صدور حکم بازداشت برای هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، و عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضات این گروه، از سوی دادگاه کیفری بینالمللی (ICC)، یکی از مهمترین تحولات حقوقی و سیاسی در مسیر پاسخگویی بینالمللی طی سالهای اخیر است. این حکم، صرفاً یک تصمیم قضایی نیست؛ بلکه اقدامی نمادین، حقوقی و سیاسی با پیامدهای گسترده برای افغانستان، منطقه و جامعه جهانی است.
نگارنده در این مقاله، تلاش دارد این تحول را از زوایای گوناگون تحلیل کرده و اهمیت آن را در چارچوب مبارزه با افراطگرایی، حمایت از حقوق بشر و احیای نظم بینالمللی بررسی نماید.
۱. مشروعیتزدایی از طالبان در سطح بینالمللی
در نخستین سطح، صدور این حکم ضربهای سنگین به تلاشهای طالبان برای کسب مشروعیت بینالمللی است. این گروه، که در پی آن بود خود را بهعنوان یک «نظام سیاسی قابل تعامل» معرفی کند، اکنون بهطور رسمی از سوی بالاترین نهاد قضایی جهان، به عنوان ناقض حقوق بشر و عامل جنایت علیه بشریت شناخته شده است. این تصمیم، دیپلماتها، نهادهای حقوقی و کشورهایی را که بهدنبال عادیسازی روابط با طالبان بودند، در موقعیتی دشوار و سؤالبرانگیز قرار میدهد.
۲. بازتعریف مسئله افغانستان در گفتمان جهانی
برای سالها، مسئله افغانستان از اولویتهای گفتمان جهانی کنار نهاده شده بود. اما این حکم، بار دیگر توجه نهادهای بینالمللی را به واقعیتهای جاری در کشور معطوف کرد. اکنون، افغانستان نه بهعنوان کشوری درگیر بحران داخلی، بلکه بهمثابه پروندهای جهانی در حوزه جنایات علیه بشریت شناخته میشود. این بازتعریف، زمینه را برای اقدامات جدیتری همچون تحریمهای هدفمند، قطعنامههای سازمان ملل، و فشارهای حقوقی فراهم میسازد.
۳. شنیدهشدن صدای زنان افغانستان در سطوح عالی عدالت جهانی
شاید مهمترین پیروزی نهفته در این حکم، شنیدهشدن صدای زنانی است که سالها در برابر ساختار زنستیز طالبان ایستادهاند. زنانی که بهای مقاومتشان را با از دست دادن آزادی، تحصیل، کار، و حتی جان خود پرداختند. صدور این حکم نتیجهی مبارزاتی است که در خیابانها، دادگاهها، گزارشها، پلتفرمهای رسانهای و کمپینهای تبعیدی جریان داشت.
این اقدام نهتنها تأیید حقوقی مقاومت زنان است، بلکه پیام امید و اثبات توانمندی جنبشهای عدالتطلبانه زنان در عرصه جهانی نیز میباشد.
۴. همصدایی نیروهای مقاومت ، مدنی ، فکری، حقوقی و مسلح
این دستاورد صرفاً محصول نهادهای رسمی بینالمللی نیست. گروههای متعددی در این روند تاریخی مشارکت داشتند. جنبشهای زنان، روزنامهنگاران شجاع، حقوقدانان تبعیدی، تحلیلگران سیاسی، روشنفکران مسلمان مخالف تحریف دینی، قربانیانی که شهادت دادند، فعالان مقاومت مسلحانه، و شخصیتهایی چون آقای ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل، همه در کنار هم تصویر روشنی از جنایت ساختاری طالبان ارائه کردند.
همین اتحاد میان صداهای معترض و مستندات حقوقی بود که دادگاه کیفری بینالمللی را واداشت در برابر این ساختار بنیادگرای قرونوسطایی اعلام موضع کند.
۵. دمیدن امید در دل مبارزات داخلی
در شرایطی که ناامیدی، سرکوب، فقر و بیصدایی بر جامعه افغانستان سایه افکنده است، این حکم بهمثابه نوری در دل تاریکی عمل کرده است. زنان، روشنفکران، و مبارزان مدنی اکنون سندی معتبر در اختیار دارند که میتواند مشروعیت اخلاقی، حقوقی و سیاسی مقاومت آنان را تقویت کند و زمینهساز انسجام و جسارت بیشتر در مبارزه با استبداد حاکم شود.
۶. تأیید رسمی جنایات و آپارتاید جنسیتی؛ و گامی برای فروپاشی یک نظام بنیادگرا
اگرچه احتمال بازداشت فوری این رهبران اندک است، اما اهمیت صدور حکم، در بُعد حقوقی و تاریخی آن نهفته است. این اقدام، تأیید حقوقی و صریحی بر ارتکاب جنایتهای سیستماتیک توسط طالبان، از جمله آپارتاید جنسیتی در افغانستان است — شکلی از تبعیض که در آن زنان بهطور کامل از زندگی اجتماعی حذف شدهاند.
این تأیید حقوقی، مانعی جدی برای بهرسمیتشناختن طالبان در صحنه بینالمللی ایجاد میکند و میتواند نخستین گام در فروپاشی تدریجی یک رژیم بنیادگرا و ضدبشری باشد. چرا که هیچ رژیمی نمیتواند برای همیشه در سایهی فشار جهانی، انزوا و پیگرد حقوقی ادامه حیات دهد.
۷. عدالت نباید محدود به رهبران باشد؛ محاکمه کل ساختار طالبان یک ضرورت است
در پایان باید گفت، این گام مهم، آغاز راه است، نه پایان آن. عدالت کامل، در گروی پیگرد تمام اعضای طالبان است — نه فقط رهبران شناختهشده. دستگاهی که با خشونت سازمانیافته، سرکوب سیستماتیک و حذف فکری و فیزیکی زنان اداره میشود، تنها با سقوط یک یا دو چهره اصلاح نمیشود.
زنان افغانستان و جنبشهای اعتراضی خواستار محاکمه تمام عاملان، از فرماندهان محلی تا مسئولان فرهنگی و امنیتی این ساختار فرقهای هستند. طالبان تنها یک شخص یا چند رهبر نیست؛ بلکه شبکهای ایدئولوژیک، قبیلهای و نظاممند از جنایت و نفی انسانیت است. عدالت، زمانی معنا پیدا میکند که کل این ساختار، در برابر قانون پاسخگو باشد.
نتیجهگیری:
عدالت، اگرچه ممکن است دیر فرا رسد، اما هرگز بیاثر نمیماند. صدور این حکم، نخستین زنگ عدالت جهانی در برابر بنیادگرایی حاکم بر افغانستان است. این اقدام، نه صرفاً محاکمهی دو فرد، بلکه محاکمهی یک طرز تفکر واپسگرا، یک سیستم زنستیز، و یک ایدئولوژی قرونوسطایی است.
امروز زنان افغانستان، با همه دردهایشان، ایستادهاند و با صدایی که دیگر جهان نمیتواند نادیده بگیرد، فریاد میزنند: ما عدالت میخواهیم کامل، بیتنازل و بیتأخیر.