با گذشت دو سال از تسلط مجدد طالبان، در یک جمعبندی میتوان گفت که در میان کشورهای منطقه و جهان دو نوع نگاه نسبت به مساله افغانستان وجود دارد: ۱) نگاه حقوق بشری؛ ۲) نگاه استعماری.
نگاه حقوق بشری به مسالهی افغانستان، عبارت از نگاهی است که طالبان را متهم به تشکیل حکومت تکقومی، حذف زنان، ستم بر اقوام و اقلیتهای مذهبی و نادیدهگیری حقوق شهروندان کرده و تشکیل حکومت فراگیر ملی و رعایت حقوق زنان را به عنوان پیششرطهای به رسمیتشناسی حکومت این گروه مطرح میکند.
این نگاه، نگاه غالب در میان کشورهای منطقه و جهان است و بر همین اساس تا هنوز هیچ کشوری حکومت طالبان را بهرسمیت نشناخته است.
نگاه استعماری به افغانستان اما عبارت از نگاهی است که به مسایل حقوق بشری و جایگاه اقوام و اقلیتهای مذهبی در کشور چندقومی و چندفرهنگی افغانستان اهمیت قایل نبوده و اولویت شان را تاراج منابع طبیعی و معادن افغانستان از راه تعامل با طالبان (شما بخوانید: رشوت به طالبان) تشکیل میدهد.
در این نگاه، افغانستان کشور خالی از سکنه یا دنیای نوی با بومیانِ وحشی و غیرمتمدن (آمریکای عصر کریستف کلمپ) تلقی میگردد که باید به آنجا وارد شد و منابع طبیعی و معادنش را تاراج کرد.
متاسفانه یکی از کشورهایی که چنین نگاهی به افغانستان دارد، کشور چین است.
چین پس از بهقدرترسیدن طالبان در افغانستان، با چنین نگاه استعماری و حریصانه وارد تعامل با این گروه شده و به معادن افغانستان چشم دوخته است.
در حالی که هنوز هیچ کشوری در دنیا حکومت طالبان را بهرسمیت نشناخته است، این کشور به تازهگی سفیر جدید در کابل معرفی کرده و استوارنامهی آن را به رییسالوزرای طالبان تقدیم نموده است که این کار در ذات خود به معنای شناسایی رسمی حکومت این گروه است.
از میان این دو نگاه تنها نگاهی که میتواند هم معضل افغانستان را حل کند و هم به صلح و ثبات منطقه کُمک نماید، نگاه حقوق بشری است.
نگاه استعماری و تاراجگرانه به افغانستان به دلایل متعدد کارساز نیست:
- تجربه تاریخی نشان میدهد که افغانستان طعمهای نیست که به راحتی بتوان آن را بلعید. از انگلیس شروع تا شوروی و آمریکا با نگاه استعماری وارد افغانستان شدند اما دیدیم که چگونه شرمسارانه فرار کردند. تاریخ افغانستان ثابت ساخته است آنهایی است که با فکر چور و تاراج وارد افغانستان میشوند، در پایان نه تنها چیزی حاصل شان نمیشود بلکه ناگزیر میشوند برای فرار آبرومندانه از این باتلاق میلیاردها دلار هزینه هم کنند.
پس از انگلیس و شوروی و آمریکا، اکنون چین با چنین نگاهی وارد افغانستان شده است. مطمئین باشید افغانستان طعمهای است که گلوی چین را نیز پاره خواهد کرد.
- ایتلاف با افراطیت، شبیه همان داستان ایتلاف اسب با شکارچی است. «روزی و روزگاری مشاجرهای بین یک اسب و یک گوزن نر در گرفت. اسب سراغ شكارچی رفت و از او كمک خواست تا از گوزن انتقام گیرد. شكارچی با درخواست او موافقت كرد ولی گفت:«اگر می خواهی گوزن را شكست بدهی، باید به من اجازه بدهی این تكه آهن را داخل دهانت بگذارم تا بتوانم با استفاده از این افسار تو را هدایت كنم. همچنین باید اجازه بدهی این زین را روی كمرت بگذارم تا هنگامی كه دشمن را تعقیب میكنم از پشتت نیفتم. اسب شرایط شكارچی را پذیرفت. شكارچی نیز به سرعت اسب را افسار زد و زین كرد. اسب با كمک شكارچی گوزن را شكست داد. سپس اسب رو به شكارچی كرد و گفت: «پیاده شو و افسار و زین را هم بردار.» شكارچی در پاسخ گفت: «خیلی تند نرو، رفیق! حالا كه در دهانت افسار زدهام، ترجیح می دهم كه همین طور بمانی.»
ایتلاف با افراطیت نیز همینگونه است. اگر باور ندارید از پاکستان بپرسید. پاکستان یکی از کشورهایی است که از نخستین روزهای ظهور طالبان از این گروه حمایت کرد و در این چند دهه، نزدیکترین کشور به طالبان و حامی آن بود. پاکستانیها تصور میکردند که با حمایت از طالبان میتوانند افغانستان را به مستعمره خود مبدل کنند. اما امروزه خود آن با مشکل تی تی پی مواجه است و پس از به قدرترسیدن طالبان، بیشتر از هفتاد پنج حمله مسلحانه در پاکستان اتفاق افتاده است.
آنچه را تجربه پاکستان نشان میدهد این است که ایتلاف با افراطیت باعث رادیکالیزهشدن منطقه میگردد. رادیکالیزهشدن منطقه، یعنی تبدیلشدن کل منطقه به افغانستان دیگر. یعنی سرایت جنگ و خشونت به همه کشورها.
- حتا اگر در افغانستان دنبال مسایل تجاری و اقتصادی باشیم، سرمایهگزاری در این کشور هنگامی ممکن است که در اینجا صلح و ثبات وجود داشته باشد.
تجربه تاریخی نشان میدهد که حکومتهای تکقومی و تکجنسیتی نمیتوانند در افغانستان صلح و ثبات پایدار را تامین کنند. صلح و ثبات هنگامی در افغانستان تامین میشود که حکومتش ممثل ارادهی مردم باشد و از همه اقوام نمایندگی کند.
حکومت طالبان، حکومت تکقومی است. این حکومت اگر همین گونه ادامه دهد، دیر یا زود با شورش مسلحانهی گسترده مواجه خواهد شد. هر سرمایهگذاری که بخواهد در چنین وضعیتی در افغانستان سرمایهگذاری کند، نه تنها سود نخواهد کرد، بلکه اصل سرمایه را نیز از دست خواهد داد.
بنابراین، من تصور میکنم که کشوری حتا اگر نگاه اقتصادی به افغانستان داشته باشد، بازهم بهتر است که در اول روی حل چالشهای حقوق بشری موجود در این کشور تاکید کند. بدون حل این چالشها امنیت پایدار در افغانستان تامین نمیشود و هیچ عاقلی در جای که امنیت نباشد، سرمایهگذاری نمیکند.