ایجاد و حضور طالبان از همان آغاز پیدایش شان بر این مبنا شکل گرفت که افغانستانی تکقومی، تکجنسیتی و تکمذهبی بسازند.
شعارهای دینی، آیات و احادیث، و ادعای حکومت و امارت اسلامی فقط پوشش سیاسی و اخلاقی برای مشروعیتبخشی به همین پروژه بوده است .
پروژهای که در آن مردم، فرهنگها، زبانها و تاریخهای مختلف باید در زیر سایهٔ یک قرائت قبیلهای و انحصاری از قدرت ناپدید شوند.
پس از تصرف کابل، طالبان حضور اقوام غیرپشتون را در قدرت، اقتصاد، رسانه و آموزش بهطور سازمانیافته و شدید محدود کردند. و حالا، پس از حذف تدریجی حضور انسانی، نوبت به حذف نمادها، زبانها و نشانههای فرهنگی آنان رسیده است. طالبان در تازهترین مورد دشمنی با زبان و فرهنگ اقوام دیگر، لوحه زبان فارسی و ازبیکی را از دانشگاه بدخشان و جوزجان حذف کردند که واکنشهایی به همراه داشت
این دقیقاً همان الگوی همیشگی حکومتهای مبتنی بر انحصار است:
نخست انسانها را ، سپس تاریخ شانراحذف میکنند.
در چهار سال اخیر، حذف اقوام از ساختارهای رسمی با چنان سرعتی پیش رفته که دیگر حتی خبری هم نمیسازد
وزارتخانهها و ریاستهای عمومی تقریباً کاملاً یکقومی شدهاند.
از ۳۴ ولایت، تقریباً هیچ غیربومیِ غیرپشتون در مقامهای کلیدی باقی نمانده است.
قراردادهای بزرگ اقتصادی و معادن منحصراً در اختیار شبکههای قومی طالبان قرار گرفته است.
در رسانههای دولتی، زبان و چهرهٔ اقوام دیگر عملاً ناپدید شده است.
در دانشگاهها، سهم استادان و مدیران غیربومی به حداقل ممکن رسیده است.
متأسفانه این حذف ساختاری نه جنجالی آفرید، نه اعتراض ملی برانگیخت و نه موج رسانهای ایجاد کرد.
گویی حذف تنها زمانی دردناک میشود که واژهای از لوحهای پاک شود، نه وقتی که زندگی و آیندهات آرامآرام از دستت گرفته میشود.
این تلخترین بخش ماجرا است وقتی یک واژه از لوحهٔ یک دانشگاه حذف میشود، مردم بهویژه تاجیکها و ازبیکها بهدرستی خشمگین میشوند.
اما همین مردم، حذف حضور سیاسی، اقتصادی، اداری و فرهنگی خود را غالباً تنها تماشا میکنند.
در حالیکه طالبان اول حضور واقعی را حذف کردند ، بعد سراغ نماد، تندیس زبان وارامگاه های شعرا وبزرگان رفتند.
اما مابرعکس ظاهرا برای نماد میجنگیم، سروصدای ایجاد میکنیم اما حذف خود را تماشا میکنیم.
این واکنش گزینشی دقیقاً همان چیزی است که طالبان به آن نیاز دارند.
جامعهای که فقط بر سر واژه میجنگد، اما بر سر سرنوشت و قدرت سکوت میکند، تهدیدی برای انحصار طالبان نیست.
بیگمان حذف واژهها دردناک است، اما این تنها سطحیترین لایهٔ یک زخم عمیق و دیرپا بهشمار میرود.
حذفِ واقعی زمانی رخ میدهد که:
نقش اقوام از ساختار تصمیمگیری ملی سلب شود
زبان مادری از مدرسه، دانشگاه و رسانه کنار گذاشته شود
اقتصاد در انحصار یک قوم یا حلقهٔ محدود قدرت قرار گیرد
امنیت شغلی و اجتماعی اقوام تضعیف شود و عملاً از میان برود.
حافظهٔ رسمی کشور به روایتی تکقوم و تکزبان فروکاسته شود
اینها دقیقاً همان حذفهایی است که امروز در حاکمیت طالبانی جریان دارد؛
حذفهایی که نه فقط امروز را زخمی کردهاند، بلکه فردای یک ملت را نیز به کام فرسایش، سکوت و فروپاشی میکشانند
حذفی که از تابلوها فراتر گذشته و به ریشههای جامعه ضربه زده است.
دردناکتر از حذف، عادت به حذف است.
جامعه و مردمی که به حذف حضورش عادت کند، ناگهان متوجه خواهند شد که:
جایی در قدرت ندارد
سهمی در اقتصاد ندارد
صدایی در رسانه ندارد.
نشانهای بر دیوار ندارد.
بلاخره روزی میرسد که هیچ واژهای برای دفاع نمانده باشد
و هیچ مردمی برای فریاد زدن وجود نخواهند داشت.
اگر واکنش ما همچنان به لوحه ها محدود بماند، طالبان با خیال آسوده به حذف نسلها ادامه خواهند داد.
زمان آن رسیده است که:
از نماد فراتر برویم.
به ساختار نگاه کنیم.
حذف انسان را مهمتر از حذف واژه بدانیم.
اعتراض را از سطح به عمق ببریم.
طالبان در حذف مصمماند.
اما اینکه ما سکوت کنیم یا مقابل حذف بایستیم،میتواند سرنوشت فرهنگ، زبانها و آیندهٔ افغانستان را تعیین کند.