روز پانزدهم اگُست ۲۰۲۱، افغانستان با تمام داراییاش در کابل فروپاشید. آخرین گلولهها را ارگ و طالبان در همدستی با امریکا بر سینهی شهروندان افغانستان خالی کردند و تابوتِ امنیت، مصونیت، آزادی و حقوق انسانی و شهروندی برای مدت نامعلومی در پستوی جزوهها دفن شد. مثلِ آدمها؛ خاطرهها، احساسها و آرمانها نیز از هم پاشید. و پارچههای آن یا در مرزها ماند و یا هم در سرزمینِ ما لِه شد.
تا پیش از فروپاشی، هزاران سرباز برای پایداری نظام جمهوری، جانشان را از دست دادند، و نهتنها فرزندانشان یتیم شدند، بلکه اکنون آرمان شان نیز آواره مانده است؛ آرمانیکه حالا در سینهی همرزمان آنها مثلِ اندوه بزرگ خانه کرده است.
جنگافزارهای نظامیِ بهجا مانده که هنوز بوی خونِ سربازان را میدهد، اکنون در دستِ آدمهای افتاده که با هر مارش آن یکتا شهروند بیگناه را جاودانه میسازند؛ جنگافزارهایکه دیروز اسمش غنیمت از کُفار بود، امروز مسلمان میکُشد! با این مضحکه، بهتناقض معرفتی-دینی گروه طالبان در حیرت فرو نمیروم، چون از پیش میدانستیم که این گروه، بهجز بهخاک و خون کشیدنِ دارایی فرهنگی و مادی افغانستان بهچیز دیگری نمیاندیشد.
باغِ رسانهها خُشکید و جایگاهی آن از منبع خلقِ آگاهی و روایتگری، به دستگاه توجیه مبدل شد؛ از سویی چنانکه بخشی از رسانهها در دورانِ جمهوریت در رکابِ طالبان در پی تحریف بودند، اکنون هیبت رسانه را در سفیدنمایی دستگاه تروریسم دولتی تقلیل داده اند. بنابراین، طالبان در این دوسال، در تاریکی تام، نهتنها جنایتهای بیشماری را متقبل شدند، بلکه هزاران سفیر آگاهی را سر بریدند و بیشمار دارایی فرهنگی را آتش زدند.
شاید بیشترین ضربهی کُشنده را زنان خوردند. آنها مثلِ هر زمان دیگر در لاکهای عنعنه و سنت گیر افتادند. مکتبها، دانشسراها و دانشگاه بهروی شان بسته شد. از حقوق اساسی خود محروم گردیدند. دروازهی تاریکی و ظلمِ نهادینه شده دوباره بهروی آنها گشوده شد. با آرمان فمینیسم و آگاهی زنانه وداع گفتند و در ابهام و ناامیدی، از محل کار و خیابان دوباره بهآشپزخانه برگشتند.
در کنار اینکه زنها از حقِ تحصیل محروم شدند، میلیونها انسان دُچار اپیدمی افراطیتِ دینی گردیدند. بوی بنیادگرایی دینی اکنون نهتنها از مسجدها که حتا از خیابانهای شهرنو کابل نیز بلند زده است. بنیادگرایی دینی، فکر و تلاشِ برنامهریزی شدهای است تا چند صدایی، کثرتاندیشی و واقعیتهای قومی را در ذیلِ “اُمت” و اسلام سیاسی در افغانستان بهتاراج ببرد. ممکن با شیوع بیرویهی بنیادگرایی دینی بیشتر از هر گزند دیگر بیامانتر شویم.
بنابراین، پس از ۱۵ اگُست ۲۰۲۱ دیگر ما با یک کشور که در آن هیبتِ سرباز و نظام، آزادی، آرامش، تأمین حقِ شهروندی و حقِ آموزشی وجود داشته باشد، طرف نیستیم، بلکه با یک جغرافیایی تاریک و بدون آرمان طرف استیم که زندگی در کلیت آن تعطیل گردیده است.
قُرصِ سکوت
روز فروپاشی، از پشتِ پنجرهای دفتر بهپَر پَر شدنِ آرمانهای مان نگاه میکردم. فُرصت نگریستن اُرگانیک و توأم با یادداشتبرداری و تمرکز را نداشتم، انگار قرصِ سکوت خورده بودم. فقط سرعت زمان را میدیدم که چگونه هیبت یکنظام را با خود میبرد و زندگی را از کابل کوچ میدهد؛ میدانستم شاید تا زنجیرهی مرزها؛ کوچِ منحنی شکل و فرسایشی. کوچیکه اکنون این واژهها از شریانهای آوارگی و مهاجرت بر میخیزد و مثلِ تیغ از قلبم عبور میکند. شاید کوچِ بدون تاریخ انقضا. میدیدم که آنجا “درماندگی بزرگما” کلید خورده بود و بهشکل “غیرمترقبه” جاری بود، مثل اینکه از پوستم بیرون شده باشم و در جهان پیدا نشوم، در حول یک تراژدی میچرخیدم.
لحظهها شبیه واپسین ترومای زندگی، به «طاعون» مبدل شده بود، باید آلبرکامو (۱۹۱۳-۱۹۶۰، فیلسوف فرانسوی و نویسندهای رُمان طاعون) میبود تا شهر داغدیدهی کابل را مینگریست و اپیدمی درماندگی جمعی ما را توضیح میداد؛ میدیدم که هرچیزی برای دفاع وجود دارد، اما این “اُمید” بود که به نمایشنامهی مضحکه مبدل شده بود؛ جنگافزارها بر ما میخندید، همان گونه که مردم بر همهای مان خشمگین بودند. آن لحظه آوارگی مردم که از هراس طالبزدگی کابل بر میخاست، بهیادم نمیآمد. دیگر از هیچ نظم خبری نبود. صداهای متفرق همه در کاشانهای ناامیدی گرد آمده بودند. چهرههای درخشان جوانان که برای آرمانهای یک ملت روز و شب را فراموش کرده بودند، و آمادهای مُردن در یک بُمب کنار جادهیی بودند، از روحیه و نفس افتاده بود و در چشمان شان، فروپاشی را زیر سایهای سکوت بههمدیگر مخابره میکردند. بگذارید تا فراموشم نشده بگویم؛ نای این درماندگی از ارگ بلند میشد، دقیق از ناقوسِ فرار و سکوتِ معنادارِ آن جلالتمآب! شاید تنها روزیکه چیغ نکشیده باشد، همان روز سکوت بوده باشد.
با دستهای خود، سندهایی را سوختاندیم که مُهر تصدیق بر جنایتهای طالبانِ دهشتافگن خورده بود. ما سندها را سوختاندیم تا همکاران ما نسوزند، اما “سوختن” یک سرنوشت بود. سوختن مثلِ طاعون بههیچ کلیشهای باور نداشت. چنانکه، با دود شدنِ سندها، رویاها، آرمانها و روایتهای انسانی نیز سوخت. دودِ آرمانهای مان مثل اینکه پدیدهها در «مثلث برمودا» گم میشود، در هوا ناپدید میشد و تاریکی آهسته آهسته ما را بهواقعیت همراه میساخت. سرانجام با شامِ فروپاشی مواجه شدم، و بدون هیچ وداع، دفتر را ترک کردم. (این روایتِ گوشهای از چند ساعت بود، دردهای زیادی بماند هنوز)
باید بگویم، نظام جمهوریت از کار افتاده بود و سزاوار فروپاشی بود؛ فساد گسترده، ناکارآمدی سازمانی، گریز از نیازهای مردمی، مکتبها، سربازها و ساختارهای خیالی و دهها چالش دیگر وجود داشت که امکان فروپاشی را مساعد ساخته بود، اما بدیل آن مرگِ آرمانهایی نبود که آنهم اتفاقِ آن در دستان نیروهای دهشتافگن میافتاد.
اکنون دوسال از آن روزِ تاریک و آن درماندگی جمعی سپری شده است. طالبان هم ادعای حاکمیت و امنیت بر افغانستان دارند؛ امنیتیکه با آموزش دیدههای مدرسهی حقانیهی پاکستان و تجهیزاتِ امریکایی تأمین میشود. حاکمیتیکه رمزِ کمپیوتر هِبتالله را چین تعیین میکند و سیاست امنیتی شان با سنجشِ منافع برخی کشورهای منطقه و جهان انشا میشود. امنیتیکه خالی از عدالت و آرامش جمعی است.
حالا پرسشم ایناست: در کجای این دوسال اقتدار، عزت و افتخار وجود داشت؟ در کجای این دوسال از استقلال چیزی دانستیم؟ در کجای این دوسال امریکاستیزی و کفرستیزی آنها را شاهد بودیم؟ در کجای این دوسال، دهانِ مرگ خوابیده بود تا کسی را در حلقومش نبرد و در کجای این دوسال، خاکِ مرزها از گریز آوارگان ما بههوا نرفت؟
سخن پایانی
باوجود اینهمه درماندگی، اما در این دوسال، مقاومت هم گسترش و تطور یافت. مقاومت در بافتهای گونهگون: مقاومتِ نظامی، فرهنگی و سیاسی. شاید در میدانِ نظامی، مقاومت ما دُچار گُسست است، شاید در پرسمانهای سیاسی، مقاومتی متفرق جاریست، اما یک چیزیکه غیر قابل انکار است، مقاومتِ فرهنگی ماست که مثلِ “آمو” غوغای درونی دارد. فرهیختگانی که اکنون آواره اند، بهجز انکار دهشتافگنی بهچیزی نمیاندیشند. زنان توانستند تا بارها کابل را رژه بروند و بخش مهمی از معنای مقاومت شوند. چنانکه، اکنون بر ضد این گروه مینویسند و صدا میکَشند؛ اینها نشانههای یک مقاومت مریی و جدی است که از دلِ درماندگی جمعی ما بیرون شده است. دالِ مرکزی این مقاومت، نفرت نیروهای اجتماعی از پدیدهای بهنام “طالب” است. نفرت جمعی و نارضایتی جمعی، بهیقین که درماندگی جمعی ما را درمان خواهند کرد.