ما در آستانهی فرارسیدن سالگرد شهادت استاد برهانالدین ربانی شهید، رییس جمهور پیشین افغانستان، قرار داریم.
در بارهی شخصیت، مبارزات و کارنامههای استاد شهید در درازای چند دهه اخیر چهرههای بسیاری نوشتهاند و سخن گفتهاند، اما آنچه را من میخواهم در این نوشته روی آن بحث کنم جایگاه عدالت اجتماعی در مبارزات این شخصیت تاثیرگذار نیم قرنِ اخیر کشور است.
استاد برهانالدین ربانی را بسیاریها از جمله رهبران اسلامگرای میشمارند که متاثر از افکار نهضت جهانی اخوانالمسلمین مصر بود. نهضت اخوانالمسلمین از نهضتهایی است که به تیوری «امت مسلمه» باور دارند و برای هویتهای قومی، ملی و نژادی محلی از اعراب قایل نیستند. به همین دلیل تا در بارهی جایگاه عدالت اجتماعی و مبارزات هویتی در منظومه فکری استاد برهانالدین ربانی شهید صحبت میکنیم، بسیاریها متعجب و شگفتزده شوند که چطور یک رهبر اخوانی میتوانسته است به مبارزات هویتی اهمیت قایل شود.
با اینهمه، آنهایی که استاد برهانالدین شهید را از نزدیک دیدهاند، میگویند که در مبارزات وی موضوعات هویتی و مباحث عدالتطلبانه نقش مهم و به سزایی داشته است.
باری فرید مزدک، از چهرههای مطرح حزب دموکراتیک خلق، به مناسبت هفتمین سالگشت شهادت پروفیسور استاد برهانالدین ربانی، رییس جمهور فقید افغانستان، خاطرهای از دیدار خود با وی را در صفحة فیسبوکش نشر کرده بود که در بخشهایی آن از زبان استاد فقید نقل شده بود که گفته است آرمان من با آرمان طاهر بدخشی تفاوت ندارد.
مزدک نوشته بود: « یکی دو روز از آمدن ” استاد ربانی ” به کابل گذشته بود که جنرال امیر محمد جمشید برای من و کاویانی آگاهی داد تا به خواهش استاد ربانی لبیک گفته به دیدارش برویم . گفتم چه وقت؟ گفت؛ همین امشب. من و کاویانی یک جا با جنرال جمشید به محل دیدار در ساختمان ریاست جمهوری؛ همان کاخ مرمری رفتیم. استاد ربانی با مسعود و جنرال مومن که پیشتر رسیده بود؛ منتظر ما بودند. با مهربانی به هم دست دادیم و دور میزِ از پیش آمادهی نان شب نشستیم، به هم خوش آمدید گفتیم و در موارد مختلف سخن زدیم . استاد ربانی باخوشحالی تمام گفت: «ما و شما قدرت را از حلقوم حکمتیار کشیدیم … آرمان من با آرمان طاهر بدخشی تفاوت ندارد.»
از شماری دیگری نیز شنیدهام که استاد شهید در مجالس خصوصیاش همیشه از مبارزات هویتی و بحث عدالت اجتماعی در افغانستان جانبداری میکرده است.
اگر بپذیریم که استاد برهانالدین ربانی شهید و محمدطاهر بدخشی یک هدف را دنبال میکردهاند، پس پرسش است که چرا اولی در رسیدن به اهداف خود که براندازی حاکمیت قبیلهای کامیاب شد اما دومی نه؟
اینجا است که پای اهمیت «روش» و «زبان» مطرح میشود.
یک مبارزه عدالتخواهانه وقتی به پیروزی میرسد که کنشگرانش در مبارزات خود شرایط عینی و فرهنگی جامعه هدف را در نظر گرفته و با زبانی صحبت کنند که غیریتساز نباشد.
تفاوت استاد برهانالدین ربانی شهید با سایر کنشگران عدالتخواه در این بود که مبارزات هویتی خود را با اسلامخواهی پیوند داده بود و همچنان زبان خیلی نرم داشت.
بحث «زبان» خیلی مهم است. تالیران، وزیر خارجه ناپلئون، میگفت که زبان برای نگفتن است، نه برای گفتن. شما اگر هر آنچه را در ذهن و ضمیر خود دارید بدون ملاحظه و رعایت نکات جامعهشناسانه ارایه کنید، باعث ایجاد انقطاب در جامعه میگردد و اگر جمعی را بر محور تان بسیج کند، گروه دیگری را متنفر میسازد. به همین دلیل، یک سیاستمدار بهتر است از زبان برای کتمان منویات خود استفاده کند.
افزون بر این، زبانی را که نیز به کار میبرید، باید قومگرایانه و غیریتساز نباشد. زبانی باشد که همه مردمان یک جامعه، خود را مخاطب آن بدانند.
زبان استاد ربانی شهید، چنین زبانی بود: زبان نرم، غیراحساساتی و خیلی کلیگویانه. وقتی استاد ربانی شهید سخنرانی میکرد، تا خیلی عمیق نمیشدی منظورش را نمیفهمیدی.
طنزگونهای است که باری استاد ربانی شهید سخنرانی میکرده است و یکی از گزارشگران نزد یکی از دستیارانش میآید و میگوید اگر ممکن باشد منظور استاد را برایم بگویید تا در گزارش بگنجانم. گزارشگر شکایت داشته است که من از حرفهای استاد شهید هیچ سر درنیاوردم. دستیارش به طنز میگوید: «عجله نکن! ما چهل سال است که منظورش را نمیدانیم، تو که چهل دقیقه شده که به سخنان او گوش سپردهای!»
ادبیات سایر کنشگران ما اما متاسفانه خیلی ملیگرایانه (قومگرایانه) است.
. ریتوریک قومگرایی بیش از حد بر ارزشهای مانند مذهب، زبان، قومیت و فرهنگ متکی است و اکثرا به غیریتسازی مفرط و تقسیمبندی مردم به ما و آنها (ستمگر و ستمدیده) میانجامد. این رتوریک، ادبیاتِ دشمنتراشی و دشمنسازی است و به همین دلیل نمیتواند یک همدلی فراگیر خلق کند، بلکه در عوض باعث دوقطبیشدنِ بیشتر جامعه و گسترش عصبیت قومی میگردد. این ریتوریک از آنجایی که یک قوم را در کلیتش ستمگر معرفی میکند، به نفرتپراکنی متوسل میشود.
من نمیخواهم بگویم که سایر کنشگران ما نیز باید از «زبان» استاد ربانی شهید تقلید کنند. آن زبان هم شاید در عصر کنونی خیلی کارساز نباشد، اما ادبیات جمهوریخواهانه کارساز است. ادبیاتِ جمهوریخواهانه ادبیاتی است که روی ارزشهای مشترک مانند آزادی، عدالت، برابری، توسعه و فضیلتهای شهروندی تاکید نموده و به جای ملیگرایی، بیشتر به تبلیغ میهندوستی میپردازد.
در این ادبیات در حالی که از برابری، عدالت و آزادی طرفداری میشود اما چیزی که در آن دیده نمیشود غیریتسازی است. اینجا مخاطب همه مردم یک سرزمین است، نه یک قوم خاص.
با چنین ادبیاتی بود که مارتین لوتر کینگ موفق شد تبعیض نژادی را در آمریکا براندازد. ما نیز روزی موفق خواهیم شد که به چنین ادبیاتی متوسل شویم.