خراسان/ افغانستان امروز در واقع یکی از بخشهای ایران بزرگ است که در گذر زمان مرزهای آن تغییر کرده است. این سرزمین که امروز بهنام افغانستان شناخته میشود، در گذشته نهچندان دور جز ایران بوده و در تاریخ فرهنگی ایران نقشی بسیار مهم ایفا کرده است.
ایران باستان، در زمانهای مختلف، مرزهای گستردهای داشت و افغانستان هم یکی از این بخشها بود که در تاریخ و فرهنگ ایرانی بهطور کامل گنجانده شده است. از آن زمان تا امروز، این دو سرزمین با تاریخ و زبان مشترک، رابطه نزدیک و عمیق داشتهاند.
در اینجا باید اشاره کنیم که تاریخ و فرهنگ ایران باستان، گسترهای وسیعتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران داشت. زمانی که از ایران و زبان فارسی صحبت میکنیم، نباید تنها به مرزهای کنونی ایران اشاره کنیم، بلکه باید به مناطق گستردهتری که در زمانهای مختلف جزیی از این سرزمین بودهاند، توجه کنیم. این منطقهها از جمله افغانستان امروز، بخشی جداییناپذیر از ایران بزرگ در دوران گذشته بوده و نقش مهمی در تکامل زبان فارسی داشته است.
نامهای جغرافیایی ایران باستان در افغانستان امروز
در شاهنامه فردوسی، نامهای بسیاری از مناطق ذکر شدهاند که اکنون در خاک افغانستان قرار دارند. این مناطق که در تاریخ و حماسههای ایرانی نقش ویژهای دارند، نشاندهنده گستردگی ایران باستان هستند. برخی از این مناطق عبارت از: بلخ، زابل، کابل، سیستان، نیمروز، هرات، سمنگان، بُست، شغنان، کُندز، غزنی، دهستان، تالقان، غرچگان، مرورود، بامیان، قندهار، فاریاب، جوزجان، بدخشان، غور، پنجشیر، اندرآب، جَرَم، بامین، گرزوان، دینوو. این فهرست از مناطق در شاهنامه، یادآور این است که ایران در گذشته بسیار وسیعتر از مرزهای امروزی خود بود.
در واقع، وقتی به این نامها نگاه میکنیم، خیلی روشن میتوانیم ببینیم که فرهنگ ایرانی از دیرباز در این سرزمینها ریشه دوانده و زبان فارسی در این مناطق بهطور گسترده صحبت میشود. در حقیقت، زبان فارسی در این آب و خاک بهحیث زبان دانش، ادب، فرهنگ، دین و دیوان شناخته میشد و بسیاری از شعاعران بزرگ این سرزمینها در بستر همین زبان شکوفا شدهاند.
بلخ خاستگاه زبان فارسی دری
بلخ یکی از مهمترین مرکزهای دانش و فرهنگ ایران باستان بوده است. در این سرزمین بود که زبان فارسی دری از تحول زبان پهلوی بهوجود آمد و پسانها بهصفت زبان ادب و دانش در جهان اسلام شناخته شد. این منطقه در تاریخ فارسیزبانان همواره جایگاه ویژهای داشته است، بهویژه در زمانهایی که شاعران بزرگی چون مولانا جلالالدین محمد بلخی از آنجا برخاستهاند.
در این رابطه، پروفسور دوکتور محمد حسین یمین، استاد زبانشناسی دانشگاه کابل، در آثار خود به این نکته اشاره کردهاند که زبان فارسی دری در واقع نتیجه تحولی از زبان پارتی بوده است که ریشه در جغرافیای افغانستان بهیژه بلخ دارد. این زبان از زبانهای میانۀ آریانی بهشمار میرود که پس از دوران اشکانیان و ساسانیان به تدریج به زبان فارسی دری تبدیل شد. زبان فارسی دری که در این منطقه شکل گرفت، در آینده تنها بهعنوان زبان رسمی در بسیاری از سرزمینهای اسلامی شناخته نمیشد، بلکه یکی از مهمترین زبانهای ادب و فرهنگ تبدیل گردید.
ناصرخسرو قبادیانی در سفرهای دور و دراز خود، سری هم به تبریز میزند و با قطران تبریزی دیدار میکند. قبادیانی در سفرنامۀ خود گزارشی مختصر از این دیدار به دست داده است: «و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد، دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید. به او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند».
این نقلقول از سفرنامه ناصرخسرو نشان میدهد که در قرن پنجم هجری، هنوز زبان فارسی در برخی مناطق ایران امروزی مانند تبریز به طور کامل تکامل نیافته بود. قطران تبریزی، که یکی از بزرگترین شاعران آن دوران بود، در این ملاقات نتواسته بود تمام جزییات و معانی اشعار فارسی را به درستی درک کند و از ناصرخسرو برای توضیح واژههای سخت کمک میخواست.
جان گپ؛ هنگامی که از ایران و زبان فارسی سخن میگوییم، در حقیقت از قلمرو فرهنگی خود دفاع میکنیم نه از قلمرو دیگران و یا زبان بیگانهای. زبان فارسی و هویت فرهنگی ایران که در دو سوی مرزهای کنونی ایران و افغانستان گسترش یافتهاند، نشاندهنده پیوند عمیق این دو سرزمین در طول تاریخ است. این ارتباط فرهنگی باید همواره مورد توجه قرار گیرد و بهحیث بخشی از تاریخ مشترک این دو سرزمین حفظ و گرامی داشته شود. این پیوند فرهنگی باید همواره حفظ شود و یادآوری آن اهمیت زیادی دارد، زیرا نشاندهنده ارتباط عمیق و دیرینه میان این دو سرزمین است.