دیروز، روز جهانی دموکراسی بود. سازمان ملل روز ۱۵ سپتمبر را «روز جهانی دموکراسی» نامگذاری کرده است تا حمایت و پشتیبانی خود را از جنبشهای ضداستبدادی اعلام کند.
تا چند سال قبل مردم افغانستان نیز از این روز بزرگداشت میکردند، اما با تسلط مجدد طالبان پرونده دموکراسی در افغانستان بسته شد و یک حکومت استبدادی که مبنای مشروعیت خود را «تغلب» و تصرف قهرآمیز کشور میداند، به قدرت رسید.
در روز جهانی دموکراسی باید پرسید که چرا دموکراسی افغانستان فروپاشید و نتوانست بیخ و بن بگیرد و ریشه بدواند و به استحکام برسد؟
من هر باری که به دموکراسی بیست سالهی افغانستان فکر میکنم، تعبیر زیباتر از «دموکراسی بدون دموکراتها» نمییابم.
این تعبیر نخستین بار در بارهی «جمهوری وایمار» به کار برده شد.
«جمهوری وایمار» جمهوری فدرالی بود که پس از جنگ جهانی اول تاسیس و در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳ در آلمان حاکم بود.
هندریک تس، در باره جمهوری وایمار، کتابی زیر عنوان «دموکراسی بدون دموکراتها» نوشته است. او در این کتاب در باره علت فروپاشی آن جمهوری و به قدرت رسیدن نازیها میگوید که او یک دموکراسی بدون دموکراتها بود. یعنی دموکراسی که نخبگان و رهبران سیاسیاش دموکرات نبودند و به جای حمایت از این نظام، هر کدام به تخریب آن کمر بسته بودند.
هندریک تس میگوید که در جمهوری وایمار، احزاب سیاسی عضویت پارلمان را برای تخریب جمهوری میخواستند، نه برای بقایش. مثلاً اعضای حزب کمونیست آلمان میگفتند: «ما در پارلمان هیچ کاری نمیکنیم، بل از آن تنها برای تهییجگری (آژیتاسیون) و برای فروپاشی دستگاههای حکومتی و منطقهای نظام بورژوایی بهره میبریم.» در مقابل، گوبلز از نمایندگان راست افراطی نیز میگفت: «من عضو مجلس رایش نیستم، من صاحب حق مصونیتم؛ صاحب تکت رایگانم. مجلس رایش به ما چه ربطی دارد؟ ما با پارلمان هیچ کاری نداریم.» هندریک تس، به همین خاطر نام جمهوری وایمار را دموکراسی بدون دموکراتها میگذارد و همین امر را نیز علت اصلی فروپاشی آن جمهوری و به قدرترسیدن رسیدن هیتلر میداند.
دموکراسی بیست ساله افغانستان نیز به این معنا یک «دموکراسی بدون دموکراتها» بود. رهبران و نخبگان سیاسیاش به دموکراسی اعتقاد و باور نداشتند. کافی است شما نگاهی به چگونگی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در بیست سال اخیر بیندازید، تا عمق بیباوری نخبگان سیاسی افغانستان به دموکراسی را دریابید. انتخابات یکی از مولفههای اصلی یک نظام دموکراتیک است. در انتخابات است که اصل حاکمیت مردم و ارادهی عمومی تمثیل میشود. اما در تمام انتخاباتهایی که در بیست سال اخیر برگزار شد، به جای رای مردم، این تقلب بود که زعیم آیندهی کشور را تعیین میکرد. کرزی دو دور با تقلب رییس جمهور شد و غنی همچنان. در سالهای اول مردم با اشتیاق زیاد به پای صندوقهای رای میرفتند، اما وقتی دیدند که در انتخاباتهای افغانستان آرای مردم نه، بلکه تقلب تعیینکننده است، آهسته آهسته مایوس شدند و مشارکت مردم در انتخابات کاهش پیدا کرد.
در آخرین انتخابات ریاست جمهوری که برگزار شد، از میان چهل میلیون نفوس افغانستان، کمتر از دو میلیون نفر شرکت کردند. در شمارشِ همین میزان رای نیز تقلب شد.
جالب اینکه تنها این نخبگان سیاسی افغانستان نبودند که به دموکراسی باور نداشتند، بلکه جامعه جهانی نیز از دموکراسی در افغانستان فقط در شعار حمایت میکردند، نه بیشتر از آن. آنها مردم افغانستان را سزاوار دموکراسی واقعی نمیدانستند.
چند روز پیش حامد علمی، روزنامهنگار و معاون سخنگوی ریاست جمهوری در دوره حامد کرزی، حکایتی را از دخالت یوناما (نمایندگی سازمان ملل در افغانستان) در پروسه انتخابات در صفحه فیسبوک خود اشتراکگذاری کرده بود که نشاندهندهی نگاه راسیستی آن سازمان نیز نسبت به افغانستانیها میباشد. گرانت کیپن به بانو حوا علم نورستانی میگوید که تا عصر یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرده و غنی را با فلان تعداد آرا برنده اعلام کند و بعد ادامه میدهد: «هنوز مردم افغانستان از انتخابات آزاد ریاست جمهوری فاصله زیاد دارند و همینکه مردم آموختند چطور پای صندوق های رای بروند کلانترین موفقیت است».
از دموکراسی افغانستان تنها کسانی که جدی حمایت میکردند، مردم بود. بسیاریها حتا انگشتان شان به جرم رای دادن توسط طالبان قطع شد، اما باز هم در انتخابات شرکت کردند. بر خلاف نگاههای راسیستی که جامعه جهانی نسبت به افغانستان داشت، مردم حق رای و حق تعیین سرنوشت خود را جدی میگرفتند.
اما آنچه باعث نومیدی مردم شد، بیباوری نخبگان به دموکراسی و حمایت جامعه جهانی از تقلب بود.
این دو موضوع باعث گردید که دموکراسی در افغانستان استحکام نیابد و در فرجام نیز فروبپاشد و به دامن طالب سقوط کند.