۱ـ بریکس ۲۰۲۵؛ نقطه عطفی در گذار نظم جهانی
نشست سال ۲۰۲۵ بریکس در ریودوژانیرو بهوضوح فراتر از یک اجلاس دیپلماتیک ساده بود؛ این رویداد نماد گذار تمدنی، سیاسی و اقتصادی از جهان تکقطبی غربمحور به سوی نظمی چندقطبی است. بریکس که روزگاری با تمرکز بر همکاریهای اقتصادی میان اقتصادهای نوظهور بنیان نهاده شد، اکنون به سطحی فراتر از یک سازمان اقتصادی ارتقاء یافته و نقش تعیینکنندهای در معماری جدید قدرت جهانی بازی میکند. اعضای بریکس با ترکیبی از منابع طبیعی عظیم، جمعیتهای گسترده، بازارهای بکر و نفوذ سیاسی در حال گسترش، در حال تعریف اصول جدیدی برای حکمرانی بینالمللیاند؛ اصولی که بر پایه عدالت اقتصادی، رد سلطه ارزی، احترام به حاکمیت کشورها و توازن قدرت میان شمال و جنوب جهانی استوار است. نشست ریودوژانیرو را میتوان بهعنوان «یالتای جدید» جهان جنوب توصیف کرد؛ نشستی که نقشهی راه مقابله با سلطهگری مالی، فناوری و سیاسی غرب را ترسیم کرد.
۲ـ جنگ اوکراین؛ نماد جدال دو نظم جهانی
جنگ اوکراین نهتنها یک بحران ژئوپولیتیکی، بلکه «نقطهی انکسار» نظم بینالمللی غربمحور محسوب میشود. از دیدگاه بریکس، این جنگ بیانگر مقاومت ساختاری علیه تلاش غرب برای انحصار در تعیین نظم امنیتی جهانی است. برخلاف قرن بیستم که درگیریها عمدتاً متکی بر نبردهای زمینی و تسلیحات متعارف بودند، جنگ اوکراین الگویی از جنگ ترکیبی را پیش چشم ما میگذارد:
جنگ اطلاعاتی، عملیات سایبری، تسلیحات هوش مصنوعیمحور، و میدانهای دیجیتال، جای توپ و تانک را گرفتهاند. این تحول، خود بازتابی از جابهجایی ابزارهای سلطه و قدرت است. حمایتهای آشکار یا پنهان کشورهای بریکس از روسیه، از جمله در حوزه تجارت انرژی، سامانههای پرداخت جایگزین سوئیفت، و همکاریهای اطلاعاتی، بیانگر آغاز یک بلوکبندی جدید است. این جنگ نهفقط بر سر اوکراین، بلکه بر سر نظم آیندهی جهان در جریان است.
۳ـ خاورمیانه، آفریقا و آسیا؛ شکستن قالبهای قدیم
تحولات سه قارهی خاورمیانه، آفریقا و آسیا در دههی اخیر نشاندهندهی فروپاشی تدریجی نظم قدیم جهانی است که بر پایه سلطه غرب طراحی شده بود. در خاورمیانه، قدرتگیری فزایندهی بازیگران غیروابسته به غرب، بهویژه ایران و محور مقاومت، مشروعیت و نفوذ سنتی ایالات متحده و متحدانش را به چالش کشیده است. خروج آمریکا از افغانستان، ناتوانی در کنترل تحولات غزه، یمن و لبنان، و شکست پروژهی ناتمام نرمالسازی روابط اسرائیل با عربستان سعودی، همگی نشانههایی از تضعیف هژمونی غرب در این منطقه ژئواستراتژیکاند.
ایران، که زمانی در حاشیه معادلات جهانی تصور میشد، امروز بهعنوان یک قدرت منطقهای تثبیتشده و یک شریک راهبردی برای بریکس مطرح است. موقعیت جغرافیایی، منابع انرژی و توانمندیهای ژئوپولیتیکی این کشور، آن را به حلقهی اتصال آسیای جنوبغربی با بلوک بریکس بدل کرده است؛ بهویژه در زمینه انرژی، امنیت منطقهای و زیرساختهای تجارت اوراسیا. در آفریقا نیز معادلات در حال بازنویسیاند. تسلط سنتی قدرتهایی مانند فرانسه، آمریکا و بریتانیا، بهویژه در منطقهی ساحل، اکنون با حضور بازیگرانی چون روسیه و چین به چالش کشیده شده است. ورود نیروهای واگنر در کشورهای ناپایدار آفریقای غربی و توسعه نفوذ چین از طریق پروژههایی نظیر کمربند و جاده (BRI) و بریکسپلاس، نشانههای بارزی از چندقطبیشدن سیاست قارهی سیاهاند. کشورهایی مانند اتیوپی، آفریقای جنوبی، مصر و جمهوری کنگو نیز بهدنبال ایجاد پیوندهای بلندمدت با ساختارهای نوظهور قدرتاند. در آسیا، رقابتهای ژئواستراتژیک وارد مرحلهای کاملاً فناورانه شدهاند. منازعات پیرامون تایوان، دریای چین جنوبی، و منطقه هند-اقیانوس آرام، دیگر صرفاً رقابت بر سر مرزها نیست، بلکه بازتابی از درگیری بر سر سلطه بر زیرساختهای دیجیتال، پهپادها، هوش مصنوعی و زنجیرههای تأمین جهانی است. چین، بهعنوان موتور محرک بریکس، در حال بازتعریف فضای حیاتی خود در مقابل ناتو و متحدان آن است و تلاش میکند توازن قدرت را در قلب آسیا، به سود ساختارهای غیرغربی تغییر دهد.
۴ـ آمریکای لاتین؛ آشوبهای درونی و نفوذهای بیرونی
آمریکای لاتین در دههی اخیر به میدان برخورد منافع ژئوپولیتیکی و ایدئولوژیکی میان بازیگران سنتی و نوظهور بدل شده است. این منطقه با مشکلات ریشهداری چون فساد ساختاری، شکافهای طبقاتی، اقتصادهای آسیبپذیر، کارتلهای مواد مخدر، و بحرانهای سیاسی پیدرپی روبهروست که بستر ناپایداری داخلی را فراهم آوردهاند. در چنین فضایی، رقابت بر سر نفوذ خارجی نیز شدت یافته است. ایالات متحده که همواره آمریکای لاتین را حوزه نفوذ سنتی خود تلقی میکرد، امروز با چالشهای فزایندهای مواجه است. ظهور مجدد دولتهای چپگرا در برزیل، کلمبیا، مکزیک، شیلی و بولیوی، بیانگر بازگشت موجی از استقلالطلبی سیاسی و اقتصادی در برابر مداخلات واشنگتن است. این دولتها بهجای تکیه بر نهادهای تحت سلطه آمریکا، در پی تنوعبخشی به شرکای راهبردی خود از جمله با بریکس، چین و روسیه هستند. برزیل بهعنوان ستون اصلی بریکس در آمریکای لاتین، اکنون نهفقط یک عضو، بلکه به نوعی رهبر گفتمان «جنوب جهانی» در منطقه محسوب میشود. لولا داسیلوا، رئیسجمهور این کشور، با سخنرانیهای صریح علیه نظام مالی مبتنی بر دلار و تأکید بر لزوم استفاده از ظرفیت منابع راهبردی، بویژه خاکهای نادر، انرژی پاک و کشاورزی، نشان داده که آمریکای لاتین در حال بازتعریف جایگاه خود در نظم جهانی است — از حاشیهنشین به بازیگری مؤثر و چندجانبهگرا.
۵ـ پیام روشن نشست ریودوژانیرو: بریکس بهمثابه قلب تپندهی نظم نوین
اجلاس ۲۰۲۵ را میتوان یک «بیانیهی اعلام استقلال جنوب جهانی» دانست. بیانیهی پایانی نشست ریودوژانیرو، نهتنها از نظر محتوا بلکه از نظر لحن و صراحت، بیسابقه بود. مخالفت با نظامیسازی فضا، تقاضا برای اصلاح نهادهای جهانی همچون سازمان تجارت جهانی (WTO) و صندوق بینالمللی پول (IMF)، و پافشاری بر تأسیس نظام پرداخت مالی مستقل از دلار، همه حکایت از بلوغ راهبردی این ائتلاف دارد.
همچنین، برخلاف گذشته که اجلاسهای بریکس عمدتاً اقتصادی و نرم بودند، در این نشست شاهد موضعگیریهای تند سیاسی و امنیتی نیز بودیم؛ از محکومیت حملات به روسیه و ایران گرفته تا تأکید بر تشکیل دولت فلسطینی، که همگی چالش مستقیم با هژمونی آمریکا و متحدانش بهشمار میآیند.
۶ـ بریکس و پایان جهان تکقطبی: چشمانداز انتقال قدرت در ژئوپولیتیک جهانی
یکی از بنیادیترین و تحولآفرینترین پیامهای نشست ۲۰۲۵ بریکس در ریودوژانیرو، عبور این ائتلاف از یک چارچوب صرفاً اقتصادی به یک بلوک ژئوپولیتیکی جامع و چندبُعدی بود. بریکس اکنون نهتنها بهمثابه یک جبهه اقتصادی قدرتمند، بلکه بهعنوان محور جدید شکلدهی به نظم بینالمللی غیرغربی، در حال ایفای نقشی تعیینکننده است.
آمارهای کلان اقتصادی، بیانگر این گذار قدرت هستند:
حدود ۵۰٪ از رشد اقتصادی جهان در سالهای اخیر از سوی کشورهای بریکس تأمین شده است؛
بیش از ۴۰٪ تولید ناخالص داخلی جهانی اکنون در اختیار این بلوک است؛
کشورهای بریکس، ۸۴٪ منابع خاکهای نادر جهان را در اختیار دارند؛ منابعی استراتژیک که زیربنای فناوریهای نوین مانند باتریهای لیتیومی، پنلهای خورشیدی و صنایع نظامی آیندهاند؛
جمعیتی فراتر از ۴ میلیارد نفر که تقریباً نیمی از بشریت را نمایندگی میکند.
این اعداد صرفاً دادههای آماری نیستند، بلکه نمود تغییر توازن واقعی قدرت در سطح جهانیاند. دیگر نمیتوان قدرت را تنها در نیویورک، واشینگتن یا بروکسل جستوجو کرد. اکنون، مراکز نوظهور تصمیمگیری در سائوپائولو، دهلینو، پکن، ژوهانسبورگ، تهران و قاهره نیز به همان میزان، در مهندسی آینده نظم جهانی سهم دارند. افزون بر آن، جاذبه فزایندهی بریکس برای کشورهای ثالث مانند عربستان سعودی، مصر، الجزایر، ترکیه، اندونزی، مکزیک، نیجریه، تایلند و حتی قزاقستان و اتیوپی، نشان میدهد که این ائتلاف به یک مرکز مغناطیسی جدید در سیاست بینالملل تبدیل شده است. کشش بریکس برخلاف نهادهایی مانند ناتو یا G7، بر مبنای اصول هژمونگریز و منافع متقابل شکل گرفته است.
درحالیکه نهادهای غربمحور عمدتاً مبتنی بر سلسلهمراتب، امتیازدهیهای انحصاری و پیشفرضهای نژادپرستانه نسبت به جهان جنوب عمل میکنند، بریکس بر گفتوگو، برابری حاکمیت، انعطافپذیری و شمول تأکید دارد. همین ویژگی است که آن را به پناهگاه استراتژیک قدرتهای نوظهور و کشورهای در حال توسعهای بدل کرده است که از فضای تبعیضآمیز نظام بینالملل کنونی خستهاند. در مجموع، میتوان گفت که بریکس در حال تبدیلشدن به «معماری آلترناتیو» نظم جهانی است. نظمی که در آن، محورهای جدید قدرت بر اساس واقعیتهای نوین اقتصادی، جمعیتی، منابع طبیعی و ظرفیتهای فناورانه تعریف میشوند، نه صرفاً بر اساس سابقههای استعماری و قدرت نظامی گذشته. آینده نظم جهانی، دیگر نه یکقطبی و نه حتی دوقطبی، بلکه صحنهای متکثر و سیال از بازیگران نوظهور است؛ و بریکس، ستون مرکزی این آینده چندقطبی خواهد بود.
۷ـ نتیجهگیری: زایش نظم جهانی چندقطبی و جنوبمحور
تحولات چند سال اخیر، بهویژه آنچه در نشست ۲۰۲۵ بریکس در ریودوژانیرو رقم خورد، نشان میدهد که جهان در حال عبور از یک نظم تکقطبیِ هژمونیک، سرمایهسالار و غربمحور بهسوی نظمی چندقطبی و مشارکتی است. نظمی که در آن، قدرت نه در دست اقلیتی ممتاز و متمرکز در شمال جهانی، بلکه میان طیفی از بازیگران مستقل و متنوع در جنوب جهانی توزیع میشود. این روند، صرفاً جابهجایی قدرت نیست، بلکه بازتعریف مفاهیم بنیادین در نظم بینالملل است؛ از حاکمیت ملی و استقلال اقتصادی گرفته تا همکاریهای جنوب-جنوب و رد سلطه ارزی و تحریممحور.
اتحاد بریکس، اکنون از یک چارچوب صرفاً اقتصادی به یک پلتفرم ژئوپولیتیکی با ظرفیتهای راهبردی ارتقا یافته است. این ائتلاف نهتنها در شاخصهای اقتصادی کلان مانند تولید ناخالص داخلی، رشد اقتصادی، و ذخایر منابع راهبردی پیشتاز شده، بلکه در حوزههایی همچون فناوری، امور مالی، امنیت منطقهای و حکمرانی جهانی نیز در حال شکلدهی به الگوهای بدیل است. تأکید بریکس بر احترام به حاکمیت کشورها، مخالفت با تحریمهای یکجانبه، ضرورت اصلاح نهادهای بینالمللی، و خروج از سلطه دلار، بیانگر تلاش برای استقرار نظمی عادلانهتر و غیرانحصاری است. مهمتر از همه، جنوب جهانی دیگر تنها یک مقولهی جغرافیایی یا اقتصادی نیست، بلکه به یک بازیگر ژئوپولیتیکی دارای استراتژی، منافع و ابزارهای نفوذ بدل شده است. واقعیت نوظهور این است که نظم جهانی در حال بازتعریف است و غرب دیگر تنها تصمیمگیر نهایی نیست، بلکه صرفاً یکی از قطبها در میان دیگر قطبهای قدرت است. اگر غرب بخواهد در این نظم در حال تکوین جایگاه سازندهای داشته باشد، ناگزیر است واقعیت چندقطبیشدن جهان را بپذیرد و بهجای تداوم سیاستهای سلطهطلبانه، وارد مرحلهی گفتوگو، همکاری متقابل و احترام به تنوع قدرتها شود. اکنون، آینده نه در انحصار ابرقدرتها، بلکه در دستان مجموعهای از ملتهاست که در پرتو همگرایی جنوب جهانی، در حال طراحی مسیر جدیدی برای تمدن جهانیاند.