شماری از ولسوالیهای بدخشان افغانستان، اسماعیلیهنشیناند. این اسماعیلیان از گذشتههای بسیار دور در آن مناطق زندگی میکنند، حتا از عصر ناصر خسرو بلخی، شاعر نامدار زبان فارسی که آرامگاهش در دره یمگان ولایت بدخشان قرار دارد. گزارشهایی که در این روزها از بدخشان منتشر میشود حاکی از آن است که طالبان تلاش وسیع و گستردهای را برای تغییر مذهب اسماعیلیان به مذهب سنی آغاز کردهاند.
یک ویدیویی که در شبکههای اجتماعی منتشر شده است نشان میدهد که یک پیرو مذهب اسماعلیه در مراسمی که به مناسبت تغییر مذهبش از سوی یکی از فرماندهان محلی طالبان برگزار گردیده است، کلمه شهادتین را ادا کرده و در میان شور و شوق اعضای طالبان که شعار «الله اکبر» را سر میدهند، رسما مذهب اسماعیلیه را ترک گفته و گرویدن خود به مذهب سنی را اعلام میکند.
همچنان در یک فایل صوتی که حاوی پیام واتسآپی ارسالشده از سوی یک روحانی عضو طالبان به مقامات این گروه در مرکز میباشد، از ضرورت تاسیس مدارس دینی برای تغییر مذهب اسماعیلیان بدخشان یادآوری میگردد و در برخی گزارشها هم آمده است که بسیاری از جماعتخانههای این گروه مذهبی را طالبان به مسجد تبدیل کردهاند.
تلاش طالبان برای تغییر مذهبِ طالبان نشاندهندهای این است که این گروه در سختگیری و تعصب مذهبی هنوز در عصر القادر بالله خلیفه عباسی (۴۴۲- ۳۸۱ ق) زندگی میکنند.
عصر القادر بالله در تاریخ تمدن اسلامی عصر محنت معتزله، شیعیان و اسماعیلیان است.
القادر بالله، این خلیفه عباسی، وقتی به قدرت رسید، در جهان اسلام گروههای کلامی و فقهی بسیاری وجود داشت و بازار علم و دانش و خردگرایی حاکم بود. او که عقیده حنبلیان را پذیرفته بود، اعتقادنامهای نوشت که بعدها به «اعتقادنامه قادری – قایمی» مشهور گشت. واژهی «قایمی» را در این اعتقادنامه برای آن افزودهاند که پس از القادر بالله، القایم بامرالله نیز در سال ۴۳۲ در دارالخلافه مجلسی برگزار کرده و آن را به تایید فقها رساند و گفت که باید در مساجد سراسر قلمرو خلافت خوانده شود و هر کسی که با آن مخالفت کند، سرکوب گردد و توبه داده شود. در کتب تاریخ آمده است: «از جمله کسانی که حضور داشت شیخ ابوالحسن علی بن عمر قزوینی بود که زودتر از دیگر فقیهان با خط خود ذیل آن نظرش را نوشت و فقیهان نیز با خط خود نوشتند: اعتقاد مسلمانان این است و هر کسی با آن مخالفت ورزد، فاسق و کافر شده است.»
برای اینکه از اصل مطلب دور نرویم، باید گفت که با نگارش این اعتقادنامه در دوره القادر بالله، عصر محنت معتزلیان، شیعیان و اسماعیلیان فرارسید و سرکوب این فرقهها و توبهدادن شان آغاز گردید. در این دوره بود که معتزله از سر اجبار «بازگشت خود از عقیده شان را ابراز کردند و از اعتزالیگری تبری جستند» و از آنان تعهد کتبی گرفته شد که در باره کلام سخنرانی نکنند، و از تدریس و مناظره نیز منع شدند.
یکی از کسانی که این فرمان خلیفه را خیلی جدی گرفت، سلطان محمود غزنوی بود که به تعبیر خودش «از بهر عباسیان» انگشت در کرده در همه جهان و قرمطی میجست.
ابن جوزی در باره محمود غزنوی میگوید که: «دست راست و امین ملت ابوالقاسم محمود دستور القادر بالله را امتثال کرد و در بلادی مانند خراسان که از جانب خلیفه حکمروایی داشت در کشتن و به صلیبکشیدن و زندانیکردن و تبعید معتزلیان و رافضیان و اسماعیلیان و قرمطیان و جهمیان و مشبهان پا جای پای خلیفه گذاشت. وی دستور داد آنان را بر روی منابر مسلمانان لعن کنند و هر گروهی از اهل بدعت که بود تبعید کنند و از سرزمینهای شان برانند و این کار سنتی در اسلام شد.»
ابن اثیر میگوید که وقتی سلطان محمود غزنوی شهر ری را از دست مجدالدوله پسر علی فخرالدوله پسر حسن رکن الدوله خارج کرده و آن را به تصرف خود درآورد، پس از غارت اموال و جواهرات مجدالدوله، بسیاری از یاران وی را که باطنیمذهب بودند، «به دار آویخت» و کتابهای معتزله و اسماعیلیان را سوختاند و این شهر را از داعیان باطنیه و اعیان معتزله و شیعیان پاکسازی کرد. او در نامهای که پس از تصرف شهر ری به القادر بالله نوشت با تفاخر گفت که این شهر را از کافران و گمراهان و فرقه باطنیه پاکسازی کرده است.
البته پس از غزنویان، سلجوقیان نیز مسیر این گروه را در سرکوب و توبهدادن اهل اعتزال و اسماعیلیان دنبال کردند. یکی از کسانی که شاهان سلجوقی را به سرکوب اسماعیلیان تشویق میکرد، خواجه نظامالملک توسی، وزیر مقتدر دربار سلجوقیان، بود.
خواجه یک شافعیمذهب متعصب بود. او میگفت: «در همه جهان، دومذهب است که نیک است و بر طریق راستاند. یکی حنفی و دیگر شافعی… و دیگر همه هوا و بدعت و شبهت است.»
او شاهان سلجوقی را تشویق میکرد که در مواجهه با اسماعیلیان و اهل اعتزال مانند سلطان محمود غزنوی رفتار کند. چنانکه خود خواجه هم در شهر ری «عدهای از علمای بزرگ شیعه را به عنف وادار به ترک عقیدهی خود کرد و استخفافها بر آنان روا داشت.»
به هر صورت، به نظر میرسد که طالبان نیز خود را نماینده تعصب مذهبی اهل سنت و در تداوم آن حکومتها تلقی میکنند و به همین دلیل یکی از ماموریتهای خود را تغییر مذهب اسماعیلیان در بدخشان تعریف کردهاند.
در تداوم همین ماموریت متعصبانه است که اینها نیز به تاسیس انبوه مدارس دینی در افغانستان اقدام کردهاند.
طالبان به عنوان گروهی که خود را نماینده تعصب مذهبی اهل سنت میدانند، در هر ولایت افغانستان یک مدرسه بزرگ و در هر شهرستان از ۳ الی ۱۰ مدرسه کوچک تاسیس کردهاند. همین چند روز قبل بود که رهبر طالبان ۱۰۰هزار بست آموزگاری را برای مدارس دینی اختصاص داد.
تاسیس این مدارس نیز در راستای همان ماموریتی صورت میگیرد که نظامیهها تاسیس شدند. خواجه نظامالملک توسی که شافعیمذهب متعصب بود، برای سرکوب سایر فرق به خصوص شیعیان اسماعیلی و معتزلیان، نظامیهها را تاسیس کرد. این نظامیهها در شهرهای معروفی همچون نیشابور، بغداد، قاهره، اصفهان، آمل، بلخ و هرات تاسیس شده بودند. در این نظامیهها جز استادان شافعیمذهب کسی دیگری حق تدریس نداشت. یکی از وظایف این مدارس، مبارزه با تفکر اعتزالیگری و اسماعیلی بود. امام محمد غزالی کتابهای بسیاری در رد فلاسفه، اسماعیلیان و روافض نوشت.
ماموریتی را که طالبان برای خود تعریف کردهاند، متاسفانه در تداوم همین ماموریت عباسی و غزنوی و سلجوقی است. اگر در این ماموریت تجدید نظر نکنند، منطقه را به آشوب مذهبی و جنگهای فرقهای خواهند کشاند.