در چند هفتهی گذشته نوشتهها و یادداشتهای شماری از نخبگان پشتون را در شبکههای اجتماعی دنبال کردم. آنچه از این رصد دریافتم این است که اکثریت مطلق نخبگان پشتون در شبکههای اجتماعی با طالبان مخالفاند؛ اما مخالفت آنان از همان منظری نیست که ما با طالبان مخالفت میکنیم.
برای بسیاری از نخبگان پشتون، آنچه در طالبانیسم نقدپذیر است ناسازگاری آن با تجدد، محدودیت حق آموزش زنان و مخالفت طالبان با پرچم سهرنگ افغانستان است. اما برای ما، طالبان هم یک گروه افراطی مذهبیاند و هم یک جریان قوممحور.
پس پرسش اصلی این است: آیا ما میتوانیم با نخبگان پشتون برای مبارزه علیه تروریسم ائتلاف مشترک بسازیم؟
مانع اصلی: اعتقاد به «خلوص»
یکی از عمدهترین موانع شکلگیری چنین ائتلافی میان نسل جوان افغانستان، باور عمیق و گستردهای است که میتوان آن را «اعتقاد به خلوص» نامید.
این اعتقاد یکی از ویژگیهای مهم تفکر افراطی است و در صورتهای مختلف بروز میکند:
- خلوص مذهبی: باور به اینکه ادیان و مذاهب باید از عناصر بیگانه پاکسازی شوند؛ دلمشغولیای که در داعش، طالبان و دیگر گروههای سلفی و وهابی دیده میشود.
- خلوص نژادی: اندیشهای که نازیها در دههی ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ به اوج رساندند؛ باور به جلوگیری از اختلاط «نژاد برتر» با «نژاد فروتر».
- خلوص ایدئولوژیک: نمونهی بارز آن را میتوان در خمرهای سرخ کمبوجیا دید؛ جایی که تلاش برای اجرای کمونیسم «خالص و دستنخورده» به نسلکشی و کشتار گسترده انجامید.
در تمام این نمونهها، اعتقاد به خلوص به هدفگرفتن کسانی انجامیده که «ناخالص» پنداشته شدهاند؛ از حملات داعش علیه شیعیان گرفته، تا کشتار یهودیان در آلمان نازی و نسلکشیهای قومی خمرهای سرخ.
ریشههای ذهنی: دوگانهسازی خیر و شر
اعتقاد به خلوص، ریشه در نوعی ذهنیت مانوی دارد: تقسیم جهان به دو اردوگاه کاملِ خیر و شر.
در چنین ذهنیتی فضیلت در جلوگیری از اختلاط این دو معنا میشود و «پاکسازی» جهان از نیروهای شر به هدف نهایی بدل میگردد.
یکی از نمودهای مدرن این نگرش، باور به اصل درهمتنیدگی در علوم اجتماعی است:
وقتی ستم را میبینید، آن را محصول درهمتنیدگی عوامل جنسیتی، قومی، مذهبی و نژادی میدانید و معتقد میشوید نمیتوان این عوامل را جداگانه بررسی کرد. در این رویکرد، هرکس تنها یکی از این ستمها را جدی بگیرد و به بقیه نپردازد، «ناخالص» تلقی میشود.
«خلوص» و بحران ائتلافسازی در نسل جوان
این نوع نگاه، فقط در حوزهی قومی یا مذهبی مطرح نیست؛ در میان نسل جوان ما نیز شکلی از آن رواج دارد:
برای بسیاری، تنها کسی «همکار بالقوه و بالفعل» محسوب میشود که هم از لحاظ قومی با آنان مشترک باشد و هم از لحاظ ایدئولوژیک. اگر کسی تنها دغدغهی مبارزه با تبعیض جنسیتی یا مذهبی داشته باشد اما نه تبعیض قومی، همکاری با او بیمعنا تلقی میشود.
به همین دلیل است که میتوان گفت یکی از پیامدهای اعتقاد به خلوص، ناتوانی در ساختن ائتلافهای پایدار و گسترده است.
امروز اگر نتوانستهایم ائتلاف قدرتمندی علیه طالبان شکل دهیم، علت مهمش همین نگاه است.
اعتقاد به خلوص باعث شده گروهی که طالبان را «گروه قومی» میدانند، نتوانند با کسانی که طالبان را یک «جریان افراطی مذهبی» میبینند همکاری کنند.
این آموزه نه تنها راه ائتلاف با نخبگان پشتون را مسدود کرده، بلکه جامعهی تاجیک را نیز چندپاره و درگیر جدالهای درونی ساخته است.
راه برونرفت: عبور از خلوص، رفتن به سوی اولویتبندی
اگر میخواهیم از دایرهی بستهی اختلافات بیرون شویم، باید از دغدغهی خلوص عبور کنیم و بیاموزیم که چگونه با دیگران همکاری و ائتلاف بسازیم.
باید بپذیریم که در هر دوره، مسألهای مهمتر از بقیه است و پراتیک سیاسی بدون اولویتبندی، تنها به تفرقه، خستگی و ناکامی میانجامد.
برای نجات افغانستان از چرخهی افراطیت، تروریسم و اقتدارگرایی، ما ناگزیر از یادگیری سیاست ائتلاف هستیم؛
ائتلاف با کسانی که شاید در همهچیز با ما مشترک نباشند، اما در امر بزرگتر و مهمتر – مبارزه با خشونت، ترور و انحصار– همنظرند.