این پژوهش با هدف بررسی تأثیر تفسیرهای محدودکننده دینی بر توسعهنیافتگی در افغانستان انجام شده است. در جوامعی مانند افغانستان، دین نه صرفاً بهعنوان یک باور فردی، بلکه بهمثابه نیرویی اجتماعی و نهادی عمل میکند. در این میان، فهم دینی نه از طریق بازخوانی مستقیم متون مقدس، بلکه از رهگذر قرائت علمای دینی و نهادهای رسمی دینی به جامعه منتقل میشود. این قرائتها، که در بستر تاریخی ـ سیاسی خاصی شکل گرفتهاند، در مواردی به بازتولید سلطه، تثبیت نابرابری و محدودسازی نهادهای اجتماعی یاری رساندهاند. این تحقیق با بهرهگیری از چارچوب نظری ماکس وبر، دورکیم، بوردیو و رویکردهای معاصر، به بررسی این مسئله پرداخته است. یافتهها نشان میدهند که تفسیرهای خاص دینی در افغانستان بر ساختار قدرت، نظام آموزشی، جایگاه زنان و تولید گفتمان انتقادی تأثیرگذار بودهاند. در پایان، امکان بازاندیشی در فهم دینی از طریق قرائتهای عقلگرایانه، اصلاح نهادهای دینی و بازگشت به متون با رویکرد تاریخی ـ انتقادی پیشنهاد شده است.
واژگان کلیدی: دین، تفسیر دینی، توسعهنیافتگی، افغانستان، جامعهشناسی دین، نهاد دینی، بازاندیشی.
مقدمه
دین، در بسیاری از جوامع سنتی، صرفاً نظامی از باورها و شعائر نیست، بلکه چارچوبی جامع برای سازماندهی حیات فردی و جمعی تلقی میشود. در افغانستان، دین همواره نقشی مرکزی در شکلدهی به هویت، ساختار قدرت، روابط اجتماعی و نظام آموزشی ایفا کرده است. با این حال، آنچه قابل تأمل مینماید، نوعی برداشت تثبیتشده از دین است که نه از مواجهه مستقیم با متون مقدس، بلکه از طریق تفسیرهایی تاریخی و زمینهمند شکل گرفتهاند. این تفسیرها، که در آغاز واکنشی عقلانی به شرایط زمانهی خود بودند، در طول تاریخ به صورتهایی صلب و تغییرناپذیر درآمدهاند و خود را بهمثابه دینِ حقیقی بازنمایی کردهاند.
این وضعیت سبب شده تا امکان تحول در فهم دینی محدود گردد و در نتیجه، بسیاری از زمینههای توسعه فکری، فرهنگی و اجتماعی در جامعه با موانع بنیادین روبرو شود. پژوهش حاضر میکوشد با رویکردی جامعهشناختی و انتقادی، رابطه میان تفسیرهای تاریخی محدودکننده از دین و وضعیت توسعهنیافتگی در افغانستان را تحلیل کند.
بیان مسئله
یکی از مسائل بنیادین در جامعه افغانستان، همزیستی دشوار میان دین و توسعه است. پرسش اساسی آن است که آیا دین، آنگونه که در جامعه فهم و اجرا میشود، با توسعه سازگار است یا آنکه برخی تفسیرهای تثبیتشده و تاریخی از دین، خود به مانعی در برابر دگرگونیهای اجتماعی، فرهنگی و فکری تبدیل شدهاند؟ در جامعهای که دین بخش عمدهای از حیات فردی و جمعی را شکل میدهد، کیفیت تفسیر از دین میتواند بر مسیر توسعه تأثیری بنیادین بگذارد. این پژوهش در پی آن است تا با تحلیل ساختاری و گفتمانی این تفسیرها، نقش آنها را در ایجاد یا تداوم وضعیت توسعهنیافتگی بررسی کند.
ضرورت و اهمیت پژوهش
با توجه به نقش گسترده دین در حیات اجتماعی و سیاسی افغانستان، فهم چگونگی ارتباط آن با فرآیند توسعه، ضرورتی جدی است. در حالیکه بسیاری از مطالعات توسعه به ساختارهای اقتصادی یا سیاسی متمرکزند، کمتر پژوهشی به تأثیر گفتمان دینی در بازتولید یا ممانعت از توسعه پرداخته است. این پژوهش با تمرکز بر این پیوند، کوششی است در جهت گشودن چشماندازهایی نو برای بازاندیشی در فهم دینی و تقویت امکانهای توسعه.
اهداف پژوهش
فهم دینی در جوامع اسلامی، از جمله افغانستان، همواره نقشی بنیادین در شکلدهی به نهادهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی داشته است. این فهم، نه از متن مقدس به صورت مستقیم، بلکه عمدتاً از طریق قرائت علما و نهادهای دینی به جامعه منتقل شده است. در این بستر، تفسیرهای محدودکنندهای که با شرایط تاریخی و ساختارهای قدرت گره خوردهاند، گاه مانعی در برابر توسعه و تحول اجتماعی پدید آوردهاند.
بر همین اساس، این پژوهش اهداف زیر را دنبال میکند:
الف) هدف اصلی: بررسی نقش تفسیرهای تاریخی محدودکننده از دین در تکوین و تداوم وضعیت توسعهنیافتگی در افغانستان.
ب) اهداف فرعی:
تحلیل جامعهشناختی رابطه دین و جامعه در بستر نظریات کلاسیک و معاصر.
بررسی تاریخچه و روند شکلگیری تفسیرهای دینی در افغانستان و پیوند آن با ساختار قدرت.
شناسایی تأثیرات اجتماعی و فرهنگی تفسیرهای محدودکننده در حوزههای آموزش، مشارکت سیاسی، جایگاه زنان و تولید دانش.
بررسی ظرفیتهای بازاندیشی در گفتمان دینی به منظور گشودن افق توسعه.
پرسشهای پژوهش
با توجه به موضوع پژوهش و اهداف مطرحشده، این مطالعه تلاش دارد به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
الف) پرسش اصلی: تفسیرهای محدودکننده دینی چگونه بر روند توسعهنیافتگی در افغانستان تأثیرگذار بودهاند و آیا امکان بازاندیشی در این تفاسیر وجود دارد؟
ب) پرسشهای فرعی:
رابطه دین و جامعه از منظر جامعهشناختی چگونه تحلیل میشود و چه ارتباطی با شکلگیری تفاسیر دینی دارد؟
فهم دینی در افغانستان بیشتر بر متن مقدس استوار است یا بر تفسیرهای تاریخی؟
چه ویژگیهایی در این تفسیرها وجود دارد که آنها را توسعهستیز میسازد؟
چه تأثیراتی از تفاسیر محدودکننده دینی در نظام آموزشی، ساختار قدرت، جایگاه زنان و فضای فکری مشاهده میشود؟
چه امکانهایی برای بازخوانی انتقادی دین در راستای توسعه وجود دارد؟
فرضیههای پژوهش
فهم رایج از دین در افغانستان متأثر از تفسیرهای تاریخی محافظهکارانه است که با نیازهای معاصر ناسازگارند.
این تفسیرها بهطور مستقیم و غیرمستقیم در انسداد توسعه اجتماعی، فرهنگی و فکری مؤثر بودهاند.
امکان توسعهی پایدار در افغانستان، نیازمند بازخوانی متون دینی و تحول در نهادهای دینی و آموزشی است.
<
برخی پژوهشها در حوزه جامعهشناسی دین، به بررسی نقش دین در جوامع اسلامی پرداختهاند؛ از جمله آثار ماکس وبر درباره اخلاق پروتستانی، اندیشههای نصر حامد ابوزید درباره متن و تفسیر و تحلیلهای محمد آرکون درباره عقل اسلامی. در زمینه افغانستان، پژوهشهایی محدودتر وجود دارند که بیشتر بر نقش دین در سیاست یا آموزش تمرکز کردهاند. اما کمتر پژوهشی مستقیماً به پیوند میان تفسیرهای تاریخی دینی و توسعهنیافتگی پرداخته است. پژوهش حاضر، با تمرکز بر این خلأ علمی، تلاشی است برای طرح تحلیلی نو در این حوزه.روش پژوهش
روش پژوهش، کیفی مبتنی بر مطالعه کتابخانهای و بر اساس روش تحلیل مضمون است. ابزار اصلی گردآوری اطلاعات، مطالعهی منابع مکتوب شامل: متون تفسیری و انتقادی، آثار نظریهپردازان دین، تحلیلهای جامعهشناختی و فرهنگی و پژوهشهای انتقادی در باب دین و توسعه میباشد. همچنین از روش تحلیل گفتمان انتقادی برای بررسی نحوه بازتولید تفسیرهای دینی در نهادها استفاده شده است.
<
نبود منابع کافی و متمرکز درباره گفتمان دینی افغانستان.
دشواری در دسترسی به برخی متون دینی یا نهادهای مذهبی برای تحلیل عینیتر.
پیچیدگی و حساسیت موضوع در فضای فرهنگی و سیاسی افغانستان که ممکن است در برخی موارد مانع از بیان صریح برخی تحلیلها شود.
تعریف مفاهیم کلیدی
دین: دین نظامی از باورها، اعمال، ارزشها و مناسک است که افراد و جوامع از طریق آن به معنا، هویت و انسجام اجتماعی دست مییابند. دین نهفقط پاسخی به نیازهای معنوی و متافیزیکی انسان است، بلکه در متن نهادهای اجتماعی و ساختارهای فرهنگی جای گرفته و کارکردهایی چون مشروعیتبخشی به نظم اجتماعی، تقویت انسجام جمعی، و ارائه چارچوبهای اخلاقی ایفا میکند. از منظر جامعهشناسی، دین پدیدهای تاریخی و اجتماعی است که در بسترهای گوناگون شکلهای متفاوت به خود میگیرد و همواره در تعامل با نیروهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی معنا مییابد.
تفسیر تاریخی: تفسیر تاریخی به معنای خوانش متون دینی در پرتو شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دوران خاص است. این نوع تفسیرها که ابتدا در پاسخ به نیازهای زمانه خود شکل گرفتهاند، به مرور زمان تثبیت شده و خود را بهعنوان قرائت نهایی از دین جا زدهاند.
توسعه: توسعه مفهومی چندبعدی است که ناظر بر دگرگونی ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جهت بهبود کیفیت زندگی است. توسعه شامل افزایش آزادی، مشارکت، آگاهی، عدالت اجتماعی و رشد پایدار نیز میشود.
توسعهنیافتگی: توسعهنیافتگی وضعیتی است که در آن جامعه از تحقق رشد متوازن و پایدار در ابعاد مختلف باز میماند. این وضعیت میتواند حاصل ساختارهای سیاسی و اقتصادی ناکارآمد، یا سلطه نگرشها و باورهای فرهنگی بازدارنده باشد که مانع از نوآوری، مشارکت و تحول اجتماعی میشوند.
چارچوب نظری و تحلیل جامعهشناختی و انتقادی موضوع
بخش اول: نسبت دین و جامعه از منظر جامعهشناسی
در جامعهشناسی دین، دین نه صرفاً بهعنوان امری شخصی یا ماوراءالطبیعی، بلکه بهمثابه نهادی اجتماعی و فرهنگی بررسی میشود که نقش معناداری در ساختارها، روابط، شکلدهی هویت جمعی و نظام ارزشی جوامع ایفا میکند. جامعهشناسی دین، بهویژه در آثار ماکس وبر، امیل دورکیم و پییر بوردیو، چارچوبی مفهومی برای درک نقش دین در جامعه فراهم کرده است که درک نسبت دین و توسعه را نیز ممکن میسازد.
۱. ماکس وبر: دین بهمثابه نیروی تحول اجتماعی
ماکس وبر از نخستین جامعهشناسانی است که به پیوند میان دین و ساختارهای اقتصادی-اجتماعی پرداخت. در تحلیل او از «اخلاق پروتستانی»، دین نه صرفاً مجموعهای از آموزههای فردی، بلکه زمینهساز تحولات بنیادین در شیوه تولید و زندگی اجتماعی است. او استدلال میکند که اخلاق پروتستانی، با تأکید بر ریاضت، انضباط و کار، روح سرمایهداری مدرن را شکل داده است. در تفسیر وبر، دین میتواند سازوکارهای درونی توسعه و یا رکود اجتماعی را رقم بزند. این رویکرد، دین را نه در تقابل با توسعه، بلکه بهمثابه نیرویی تاریخی در تحولات مدرن در نظر میگیرد.
۲. امیل دورکیم: دین بهمثابه واقعیت اجتماعی جمعی
امیل دورکیم در صور بنیانی حیات دینی، دین را بازتاب نیازهای جمعی جامعه میداند. به باور او، کارکرد اصلی دین نه صرفاً پاسخ به پرسشهای متافیزیکی، بلکه ایجاد انسجام اجتماعی از طریق نمادسازی جمعی است. مناسک دینی، نمادهای مقدس و باورهای مشترک، ابزارهاییاند که جامعه از طریق آنها بر خودآگاهی جمعی تأکید میورزد. دورکیم دین را آینهای از ساختارهای اجتماعی میداند و باور دارد که حتی مقدسات، بازنمودهایی از نظم اجتماعیاند.
۳. پییر بوردیو: دین و قدرت نمادین
بوردیو با بهرهگیری از مفاهیمی چون میدان، سرمایه و سلطه نمادین، دین را عرصهای برای رقابت مشروعیت میبیند. در نگاه او، نهادهای دینی با اعمال سلطه بر تفسیرهای دینی، میدان نمادینی از قدرت ایجاد میکنند که در آن، سرمایه دینی میتواند به سلطه اجتماعی تبدیل شود. بهعبارت دیگر، دین میتواند ساختارهای سلطه اجتماعی را بازتولید کند، و نهادهای دینی، آگاهانه یا ناخودآگاه، در حفظ نظم موجود مشارکت داشته باشند.
۴. رویکردهای معاصر: دین در بستر جهانیشدن و بازاندیشی
در جامعهشناسی دین معاصر، دین دیگر نه پدیدهای ایستا، بلکه امری در حال تحول و بازاندیشی است. فیل زاکرمن دین را بهعنوان نظامی از باورها، نمادها و اعمال جمعی معرفی میکند که در تعامل با ساختارهای اجتماعی، بر کنشهای فردی و جمعی اثر میگذارد. فیل زاکرمن در تحلیل خود بر پویایی دین در بستر جهانیشدن تأکید میورزد و بر این باور است که دین در جهان معاصر، در تعامل با رسانه و فرهنگ جهانی، بازتعریف میشود.
ملکم همیلتون نیز به نقش دین در فرآیندهای مقاومت فرهنگی، بازسازی هویت و مشارکت سیاسی اشاره میکند و از امکانهای جدید دین در شرایط مدرن سخن میگوید. ملکم همیلتون تأکید میکند که دین همواره در زمینهای تاریخی-اجتماعی ظهور میکند و فهم آن بدون ارجاع به بسترهای قدرت، فرهنگ و منافع امکانپذیر نیست. در نتیجه، دین نه لزوماً نیروی بازدارنده توسعه، بلکه در مواردی نیروی مقاومت و خلاقیت فرهنگی نیز میتواند باشد.
بخش دوم: چگونگی تفاسیر دینی در افغانستان
۱. بررسی مفهوم تفسیر در دین
تفسیر دین، کوششی برای معنابخشی به متون مقدس است که در بسترهای فرهنگی، زبانی و اجتماعی معنا مییابد. برخلاف تصور رایج، تفسیر نه صرفاً بازتابی از معنای ثابت متن، بلکه نتیجه تعامل مفسر با افق تاریخی، اجتماعی و معرفتی زمانه خویش است. این معناشناسی دین، امری تاریخی و اجتماعی است که تحت تأثیر روابط قدرت و ساختار دانایی شکل میگیرد.
از این منظر، تفسیر دینی بهمثابه برساختی اجتماعی، نشان میدهد که متن مقدس بدون مفسر هرگز به خودی خود سخن نمیگوید، بلکه توسط انسانها در قالبهای خاصی خوانده و معنا میشود.
۲. چگونگی تفهم دین در افغانستان
در جامعه افغانستان، تفسیر و تفهم دین عمدتاً از افق و چشمانداز علمای دینی شکل گرفته است، نه مستقیماً از طریق مواجهه افراد با متن مقدس. به بیان دیگر، فهم عمومی از دین بازتابدهنده چشمانداز علما و نهادهای دینی سنتی است که در بسترهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی، نوعی قرائت تثبیتشده و اقتدارمحور از دین را بازتولید کردهاند. این پدیده باعث شده تا دین در ذهنیت جمعی مردم نه یک متن باز و قابل تفسیر، بلکه یک چارچوب بسته و پاسخمحور تلقی گردد.
اکثریت مردم به دلیل سطح سواد دینی، فرهنگی و دسترسی محدود به متون، دریافت خود از دین را از طریق گفتارها، فتواها و روایتهای علمای سنتی شکل میدهند. در این چارچوب، مرجعیت دینی نهتنها واسطه فهم دین است، بلکه عملاً جایگزین متن مقدس میگردد؛ بهگونهای که آنچه برای مردم دین تلقی میشود، در واقع تفسیر و بازتاب جهانبینی خاص مفسر است.
در طول تاریخ افغانستان، روحانیون و علمای دین در جایگاههایی چون «ملّا»، «مفتی»، «مولوی» یا «قاضی شرع» نهتنها آموزگاران دین، بلکه مرجع نهایی در تعیین حلال و حرام، مشروع و نامشروع، و مقبول یا مردود بودهاند. این جایگاه اقتدار، نوعی رابطه عمودی میان دانای دینی و پیروان ایجاد کرده است که در آن، امکان گفتوگوی آزاد دینی، پرسشگری، یا بازخوانی شخصی دین به شدت محدود شده است.
همانگونه که ملکم همیلتون اشاره میکند، در جوامعی که سنت دینی قوی و نهادمند است، معنا نه از متن بلکه از «اقتدار مفسر» نشأت میگیرد و تفسیر، خود به یک ابزار مشروعیتبخشی به قدرت تبدیل میشود. در همین راستا، فیل زاکرمن نیز تأکید میکند که در چنین بافتهایی، دین نه فقط یک باور، بلکه ساختار اجتماعیِ تولید و بازتولید معناست که در آن علمای دین، نقش کلیدی ایفا میکنند.
۳. فرایند تکوین تفسیرهای تاریخی و پیوند آن با قدرت و ساختار اجتماعی
تفاسیر تاریخی دین در افغانستان، بیشتر از آنکه بر پایه عقلانیت انتقادی یا دغدغههای معنوی شکل گرفته باشند، در تعامل با ساختارهای قدرت، سنت و نظم اجتماعی تثبیت شدهاند. دین، در بسیاری از ادوار تاریخ کشور، ابزار مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی، قبایلی و حتی قومی بوده است. بدینسان، علمای دین اغلب نقشی دوگانه ایفا کردهاند: از یکسو حاملان پیام دینی، و از سوی دیگر حافظان وضع موجود و نظم سنتی.
پیوند نهاد دین با ساختار قدرت، بهویژه در قالب ائتلافهای تاریخی میان روحانیت سنتی و حاکمان محلی یا ملی، باعث شده تا تفسیر دین بیش از آنکه آینهای از معنای متکثر و پویای متون مقدس باشد، بازتابی از نیازهای حفظ سلطه، کنترل اجتماعی، و مشروعیتبخشی سیاسی گردد. در چنین زمینهای، هرگونه تفسیر نو، یا هر خوانشی که با ساختار اقتدار موجود تعارض داشته باشد، نه تنها مردود که کفرآمیز و خطرناک تلقی میشود.
عزیز رویش در کتاب دین و سیاست در افغانستان نشان میدهد که چگونه روحانیت سنتی، با تکیه بر قرائتهای خاص از دین، نه تنها مشروعیت سیاسی حکومتها را تأمین کرده، بلکه ذهنیت دینی مردم را نیز در چارچوب این تفاسیر محدود شکل داده است. عبدالرحمان محمودی نیز در کتاب علمای دین و قدرت در افغانستان تحلیل میکند که در تاریخ معاصر این کشور، تفسیر دین همواره تابع ملاحظات قدرت، ساخت اجتماعی قبیلهای، و الزامات ایدئولوژیک بوده است.
از منظر جامعهشناختی، میتوان گفت که فرآیند تکوین تفسیر دینی در افغانستان، نه در خلأ بلکه در زمینهای پیچیده از قدرت، سنت، قبیله و منافع سیاسی شکل گرفته است. این امر باعث شده تا «فهم دینی» بهجای آنکه بر پایه مواجهه انتقادی با متن باشد، بیشتر مبتنی بر «پذیرش تفسیر مسلط» باشد. به تعبیر ذاکرصالحی، این نوع تفسیر در حکم ایدئولوژی عمل میکند، زیرا ضمن تثبیت نظم موجود، امکان بازاندیشی و گفتوگوی انتقادی در باره دین را محدود میسازد.
همچنین، احمدشاه فرزان در مقالهای با عنوان نقش علما در تحولات اجتماعی افغانستان بیان میدارد که علمای دین همواره در فرآیند مشروعیتبخشی به نظمهای سیاسی مشارکت داشتهاند و فهم دینی مردم از طریق نفوذ گسترده این طبقه، در راستای حفظ وضع موجود شکل گرفته است.
بخش سوم: تأثیر تفاسیر محدودکننده دینی بر توسعهنیافتگی افغانستان
در جوامعی مانند افغانستان، که دین در شکلگیری نظم اجتماعی، مشروعیت سیاسی، و زندگی روزمره مردم نقش بنیادینی ایفا میکند، تفسیرهای دینی نهتنها ابزاری برای معنابخشی، بلکه چارچوبی برای ساختار قدرت، جنسیت، دانش و مشارکت عمومی فراهم میسازند. از آنجا که این تفسیرها در بیشتر موارد نه از متن مقدس، بلکه از سنتهای تاریخی و گفتارهای علمای دینی برمیخیزند، نوعی انجماد در فهم دین پدید آمده که عملاً مانع پویایی اجتماعی و توسعه پایدار شده است.
۱. در نظام آموزشی
نظام آموزشی در افغانستان، بهویژه در مناطق سنتی، متأثر از خوانش محافظهکارانه از دین بوده است. تأکید بر علوم دینی سنتی در مدارس دینی (مدارس دینیه) و نادیدهگرفتن علوم جدید و تفکر انتقادی، موجب شده که آموزش و پرورش به ابزاری برای بازتولید اقتدار سنتی بدل شود، نه ابزاری برای تحول اجتماعی. در بسیاری از مناطق، محتواهای آموزشی بیش از آنکه بر خردورزی و پژوهش علمی تکیه داشته باشند، بر حفظ متون، تقلید از مراجع و پیروی از رویکردهای موروثی تمرکز دارند. این امر در تضاد با یکی از بنیانهای توسعه یعنی «تولید سرمایه فرهنگی نوین» است.
۲. در مشارکت سیاسی و اجتماعی
درک خاصی از دین که بر اطاعت، تقدیرگرایی و دوری از سیاست تأکید دارد، مشارکت سیاسی را در نظر بسیاری از مردم عملی مشکوک و حتی گناهآلود جلوه داده است. از همینرو، شهروندی فعال و احساس مسئولیت اجتماعی بهجای آنکه ارزش شمرده شود، اغلب با دیده تردید نگریسته میشود. این رویکرد، مشروعیت نهادهای دموکراتیک و مشارکت در امور عمومی را تضعیف کرده و توسعه نهادهای مدنی را به چالش کشیده است.
چنانکه همیلتون اشاره میکند، دین میتواند هم نیروی انسداد اجتماعی باشد و هم عامل رهاییبخش، بسته به اینکه چگونه تفسیر شود.
۳. در جایگاه زنان
تفاسیر محدودکننده دینی در افغانستان نقشی اساسی در تضعیف موقعیت زنان ایفا کردهاند. از آموزش و اشتغال گرفته تا حضور در عرصههای اجتماعی و سیاسی، همواره استناد به برداشتهایی از دین صورت گرفته که بر تمایز جنسیتی و تفوق مرد بر زن تأکید دارد. این تفسیرها اغلب فاقد زمینهسنجی تاریخی و اجتماعی هستند و با توجیهاتی شبهدینی، دسترسی زنان را به منابع قدرت و امکانات توسعهای محدود ساختهاند.
زاکرمن در همین زمینه خاطرنشان میکند که نهادهای دینی سنتی، در بسیاری از جوامع، نقش پایداری در حفظ نظم مردسالار ایفا کردهاند، مگر آنکه با اصلاحات ساختاری مواجه شوند.
۴. در ساختار قدرت
دین در افغانستان همواره ابزاری برای مشروعیتبخشی به ساختار قدرت بوده است. این امر باعث شده که تفاسیر دینی، بهویژه در میان روحانیت، با گفتمان قدرت گره بخورد و هر گونه قرائت متفاوت یا نوگرایانه از دین، نوعی تهدید برای نظم موجود تلقی گردد. در چنین بستری، نقد قدرت نهتنها دشوار، بلکه گاه کفرآمیز تلقی میشود.
به تعبیر پییر بوردیو، دین در چنین ساختاری به «میدان مبارزه نمادین» تبدیل میشود که در آن، قدرت از طریق زبان و مشروعیت مذهبی بازتولید میشود.
۵. در تولید دانش و گفتمان انتقادی
تفاسیر محدودکننده دینی، نهتنها مانع شکلگیری فلسفه انتقادی و علوم انسانی مدرن در افغانستان شدهاند، بلکه با بیاعتبار ساختن گفتمانهای عقلگرایانه و تجربی، نوعی فضای ضدپرسش و ضدتأمل ایجاد کردهاند. در چنین فضایی، «سؤال» نه نشانه تفکر، بلکه گاه نشانه «گمراهی» شمرده میشود. نتیجه آنکه تولید دانش مستقل و خلاقانه در سایه حاکمیت تفسیرهای بستهشده دینی به حاشیه رانده شده است.
بخش چهارم: امکان بازاندیشی در فهم دینی و نسبت آن با توسعه
با وجود تأثیرات گسترده تفاسیر محدودکننده دینی بر روند توسعهنیافتگی، نمیتوان دین را ذاتاً مخالف توسعه دانست. آنچه در عمل منجر به انسداد اجتماعی شده است، نوع خاصی از تفسیر دین بوده که در بستر تاریخی خاصی شکل گرفته و از سوی نهادهای سنتی تثبیت شده است. بنابراین، راه برونرفت از وضعیت موجود نه در کنار گذاشتن دین، بلکه در بازاندیشی و بازگشایی افقهای نوین در فهم دینی است. این امر مستلزم سه تحول بنیادین است:
۱. بازخوانی متون مقدس
نخستین گام در این بازاندیشی، بازگشت به خود متن مقدس و تلاش برای خوانش عقلگرایانه و تاریخمند از آن است. برخلاف خوانشهای سنتی که متن را در یک افق ثابت و بیزمان میفهمند، خوانش انتقادی میکوشد معانی متکثر را در زمینه تاریخی و فرهنگی آن بازشناسد. این رویکرد که در آثار متفکرانی چون نصر حامد ابوزید، محمد ارکون و فضلالرحمن نمود یافته، نشان میدهد که متن مقدس همواره در تعامل با واقعیت تاریخی فهم شده و قابلیت بازتفسیر در پرتو تحولات اجتماعی را دارد.
در این خوانش، تأکید بر مقاصد کلی دین، اخلاق انسانی، و عقلانیت بهجای تقلید و تقلیدگرایی جایگزین تفسیرهای انحصارگرایانه میشود. چنین رویکردی میتواند بستری فراهم آورد برای آشتی دین با مفاهیم مدرن چون آزادی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی و مشارکت مدنی.
۲. تحول در نهادهای دینی
تحقق بازاندیشی در فهم دینی، بدون تحول در ساختار و کارکرد نهادهای دینی ممکن نیست. بسیاری از نهادهای دینی در افغانستان، بهویژه مدارس سنتی، در ساختار آموزشی و مرجعیت خود، بازتولیدگر تفاسیر ایستا و محدودکنندهاند. این نهادها در طی دههها، در پیوند با قدرت سیاسی و منافع طبقاتی، مانع شکلگیری گفتمان دینی نو شدهاند.
بنابراین، ضرورت دارد که نهادهای دینی وارد گفتوگو با جامعه مدنی، دانشگاهها و حوزههای معرفتی نوین شوند و از حالت بسته و تکصدایی به ساختاری باز و چندصدایی گذار کنند. حضور متفکران نواندیش دینی در فضاهای آموزشی و رسانهای، و گشودن میدان برای نقد دروندینی، میتواند زمینهساز این تحول باشد.
۳. گشودن راه بر قرائتهای عقلگرایانه و تاریخی نو
آخرین مؤلفه بازاندیشی در دین، گشودن راه برای قرائتهایی است که بر پایه عقلانیت انتقادی، زبانشناسی مدرن، و فهم تاریخی از دین شکل میگیرند. این قرائتها میکوشند دین را در پیوند با تجربه انسانی ببینند، نه در تقابل با آن. بهعبارت دیگر، دین باید با پرسشهای جدید، تجربههای زیسته نسلهای نو، و نیازهای توسعهای جامعه وارد گفتوگو شود، نه آنکه بهعنوان «فراتاریخ» و «فرااندیشه» خود را از نقد و تغییر مصون بدارد.
بسیاری از متفکران مسلمان معاصر چون حسن حنفی، محمد مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش، در همین راستا، به طرح ایدههایی چون «فهم تاریخی از وحی»، «هرمنوتیک متن دینی»، و «عقلانیت در تفسیر» پرداختهاند. در این نگاه، متن دینی با تاریخ و زبان درهم تنیده است، و معنا در فرایند گفتوگو با واقعیت اجتماعی و عقل انسانی شکل میگیرد.
راه توسعه در جوامع دینیای چون افغانستان، از مسیر تقابل با دین نمیگذرد، بلکه از مسیر بازسازی فهم دینی و تحول در مناسبات معرفتی و نهادی دین میگذرد. این مسیر، نه راهی ساده، بلکه راهی زمانبر، پرچالش، و در عین حال ضروری برای خروج از چرخه توسعهنیافتگی است.
نتیجهگیری
یافتههای پژوهش
با توجه به بررسیهای نظری و تحلیل جامعهشناختی صورتگرفته، این پژوهش به یافتههای مهمی در خصوص رابطه میان تفاسیر دینی و توسعهنیافتگی در افغانستان دست یافته است:
• تفاسیر دینی در افغانستان عموماً تاریخی و اقتدارمحور بوده و بیشتر بر خوانش سنتی، شریعتمحور و غیرانتقادی از دین استوار هستند. این تفاسیر نه تنها از متون مقدس، بلکه از قرائت علمای مذهبی شکل گرفتهاند که در زمینههای خاص سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جای گرفتهاند.
• در نظام آموزشی، حضور پررنگ نهادهای دینی سنتی و محتوای آموزشی محافظهکارانه، فضای گفتمان عقلگرایانه و خلاق را محدود کرده و مانع رشد تفکر انتقادی در میان نسل نو شده است.
• در عرصه مشارکت سیاسی و اجتماعی، تفاسیر دینی بهگونهای بازتاب یافتهاند که از مشارکت فعال، بهویژه برای زنان و اقلیتها، جلوگیری کرده و سلطه ساختارهای مردسالارانه را تداوم بخشیدهاند.
• در جایگاه زنان، برداشتهایی خاص از آموزههای دینی، نقش زنان را به حوزه خصوصی محدود کرده و مانعی ساختاری برای برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی ایجاد کردهاند.
• در ساختار قدرت و تولید دانش، نهادهای سنتی دینی در پیوند با قدرت سیاسی، از شکلگیری گفتمانهای نوین دینی و اجتماعی ممانعت کردهاند، بهگونهای که دانش دینی غالباً با دیدگاههای رسمی و غیرانتقادی بازتولید شده است.
• با این حال، امکان بازاندیشی در دین وجود دارد؛ بازگشت به متون مقدس، تحول در نهادهای دینی، و پذیرش قرائتهای عقلگرایانه و تاریخی میتواند راهی برای آشتی دین با توسعه فراهم آورد.
نتیجهگیری
نتایج این پژوهش نشان میدهد که توسعهنیافتگی در افغانستان را نمیتوان صرفاً به عوامل اقتصادی و سیاسی فروکاست. دین، بهمثابه یک نظام معنایی، در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و معرفتی این کشور نقشی پیچیده و تاریخی ایفا کرده است. آنچه سبب تأخیر در توسعه شده، خود دین نیست، بلکه نوع خاصی از تفسیر دینی است که در پیوند با ساختارهای قدرت شکل گرفته و در برابر تحول مقاومت میکند.
بنابراین، راه توسعه در جامعه دینی افغانستان از مسیر بازاندیشی در تفسیر دینی، تحول در نهادهای معرفتی و دینی، و گشودن امکان گفتوگو میان دین و عقلانیت مدرن میگذرد. این امر نه در جهت حذف دین، بلکه در جهت تأویل دوباره آن در پرتو عدالت، عقلانیت، و آزادی است.
پیشنهادات پژوهش
• تحول محتوای آموزشی در مدارس دینی: لازم است نهادهای آموزشی دینی وارد گفتوگو با دانشگاهها شوند و آموزههای دینی با رویکردهای عقلگرایانه و انسانمحور بازتعریف گردند.
• ایجاد فضای نقد دروندینی: نقد تفسیرهای رایج نباید بهعنوان توهین به دین تلقی شود، بلکه باید بهمثابه بخشی از فرایند توسعه عقلانی دین مورد حمایت قرار گیرد.
• تقویت نقش دانشگاهها و نهادهای پژوهشی در تولید دانش دینی نوین که بر پایه گفتوگو با علوم اجتماعی و انسانی بنا شدهاند.
• توانمندسازی زنان و اقلیتها از طریق ترویج خوانشهای رهاییبخش و عدالتمحور از دین.
• حمایت از متفکران نواندیش دینی و ایجاد زمینه برای طرح دیدگاههای متکثر درباره دین و جامعه.
فهرست منابع و مآخذ
ارکون، محمد. (۱۳۸۴). اسلام: دیروز، امروز، فردا. ترجمه احمد نقیبزاده. تهران: نشر طرح نو.
ابوزید، نصر حامد. (۱۳۸۵) اصلاح اندیشه اسلامی. ترجمه یاسر میردامادی. تهران: انتشارات توانا.
ابوزید، نصر حامد. (۱۳۸۱). نقد گفتمان دینی. ترجمه ابوالقاسم فنایی. تهران: انتشارات کویر.
ازکیا، مصطفی. (۱۳۹۰). جامعهشناسی توسعه: رویکردها و دیدگاهها. تهران: نشر نی.
سروش، عبدالکریم. (۱۳۸۰). بسط تجربه نبوی. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
شبستری، محمد مجتهد. (۱۳۸۱). هرمنوتیک، کتاب و سنت. تهران: نشر طرح نو.
همیلتون، ملکم. (۱۳۹۴). جامعهشناسی دین. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: نشر ثالث.
زاکرمن، فیل. (۱۳۸۴). جامعهشناسی دین. ترجمه خشایار دیهیمی. تهران: نشر لوح فکر.