را ایفا میکند که نشستهای منطقهای در سطح برونمرزی دنبال میکنند: مدیریت اختلافها از مسیر گفتوگو و جلوگیری از تبدیل بحرانها به تنشهای مهارنشدنی.
از این منظر، نشست منطقهای تهران را میتوان امتداد منطقی ایده همصدایی، اما در مقیاس منطقهای دانست؛ همانگونه که همصدایی ملی میکوشد شکافهای داخلی افغانستان را از مسیر گفتوگو ترمیم کند، ابتکار تهران نیز بهدنبال مدیریت اختلافها میان بازیگران منطقهای و جلوگیری از تبدیل بحران افغانستان به منبع تنش و بیثباتی فراگیر است. اگر همصدایی ملی در پی آن است که افغانستان را از درون به سمت اجماع، کاهش منازعه و ثبات سوق دهد، ابتکار تهران میکوشد محیط پیرامونی افغانستان را نیز با همین منطق همسو سازد؛ به این معنا که صلح و ثبات منطقهای نه از مسیر تقابل و فشار، بلکه از راه گفتوگو، هماهنگی، اعتمادسازی تدریجی و درک متقابل منافع مشترک پیگیری شود.
میزبانی ایران از نشست منطقهای تهران را باید در چارچوب تلاش برای بازتعریف نقش بازیگران منطقهای در مدیریت بحران افغانستان تحلیل کرد. تجربه دو دهه گذشته نشان داده است که واگذاری کامل معادله افغانستان به بازیگران فرامنطقهای نهتنها به ثبات پایدار منجر نشده، بلکه شکافهای امنیتی و سیاسی را تعمیق کرده است. از این منظر، ابتکار تهران تلاشی است برای انتقال مرکز ثقل گفتوگوها به سطح منطقه؛ جایی که پیامدهای بحران افغانستان بهصورت مستقیم و فوری احساس میشود.
میزبانی ایران از نشست منطقهای تهران را باید در چارچوب تلاش برای بازتعریف نقش بازیگران منطقهای در مدیریت بحران افغانستان تحلیل کرد. تجربه دو دهه گذشته نشان داده است که واگذاری کامل معادله افغانستان به بازیگران فرامنطقهای نهتنها به ثبات پایدار منجر نشده، بلکه شکافهای امنیتی و سیاسی را تعمیق کرده است. از این منظر، ابتکار تهران تلاشی است برای انتقال مرکز ثقل گفتوگوها به سطح منطقه؛ جایی که پیامدهای بحران افغانستان بهصورت مستقیم و فوری احساس میشود.
ایران با تأکید بر امنیت مرزها، مهار تهدیدهای تروریستی و جلوگیری از گسترش بیثباتی، میکوشد حداقل اجماع منطقهای ایجاد کند؛ اجماعی که حتی در غیاب طالبان بتواند منافع مشترک کشورهای همسایه را صورتبندی کند. حضور نمایندگان پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، چین و روسیه در این نشست، نشاندهنده درک مشترک از پیوند میان آینده افغانستان و ثبات منطقه است.
با این حال، غیبت طالبان محدودیتهای این ابتکار را نیز برجسته میسازد. هرگونه سازوکار منطقهای بدون مشارکت بازیگر مسلط در کابل، با چالش اجرا و تداوم مواجه خواهد شد. با وجود این، تداوم چنین نشستهایی پیام روشنی به طالبان ارسال میکند: منطقه منتظر تغییر رویکرد آنان نخواهد ماند و دیپلماسی پیرامون افغانستان، حتی در سایه غیبت این گروه، مسیر خود را دنبال خواهد کرد.
پیامدهای غیبت طالبان برای معادله امنیت و مشروعیت
غیبت طالبان از نشست تهران پیامدهای مستقیم و غیرمستقیمی برای جایگاه امنیتی و مشروعیت سیاسی این گروه در سطح منطقهای دارد. کشورهای همسایه با نگرانی فزاینده نسبت به گسترش گروههای تروریستی، بیثباتی مرزی و قاچاق مواد مخدر، غیبت طالبان را بهعنوان نشانهای از ناتوانی کابل در ایفای نقش مسئولانه در امنیت جمعی منطقه تفسیر خواهند کرد.
از منظر مشروعیت سیاسی، مشارکت در نشستهای منطقهای یکی از معدود ابزارهایی است که طالبان میتوانند بدون شناسایی رسمی بینالمللی، از طریق آن تصویر یک کنشگر قابل گفتوگو را ترمیم کنند. کنارکشیدن از چنین فرصتهایی، روند انزوای سیاسی این گروه را تشدید کرده و فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی منطقهای را افزایش میدهد.
همچنین، این غیبت معادله تصمیمگیری درباره افغانستان را تغییر میدهد؛ این روند در صورت تداوم، طالبان را با واقعیتی مواجه خواهد کرد که در آن درباره افغانستان گفتوگو میشود، بدون آنکه صدای مؤثری از کابل حضور داشته باشد؛ وضعیتی که نه به سود طالبان است و نه به ثبات پایدار منطقه.
سناریوهای آینده و سیاستهای جایگزین
در شرایط فعلی، چند سناریو برای آینده دیپلماسی افغانستان قابل تصور است:
- سناریوی انزوای بیشتر طالبان: ادامه پرهیز طالبان از نشستهای منطقهای، افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی از سوی کشورهای همسایه و جامعه بینالمللی و تعمیق شکافهای داخلی طالبان را در پی خواهد داشت.
- سناریوی مشارکت محدود و گزینشی: طالبان ممکن است حضور محدود و کنترلشده در نشستهای منطقهای را بپذیرند تا هم پیام استقلال سیاسی بدهند و هم بخشی از مشروعیت سیاسی خود را حفظ کنند.
- سناریوی گفتوگوی فعال و نهادینه: طالبان با پذیرش قواعد دیپلماسی نهادمند و همکاری با بازیگران منطقهای، میتوانند نقش مؤثری در تعیین دستور کار افغانستان ایفا کنند و از فشارهای منطقهای بکاهند.
سیاستهای جایگزین برای طالبان شامل موارد زیر است:
ایجاد تیم دیپلماتیک مستقل برای تعامل با نشستهای منطقهای و سازمانهای بینالمللی؛
پذیرش توافقهای منطقهای با شفافیت و انعطافپذیری؛
مدیریت بحرانهای امنیتی و انسانی بهصورت هماهنگ با کشورهای همسایه.
پیام برای بازیگران منطقهای و جامعه بینالمللی
غیبت طالبان از نشست تهران پیام روشنی برای بازیگران منطقهای دارد: آنان باید سیاستها را بهگونهای تنظیم کنند که اهداف امنیتی و اقتصادی خود را حتی در غیاب طالبان دنبال کنند. برای جامعه بینالمللی نیز هشدار روشن است: هرگونه تعامل با طالبان بدون تضمینهای عملی و مشارکت فعال آنان، ناقص و آسیبپذیر خواهد بود.
جمعبندی و پیامدهای راهبردی
بررسی غیبت طالبان نشان میدهد که این گروه هنوز با پیچیدگیهای دیپلماسی مدرن و تعامل نهادمند در سطح منطقهای آشنایی کافی ندارد. طالبان با کنارکشیدن از گفتوگوهای منطقهای، اختیار تعیین سیاستها و دستور کار افغانستان را به دیگر بازیگران واگذار میکنند و این میتواند در کوتاهمدت به محدودیت نفوذ و در بلندمدت به تضعیف مشروعیت سیاسی و امنیتی آنان منجر شود.
نشست تهران و نشستهای مشابه آن، فارغ از حضور یا غیبت طالبان، روند شکلگیری اجماع منطقهای را شتاب میدهد. طالبان اگر بخواهند در معادله سیاسی و امنیتی منطقه نقش مؤثر داشته باشند، نمیتوانند از واقعیت گفتوگوهای منطقهای چشمپوشی کنند؛ پیامی که غیبت امروز، هشدار آن برای فردای طالبان است.
در همین چارچوب، نشست همصدایی ملی نیز بهعنوان مکمل درونافغانستانی این روند معنا مییابد؛ ابتکاری که با تقویت اجماع داخلی، کاهش شکافها و ایجاد یک روایت مشترک ملی، میتواند زمینه اجتماعی و سیاسی لازم برای صلح پایدار در افغانستان و در نتیجه ثبات منطقهای را فراهم سازد.