در این شکی نیست که فراموشی تاریخ و فرهنگ، مقدمهی از دست دادن هویت یک ملت است؛ زیرا فرهنگ، تاریخ و بزرگان هر سرزمین، بسانِ روح آن مردماند.
ابنخلدون میگوید: «وقتی مردمی هویت و ریشههای خود را فراموش کنند، زوال آنان آغاز میشود، هرچند در اوج قدرت باشند.»
بگذریم؛ بزرگان سخنان و نظریات بسیاری دربارهی فرهنگ، هنر و تاریخ گفتهاند. مهم این است که ما تا چه اندازه به آیندهی خود میاندیشیم و تا چه حد به سخنان و تجربههای بزرگان عمل میکنیم.
اعتراف میکنم که من هیچگاه مخالف ورزش نبودهام و از هر عمل و واکنشی که بتواند از درد مهلک تعصب و قومگرایی ما بکاهد، استقبال میکنم؛ دستکم میتواند به اتحاد مردم ما کمک کند. اما رشد متوازن در همهی بخشها، کارِ درست و خردمندانهای است.
بدخشان با آن پیشینه و نام بلند فرهنگیاش، تا هنوز اثری درخور و جامع، بهنام «شناسنامهی بدخشان» ندارد؛ اثری که بتواند معرف اقوام، شهرستانها، غذاها، نویسندگان، شخصیتها و دیگر مؤلفههای فرهنگی این ولایت باشد. شاید تمام مصارف چنین کار تحقیقی، بهاندازهی هزینهی انعام یک میدان بازی بزکشی هم نباشد.
ما چه اندازه زمینههای کار تحقیقی در ولایت خود داریم؟ چندی پیش، دکتر صاحب فرید بیژن که از آسترالیا برای یک کار تحقیقی به کابل تشریف آورده بود، حکایت میکرد که هر سال یک نفر در دانشگاه مرکزی لندن دربارهی شاه عبدالله یمگی پایاننامهاش را دفاع میکند. و ایشان اعتراف کردند که ما در قرن نوزدهم به اندازهی روانشاد یمگی، دانشمندِ ذکی و توانا نداشتیم! همینگونه، صدها نویسنده و شخصیت ناشناخته در بدخشان داریم که قربانی بیمهری روزگار شدهاند و ما هیچ یا بسیار اندک دربارهی آنان میدانیم، در حالیکه آثار و شخصیتشان بهشدت نیازمند تحقیق و پژوهش است.
آخر بدخشانیان فرهنگی را چه شده است؟ همین لحظه، صدها عنوان کتابِ تحقیقشده و نوشتهشده، اما نشرناشده، از نویسندگان فقیر اما خوشنام بدخشان در حوزههای تاریخ، فرهنگ، هنر و معرفی شخصیتها وجود دارد که نیازمند چاپ و تکثیر است. هزارها قصه، داستان و بازیهای محلی داریم که در سینههای بزرگان که یکی پی هم از از بین میرود و به جمعآوری و مکتوب کردن نیاز دارد.
دستکم در تاریخی که عمر من قد میدهد، تنها یک استاندار بدخشان که خود بدخشانی نبود در دورهی جمهوریت، بهنام فیصل بیکزاد، با ایجاد یک کمیته همت کرد و بیش از ده عنوان کتاب شاعران و نویسندگان بدخشان را به چاپ رساند؛ نام او سالها در لابهلای آن صفحات ماندگار خواهد ماند.
شاید بزکشی بتواند برای یک یا دو هفته در ذهن مردم این استان فرهنگی باقی بماند، اما یک کار تحقیقی میتواند چندین قرن زنده بماند و یک موضوع ارزشمند را از خطر نابودی نجات دهد. شما تصور کنید: با بیستوپنج هزار دالر امریکایی که صرف خرید یک اسب میشود، یا با هزینهی یک چاپانداز، چند عنوان کتاب میتوان چاپ کرد؟ یا چند محفل تقدیر فرهنگی برگزار نمود؟ یا چند جوان این خاک را که گرفتار بلاهت تحمیلیاند، میتوان برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد؟
بیایید به خود بیاییم. در سراسر بدخشان، به تعداد انگشتان دست هم متخصص در حوزههای کارهای عملی نداریم؛ چرا؟ من بهعنوان یک ناشر، هر زمان که نیازمند یک طراح زبده یا گرافیککار ماهر هستم، خود را به صد در و دیوار میزنم و ناچار دست به دامان صدها انسان از کشورهای دیگر، مانند ایران و پاکستان، میشوم. همینگونه در بخش ویراست و اصلاح متن؛ شاید این تنها حوزهی کاری من باشد که دچار چنین شکنندگی است، اما در دیگر بخشها هنوز نمیدانم چه اندازه جای خالی انسانهای صاحبنظر و اهل عمل احساس میشود.
من با تمام حرمت و ارادت فراوانی که به طرفداران و هواداران این بازی محلی و بومی بزکشی دارم، جای این نقدها را خالی میدانم و باور دارم که بسیاری از جوانان، بزرگان و سرمایهداران بدخشان، گرفتار روزمرگیها، سرگرمی اجتماعی و دیگر مسائل شدهاند.