در کشوری که ثروت و سیاست بیشتر بر همه چیز سایه انداخته و منابع بیشتر در مسیر رقابتهای قومی و منافع شخصی به هدر میرود، آیتالله محمد آصف محسنی چهره متفاوت از خود نشان داد. آقای محسنی نه تاجر قدرت شد، نه ثروتاندوزی کرد، نه در حصار قوم، مذهب یا حزب محصور و محدود ماند. اوبا نگاه ملی، فکری مستقل و دغدغه دینی به نهادسازی، تولید اندیشه، ترویج وحدت و خدمت عمومی پرداخت.
محسنی، برخلاف سایر رهبران قومی و مذهبی که امکانات زیادی در اختیار داشتند و بیشتر آن را در منازعههای سیاسی یا ساختارهای خانوادگی هزینه کردند، راهی متمایز در پیش گرفت. او موسس نهادهایی ماندگار چون دانشگاه خاتمالنبیین، شورای علمای شیعه، شورای اخوت اسلامی و شبکه تمدن بود. در کنار آن بیش از ۱۴۰ اثر علمی و اجتهادی از خود بهجا گذاشت که نشاندهنده عمق فکری و تلاش واقعی او برای اصلاح و پیشرفت جامعه بود.
محسنی هم عالم بود و مولف بود، هم مجتهدی عملگرا و هم خیراندیش وحدتطلب. او از جمله معدود علمایی بود که هم در میدان فقه، هم در رسانه، هم در آموزش عالی و هم در نهادسازی فرهنگی حضور موثر داشت.
آصف محسنی در اصل زاده قندهار بود، ولی عمر علمیاش در نجف سپری شد؛ جایی که در کنار بزرگان حوزه دینی، به قلههای اجتهاد رسید. بازگشت او به افغانستان همزمان شد با دهههای بحران، اما او اسیر بحران نشد. از دل ویرانی، ساخت و تولید کرد. او ساختن را مهمتر از مقام گرفتن میدانست و همین باور سرآغاز مجموعهای از نهادهای تاثیرگذار بود.
او هم موسس دانشگاه بود، هم حوزه، هم رسانه، هم نهاد وحدت. اثرهای همچون «معجم الاحادیث المعتبره»، «بحوث فی علم الرجال و مشرعة بحارالأنوار جایگاه» او را در ردیف فقیهان و رجالیون برجستهی جهان اسلام تثبیت کردهاند.
در فضایی که اختلاف مذهبی برای بسیاری از رهبران ابزاری برای تحریک و بسیج تودهها بود، محسنی با تاسیس شورای اخوت اسلامی و گفتوگوی دایم با علمای اهل سنت، مسیر دیگری را پیمود. او وحدت را نه ابزاری برای نزدیکی به قدرت، بلکه ضرورتی دینی و ملی میدانست. در حالی که بسیاری از رهبران، چه مذهبی و چه سیاسی، وحدت را فقط بر زبان جاری میکردند، او آن را در عمل محقق ساخت.
در مقایسه با رهبران تاجیک، پشتون، هزاره و ازبک که اغلب امکانها فراوان دولتی و بینالمللی در اختیار داشتهاند، آیتالله محسنی با منابعی محدودتر، اما عزم و اراده بلندتر، نهادهایی تاسیس کرد که هنوز هم فعال و موثرند.
شاید بزرگترین وجه تمایز محسنی، قدرت تولید فکری و علمی او بود. در کشوری که بسیاری از سیاستمداران حتا یک مقاله علمی منتشر نکردهاند، او بیش از ۱۴۰ عنوان کتاب و رساله در زمینههای گوناگون اسلامی تالیف کرد؛ آن هم با زبان اجتهادی، منطقی و ساختارمند. نگاه او به فقه، عقلمحور، تطبیقی و پویا بود؛ نه متحجر و واپسگرا.
آثاری که هنوز در حوزههای علمیه و دانشگاهها تدریس میشود و نسل جدید از آن بهره میبرد.
شیخ محسنی هیچگاه به دام خانوادهسالاری، رانتسازی، یا حزبمحوری نیفتاد. فرزندان او در حاشیه ماندند و نهادهایش مستقل از ساختارهای حزبی اداره شدند.
آیتالله محسنی نشان داد که میتوان مرجع بود و مردمی ماند، میتوان عالم بود و نهادساز، میتوان اهل سیاست بود ولی اسیر قدرت نشد. او در دورانی که بسیاری از رهبران، تنها به فکر سهم و قدرت بودند، مشغول تولید علم، تربیت نسل و ساختن زیربناهای فکری و فرهنگی بود.
اگر رهبران دیگر دینی و سیاسی افغانستان نیز مانند آقای محسنی به جای سهمخواهی، قومگرایی و مصرف قدرت، به نهادسازی، تولید فکر و وحدت ملی میاندیشیدند، امروز افغانستان دچار بحران، بدبختی و پراکندگی نبود.
اگر راه او الگو میشد، افغانستان حالا سرزمینی بود با زیرساختهای فکری، فرهنگی و علمی قدرتمند؛ مردمی باسوادتر، متحدتر و مستقلتر داشتیم و از گرداب بحرانهای بیپایان بیرون آمده بودیم.
محرومیت، مهاجرت، جنگ و بیاعتمادی ملی امروز، محصول همان فرصتسوزی و خودمحوری رهبرانیست که بهجای ساختن، تنها بهرهبرداری کردند. در حالیکه آصف محسنی نشان داد راه دیگر هم ممکن است.
اگر افغانستان قرار است آیندهای روشنتر داشته باشد، به چهرههایی چون محسنی نیاز دارد؛ چهرههایی که بهجای گفتارهای عوامپسند با عمل راه را برای توسعه، دینورزی خردمندانه و وحدت واقعی هموار کنند.