پیشدرآمد
با روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان، قشر های مختلف اجتماعی متاثر گردیده و در تحت این شرایط، آزادیهای حقوقی و مدنی خویش را از دست داده اند. در این میان اما، شیعیان به عنوان یکی از گروههای بزرگ مذهبی موجود در افغانستان، تحت تاثیر قیودات سختگیرانه طالبان، حقوق و آزادیهای مدنی که طی دو دهه گذشته بدست آورده بودند را از داده و در مضیقه به سر میبرند. تلاش برای حذف فقه شیعه، حذف سیستماتیک شیعیان از مراجع تصمیم گیری و دادرسی در احوال شخصیه شیعیان بر اساس فقه حنفی، از مواردی هستند که طالبان در طی نزدیک به دو سال گذشته بر شیعیان تحمیل نموده اند. آیا راهبرد صبر و مدارا در طول یک سال و نیم گذشته توانسته منجر به احقاق حقوق شیعیان گردد؟ ریشه های سرکوب شیعیان در افغانستان قومی است یا دینی و یا ترکیبی از این هر دو؟ رهبران شیعه خارج از افغانستان چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟… برای واکاوی این پرسشها پای صحبتهای «دکتر صاحب نظر مرادی»، پژوهشگر و تاریخ نویس نشستهایم.
پرسش: وضعیت شیعیان افغانستان تحت حاکمیت طالبان را در ابعاد سیاسی، امنیتی و فرهنگی چگونه ارزیابی میکنید؟
مرادی: افغانستان سرزمینی است که در آن گروههای مختلف قومی، مذهبی و تباری زندگی میکنند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته تا قبل از وقوع حمله شوروی به این کشور، پیروان ادیانی چون؛ بهودیت، مسیحیت، هندویسم، سیکها و سایر اقلیتهای مذهبی در افغانستان به زندگی عادی میپرداختند که با شروع جنگ بخشی از این اقلیتهای مذهبی افغانستان را برای همیش ترک گفتند. اما در حال حاضر تنها پیروان اسلام در این سرزمین زندگی دارند که دارای دو گرایش شیعه و سنی میباشند. وضع اجتماعی-سیاسی شیعیان هیچگاه خوب نبوده، این اقلیت مذهبی-قومی از دوران سلطنت امیر عبدالرحمان مورد سرکوبهای شدید قرار گرفته که این وضعیت تا پایان دوره سلطنت ظاهرشاه نیز به طرزی وجود داشت. این گروه از برگزاری هر گونه مراسم مذهبی در اجتماع ممنوع بوده، دادرسی در احوال شخصیه این اقلیت مذهبی بر اساس فقه احناف صورت گرفته و تدریس فقه شیعه در نصاب آموزشی افغانستان جای نداشت.
اما با روی کار آمدن سلطان علی کشتمند در مقام نخست وزیر دولت ببرک کارمل، یک سلسله اصلاحات در مورد بهبود وضعیت این اقلیت مذهبی صورت گرفته که از جمله میتوان به اهدای زمین، آزادیهای مذهبی و اجتماعی و نیز رفع مزاحمتهای قبلی اشاره کرد. اما با سقوط نظام کمونیستی در افغانستان و در دوره حاکمیت مجاهدین نیز مشکلات زیادی فرا راه شیعیان قرار داشته که هم قومی بود و هم مذهبی. که این مسأله منجر به برخوردهایی نیز در کابل و سایر ولایت میان پیروان مذهب تسنن و تشیع شد. با روی کار آمدن طالبان که خیلی شیعه ستیزتر از سایر گروهها بودند اوضاع بدتر گردید. آنها پیروان این مذهب را آزار و اذیت نموده و از تمامی حقوق انسانی و قانونی محروم نمودند. همه این موارد باعث آن شد تا هیچگاه فرصت گفتگو برای دسترسی عادلانه به تساوی حقوقی فراهم نگردیده و جای گفتگو را اسلحه بگیرد.
با روی کار آمدن مجدد طالبان این گروه هر چند در ظاهر با شیعیان همدردی نموده اما تمام حقوق قانونی این گروه را که در دوره جمهوریت وجود داشت یکی پس از دیگری از شیعیان میگیرند. طالبان هیچگاه حاضر نیستند تا به موجودیت عینی و عینیت قوم هزاره و مذهب شیعه در افغانستان بنگرند. قرائت طالبان از اسلام قرائت قبیلهای بوده و بیشتر کاربرد سیاسی برای تحکیم پایههای قدرت مطلقه دارد تا کاربرد مذهبی. این دلیلی است که طالبان به حقوق شیعیان حرمت قائل نبوده و هر روز محدودیت های جدیدی وضع مینمایند. انفجارها در تکیه خانهها، مکاتب، مدارس و سایر نهادهای مربوط به شیعه ها صورت میگیرد اما طالبان نهتنها که جلو این وضعیت را نمیگیرند حتی به گونهای بسیار سطحی از آن عبور میکنند.
پرسش: آیا ریشههای سرکوب شیعیان قومی است یا مذهبی و ترکیبی از این دو پدیده؟
مرادی: به باور من، هر دو مسأله در مورد سرنوشت شیعیان در افغانستان دقیق است. زیرا آنها هم ظلم مذهبی را متحمل میشوند و هم ظلم قومی را. و این زمانی شروع شد که امیر عبدالرحمان خان در مناطق مرکزی افغانستان علیه هزارهها جنگیده و اقدام به سرکوب جمعی هزارهها نمود. و تعداد زیادی از باشندگان ولایت/ استان اروزگان افغانستان که هزاره و اهل تشیع بودند این کشور را ترک کرده و حالا در کویته پاکستان سکونت دارند. این سرکوب با گذشت زمان شکل عوض کرده و در حاضر بسیار دقیق دنبال میشود. شما ببینید زمانی که مذهب شیعه، شعبه خود را در محاکم نداشته باشد و یک نفر شیعه بر اساس فقه اهل تسنن مورد دادخواهی قرار گیرد این خود نوع استبداد توأم با سرکوب است. در افغانستان بیشتر از ۳۰ قوم زندگی میکنند که بزرگترین گروههای قومی آن عبارتند از: تاجیکها، پشتونها، ازبیکها و هزارهها… در حال حاضر نه تنها هزارهها بلکه سایر اقوام نیز از بسیاری حقوق اساسی خویش محروم بوده. شما به یک نمونه آن فکر کنید ازبیکها و ترکمنهای افغانستان هیچگونه نصابی برای فراگیری زبان مادری خویش نداشته و این خیلی رنج آور است.
وضعیت فعلی شیعیان بر میگردد به رهبران این اقلیت قومی-مذهبی. این رهبران در دو دهه گذشته نتوانستند و یا نخواستند تا راهکارهای حقوقی را برای احقاق حقوق شیعیان در افغانستان پیریزی نمایند. و این رهبران بیشتر به دنبال بدست گرفتن کرسی های دولتی، برای طرفداران و حزب خویش بودند. در بهترین حالت این رهبران برای این که بتوانند پروژههای انکشافی را به ولایتهای هزاره نیشن ببرند با رای آن مردم بازی میکردند. در یک مورد آقای محقق بابت رأی مردم بامیان از آقای غنی درخواست میکند سرکی را در یک ولایت احداث نماید. حکومت مسولیت دارد تا پروژههای عمرانی را به سرتاسر کشور محقق نماید و این نباید وابسته به پیش شرطی باشد. برای این است که میگویم حقوق مدنی و آزادیهای مذهبی از دستورکار خارج بوده و هیچ کس نمیگوید که اساس قومی است. در شرایط حساس کنونی اگر مشکل تنازع و ساختار های اجتماعی را مورد نظر قرار ندهیم پس چالشهای اجتماعی تداوم مییابند.
پرسش: آیا مسأله نسل کشی هزارهها و چگونگی به رسمیت شناختن این موضوع از سوی اتحادیه اروپا و سازمان ملل میتواند چشم انداز جدیدی را فرا راه هزارهها-شیعیان قرار دهد که به لحاظ حقوقی به آنچه که حق شان است دسترسی یابند؟
مرادی: در شرایط حاضر همان طور که میدانید اتوریته لازم در نهادهای بینالمللی نیز موجود نمیباشد. میثاق بنام حقوق بشر که هر دولت بر اساس نوع پایبندی به این میثاق نوع کریدیت سیاسی میگرفت و در پیشگاه جامعه ملل معرفی شده و محاسبه وجود داشت مانند دولت حقوق ستیز، دولتهای ناقض حقوق بشر و غیره ولی متاسفانه که امروز در افغانستان طالبان به صورت بسیار واضح حقوق انسانی شهروندان را نقض میکنند، حق زنان را نقض میکنند و به هیچ یک از معیارهای حقوق بشری پای بند نمیباشند؛ اما تلاش های از سوی برخی افراد همچون خانم آمنه محمدی معاون سازمان ملل در حال متقاعد کردن جامعه جهانی برای رسمیت یافتن طالبان هستند. این جای تأسف است طالبانی که به هیچ ارزشی دنیایی مدرن پای بندی ندارند و به زور و به کمک دیگران بر افغانستان مسلط شده را دولت افغانستان نامید و تلاش نمود تا آن رسمیت یابد.
پرسش: رهبران و متنفذین شیعه با مقامات مختلف طالبان دیدار و گفتگو می کنند که هدف احقاق حقوق شیعیان است. این نوع مذاکرات از جانب مراجع مختلف را چگونه ارزیابی می کنید و دستاورد آنها در یک سال و نیم گذشته و همچنان آینده را چگونه ارزیابی می کنید. آیا چشم اندازی برای به رسمیت شناختن مذهب شیعه از سوی طالبان وجود دارد؟
مرادی: به باور من این دید و بازدید ها بیشتر بر میگردد به زد و بندهای داخلی میان جناحهای مختلف هزاره. این دیدارها در طی یک و سال و نیم گذشته نه تنها که باعث احقاق حقوق هزارهها نشده بلکه همواره طالبان از آن به عنوان ابزار تبلیغاتی استفاده نموده و در میدان عمل هر روز شیعیان و هزارههای افغانستان را از آزادی ها و حقوق اساسی شان محروم میسازند. مذاکرات متعددی که میان این متنفذین و طالبان صورت گرفته یا میگیرد تمرکز بر حداقلها داشته و این چهرهها میخواهند به نحوی در ساختار سیاسی طالبان حضور داشته و از منافع مادی آن سود ببرند.
پرسش: شیعیان افغانستان با توجه به تجربه دو دهه پیش، چه سیاست و راهبردی را برای احقاق حقوق خود باید در پیش گیرند؟ آیا راهبرد کنونی که راهبرد صبر و مدارا است، می تواند در دراز مدت اثرگذار باشد؟
مرادی: به نظر من سکوت بسیار معناداری که رهبران اهل تشیع و هزاره روی دست گرفته اند کشنده خواهد بود. زیرا طالبان به هیچ نوع حقوق انسانی پابندی ندارند و در طی این یک سال و نیم گذشته هزارهها را به صورت سیستماتیک از پستهای کلیدی ادارات دولتی حذف میکنند. اما رهبران شیعه مردم را به آرامش دعوت میکنند. در حالی که در همین شرایط نیز از این کتله قومی-مذهبی هر روز قربانی گرفته میشود. اگر چنین وضعی ادامه یابد شیعیان برای دسترسی به حقوق شان اقبال چندانی نخواهند داشت.
پرسش: به عنوان آخرین پرسش، رهبران شیعه خارج از افغانستان چه نقشی می توانند ایفا کنند؟
مرادی: مردم هزاره مردمی با استعدادی هستند و در میان آنها افکار جدیدی وجود دارد که میشود گرد هم آمده و متناسب با زمان طرح های حقوقی و سیاسی را برای احقاق حقوق خویش روی دست گیرند. رهبر کسی است که از حقوق مردم خویش دفاع نمایند که در طی یک سال و نیم گذشته رهبران هزاره هیچ گونه اقدامی علیه خشونت های روبه گسترش طالبان بالای مردم هزاره ننموده است. در این شرایط باید جوانان هزاره روی صحنه آمده و با طرح های جدید به این وضعیت خاتمه بخشیده و ظلم را نفی نمایند.
ممنون از حضورتان در این گفتگو