جمعه شب گذشته، دکتر محییالدین مهدی، وکیل پیشین پارلمان و پژوهشگر شناختهشده، در کافه پرسش روایت گفت: «از هنگامی که از دست بچههای افغانستان کتابهای پنجگنج و عطار را گرفتهاند، افراطیت در این سرزمین تقویت گردیده است.»
او در شرح این سخن افزود که در آثار بزرگ ادب فارسی آنچه توصیه میشود، مدارا، تساهل و تسامح است؛ نه خشونتورزی. نکاتی را که او درباره رابطه میان تضعیف زبان فارسی و تقویت افراطیت مذهبی در افغانستان مطرح کرد، بسیار تازه و بکر بود. زیرا درباره علل و عوامل رشد افراطیت در افغانستان پژوهشگران بسیاری تحقیق کردهاند، اما کمتر کسی به این پیوند توجه نشان داده است. در واقع، وقتی به آثار بزرگ ادب فارسی نگاه کنید، متوجه میشوید که در این متون، اغلب توصیهها ناظر بر سعهصدر، بردباری و خشونتپرهیزی است.
علت این امر، آمیختگی زبان فارسی با عرفان است.
آمیختگی زبان فارسی با عرفان
آثار بزرگ ادب فارسی – از منطقالطیر عطار تا مثنوی معنوی مولوی – عمدتاً آثار عرفانیاند. اساساً فارسی در جهان اسلام، زبان عرفان و بستری برای بیان مفاهیم عرفانی بوده است. در هیچ زبان دیگری در جهان اسلام به اندازه زبان فارسی، آثار عرفانی نگاشته نشده است.
یکی از ویژگیهای عرفان، تساهل و مداراست. عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر در توصیههایی که به پسر خود میکند، یادآور میشود که صوفیان اهل تساهل و مدارا هستند. او مینویسد:
«صوفی کسی است که هرگز به خون کسی دلیری نکند و فتوا ندهد، اگرچه داند که مستوجب قتل است؛ و واجب نکند که در تعصب مذهب کسی را کافر خواند و بر کتابی و علمی غریب انکار نکند، که نه هر آنچه او داند کفر بود.»
این روحیه تساهل در آثار عرفانی فارسی بازتاب یافته است. مثلاً از ابوالحسن خرقانی نقل میکنند که بر در خانقاه خود نوشته بود:
«هر که در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید. آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، در خوان ابوالحسن به نان ارزد.»
عارف دیگری میگوید:
«کسی را پرسیدند از جوانمردی؛ گفت: آنکه تمیز نکنی به طعام خویش که کافر خورد یا ولی.»
و نیز گفتهاند:
«ما را بر کیسه بند نیست و با خلق خدای جنگ نیست.»
با خواندن آثار ادب فارسی، در اغلب موارد با پیامهایی سرشار از تساهل، محبتورزی و دوستی مواجه میشویم. این همان برکت آمیختگی زبان فارسی با عرفان است.
این زبان جز مهر، محبت و سعهصدر، پیامی به متکلم و مخاطب خود منتقل نمیکند.
صد سال فارسیستیزی در افغانستان
صد سال اخیر در تاریخ افغانستان، اگر سالهای جنگ، بیثباتی و خشونت بوده، در عین حال سده فارسیستیزی نیز به شمار میآید. فارسیستیزی در افغانستان با محمود طرزی آغاز شد.
محمود طرزی، که در تاریخ افغانستان به عنوان «پدر ژورنالیسم کشور» و بنیانگذار جنبش مشروطیت دوم شناخته میشود، در یکی از نوشتههای خود پیشنهاد کرده بود که زبان پشتو باید تنها زبان سراسری و رسمی کشور باشد.
پس از دوره امانالله خان و محمود طرزی، در دورههای شاهی محمدنادر، محمدظاهر و صدارت محمدداوود خان نیز تلاشهایی صورت گرفت تا جامعه افغانستان تکزبانی شود. در زمان نادرخان، وزیر داخله او محمدگلخان مومند تحریکاتی را برای تعمیم زبان پشتو و طرد زبان دری، نه تنها از دوایر دولتی بلکه از مؤسسات آموزشی و حتی خانه و بازار آغاز کرد. او به عریضههای فارسیزبانها و ازبکها فقط زمانی پاسخ میداد که به زبان پشتو نوشته میشد.
در دوره حاکمیت محمدهاشمخان، کاکای ظاهرشاه و صدر اعظم وقت، تعدادی از سران حکومت – مانند محمدداوود، محمدنعیم و عبدالمجیدخان – تحت تأثیر تبلیغات نازیسم آلمان قرار گرفتند و برتری نژادی و زبانی را در مرکز توجه خود قرار دادند. سیاست تعمیم زبان پشتو و تضعیف زبان فارسی توسط آنان با حکمی از سوی صدر اعظم آغاز شد. تا اینکه در قانون اساسی سال ۱۳۴۳، زبان پشتو در کنار فارسی در افغانستان به رسمیت شناخته شد و حتی به عنوان زبان ملی اعلام گردید.
فارسیستیزی در افغانستان در دوره حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و پس از آن در دوره جمهوریت نیز ادامه یافت.
نتیجه این سیاستها آن شد که از دست کودکان پشتون در افغانستان کتابهای بوستان و گلستان گرفته شد و به جای آن، آنان جذب مکاتب افراطی دیوبندی گردیدند.
در گذشته، وقتی کودکی پشتون به مسجد و مدرسه میرفت، پس از قاعده بغدادی، پنجگنج، حافظ، بوستان و گلستان میخواند. اما اکنون در مدارس دینی افغانستان و پاکستان فقط آموزههای تندروانه دیوبندی تدریس میشود.
رشد افراطیت در افغانستان بیشک علل و عوامل گوناگونی دارد، اما یکی از عوامل مهم آن – همانگونه که دکتر مهدی اشاره کرده است – تضعیف زبان فارسی است.