زبان پارسی دری یکی از زبانهای دورۀ نوین آریانی بوده و اساساً از زبان دورۀ میانۀ آریانی یعنی پارتی(پرثوی، پهلوی اشکانی) در حوزۀ بلخ، هرات و سیستان بهوجود آمده که خاستگاه آن نیز باختر(بلخ) و حوزۀ باکتریا میباشد. این زبان پس از تکوین و شکلگیری ازهمین سرزمینِ باختر به غرب در ایران امروزی(فارس)، شمال فرارود(بخارا و سُغد)، در شرق و جنوب به شبه قارۀ هند گسترش پیدا کرد.
پروفیسور دوکتور محمد حسین یمین، استاد پیشین زبانشناسی دردانشگاه کابل که صاحب تألیفات فراوانی در زمینۀ ریشهشناسی زبان فارسی میباشد، در یکی از آثار خویش زیرعنوان«تاریخچۀ تحوّل زبان پارسی دری» به آرای ایرانیان و مستشرقان در ارتباط به خاستگاه زبان پارسی دری پرداخته و نقد جامعی بر آرای آنان ارایه کرده و با اسناد و مدارک تأریخی و زبانشناختی نشان داده است که آرای مطرح شده در بارۀ خاستگاه و تحوّل زبان پارسی دری، از دیدگاه برخی ایرانیان و از مستشرقان، علمی و دقیق نمیباشد.
مرحوم پروفیسور یمین، دراین اثر خویش ثابت ساخته است که پهلوی ساسانی – که با ایجاد دولت ساسانیان در فارس آنزمان یا ایران امروز مروج بوده – لهجهیی از پهلوی اشکانی یا همان پارتی که شکل تحوّلیافتۀ زبان اوستایی در بلخ بوده است، میباشد.
ما دراینبرنامه، برپایۀ همین دیدگاههای مرحوم یمین و سایر دانشمندان پیرامون خاستگاه، منشأ و گسترۀ جغرافیایی این زبان مطالبی ارایه خواهیم؛ ما را دنبال کنید!
نگاهی به پیشه و ریشۀ زبان فارسیدری
خاستگاه زبان فارسی کجاست و ریشۀ این زبان به کدام زبان میرسد؟
پارتهای آریایی تیرهیی از قوم «سکایی داهه» توسط ارشک(اشک) وبرادرش تیرداد که از باختر(بلخ) به شمالغرب آن که بهنام «پارتیه» یاد میشد رفته بودند و در(۲۵۰ ق م) امپراتوری مقتدری را درآنجا اساس گذاشتند و در اندک زمان دولت یونان باختری تحت فرمانروایی«دیودوتس» را در حوزۀ بلخ به سقوط مواجه ساخته اورا به جنوب راندند و همۀ باختر را تحت سلطه خود درآوردند. درهمین آوان زبان اوستایی که در باختر(بلخ) البته به گونۀ تحوّل یافتۀ آن متداول بود، پارتها آنرا به حیث زبان درباری، رسمی و اداری پذیرفتند که در سراسر امپراتوری وسیع آنان به زبان پارتی موسوم شده است.
پارتها از آغاز تأسیس امپراتوری در(٢۵٠ق م) تا (١۷۱ق م) در همین حوزه باختر و وادی مرو با رسمی ساختن زبان پارتی – که شکل تحوّلیافتۀ زبان اوستایی بود – آنرا تقویت نمودند وبدین گونه در مدت ششصد سال که امپراتوری پارتها، از سده سوم قبل از میلاد تا سده سوم میلادی ادامه پیدا کرد، زبان پارتی در سراسر قلمرو حکمروایی آنان از باختر تا سوریه و شام به حیث زبان رسمی، علمی، اداری و همهگانی به کار رفت.
چنانکه کشف کتیبههای زبان پارتی در فارس پس از نفوذ پارتها بدانجا و کتیبه های شاهان اول ساسانی به زبان پارتی در فارس، دال برآن است که پیش از ترویج لهجۀ پهلوی ساسانی توسط ساسانیان در فارس، زبان پارتی جای زبان آرامی را – که از عصر هخامنشیها درآنجا رواج پیدا کرده بود – فرا گرفت.
ارتباط زبان وفرهنگ پارتها را به زبان و فرهنگ اوستایی از یک طرف سهم فعال گرفتن پارتها در برپایی آتشکدههای زردُشتی و از جانب دیگر توجه آنان برای نخستین بار به گردآوری کتاب اوستا تایید میکند. ازهمین جاست که برخی از دانشمندان از جمله « رستاگویوا» گفته است که زبان پارتی مآخوذ قوم «پرثوه» بهنام پهلوی شمال معروف بوده و است.
مرحوم علیاحمد کهزاد هم دراین باره مینویسد که زبان پارتی از اینکه در ساحۀ نفوذ زبان اوستایی به میان آمده است، بنابرآن مستقیماً ریشۀ اوستایی دارد و حتا گویند که متنهای اصلی اوستایی در باختر تا هجوم اسکندر مقدونی هم وجود داشته و توسط وی از میان برده شد و اما بعدتر ولخش(بلاش) شاه اشکانی فرمان داد تا قسمتهایی از اوستا را و آنچه به طور شفاهی میان مؤبدان زردشتی مانده بود جمعآوری نمایند. دکتر پرویزناتل خانلری نیز گفته است که پارتها پس از استیلای یونانیان از ناحیه شمال خراسان بر خاسته زبان آنان در قلمرو امپراتوری شان زبان پارتی و آن زبان رسمی و اداری بوده است.
با پیدایش زبان پارتی در بلخ و باختر و سپس با انتقال مرکز سلطنت پارتها از نیسایا – که در پارتیه(شمالغرب بلخ) موقعیّت دارد – به تیسفون در نواحی عراق عجم(فارس) و انتشار زبان پارتی در یک قلمرو وسیع از باختر تا سوریه وشام با مرور سدهها، در پایان سلطنت پارتها زبان پارتی دو لهجۀ بزرگ زبانی پیدا کرد:
۱.لهجۀ باختری که از اثرکنی و اثرپذیری زبان پارتی و زبانهای سُغدی، تخاری و خوارزمی و با رویکارآمدن کوشانیها این زبان راه تحول را به نحو دیگری پیموده که سرانجام موجب پیدایی زبانی شد که به نامهای زبان باختری، بلخی و کوشانی یاد گردیده و با ظهور اسلام به پارسی یا فارسی تغییر نام کرد.
۲. لهجۀ دیگر زبان پارتی همان لهجۀ پهلوی ساسانی است که پس از سقوط پارتها وبه قدرت رسیدن ساسانیها بهنام زبان پهلوی ساسانی موسوم گردید. برخی از دانشمندان از جمله هاگ، معتقد است که متن کتیبه حاجیآباد در فارس یک متن پهلوی ساسانی و ترکیبی است از دو لهجۀ پهلوی(اشکانی و و پهلوی ساسانی) میباشد.
لهجۀ پهلوی جنوبی(پهلوی ساسانی) در طول سلطنت ساسانیان در مدت چهار قرن تحولاتی را از سر گذشتانده و بالاخره بهنام فهلوی مسمّا شده و مجموع آثار آن بهنام فهلویات گفته شده است.
مسلم است آنگاه که در فارس ادبیات فهلوی هنوز تداوم داشت در بلخ و باختر از لهجۀ پارتی شرقی پس از سرایش ترانههای مردمی «کودکان بلخ»، سرود «ابن مَفرَغ» و عباراتی کوتاه، شعر پارسی دری به معنا و مشخصۀ واقعی آن هستی یافته است؛ مثلاً اشعار حنظلۀ بادغیسی و محمود وراق هروی در اواخر سدۀ دوم هجری، نمونههایی از شکل تکاملیافتۀ زبان پارسی دری حوزۀ باختر است.
حنظله بادغیسی متوفی ۲۲٠ هجری گفته است:
یارم سپند گرچه درآتش همــی فگند
از بهر چشم تا نرسـد مر اورا گـــــــزند
اورا سپند و مجمر ناید همی به کـار
با روی همچو آتش وبا خال چون سپند
دیده میشود که در این شعر با بهکارگرفتن تشبیه روی به آتش و خال به سپند چه تصویر سازی دقیقی به کار برده شده است.
به همین ترتیب در شعری از محمود وراق هروی در اوایل سدّۀ سوم هجری میخوانیم:
نگارینا به نقد جـــانت ندهم
گرانــی دربها ارزانت ندهــــم
بدست آورده دامان وصلت
نهم جان از کف و دامانت ندهم
گذشته از صنعت طباق و تناسب، استعارۀ بالکنایه که دامن برای وصل به عاریت گرفته شده تصویری است زیبا و دقیق.
با این شواهد و با ارایۀ مدارک معتبر دیگر به این نتیجه میرسیم که خاستگاه زبان پارسی دری باختر و سرزمین بلخ و سیستان میباشد. این واقعیت پس از کشف کتیبههای رباطک سمنگان در دهۀ هفتاد خورشیدی و سرخ کوتل بغلان در دهۀ پنجاه خورشیدی بیشتر مورد تایید قرار گرفت.
کتیبه رباطک مربوط به عصر کنیشکا به زبان موسوم به کوشانی و شکل متحول زبان پارتی نزدیک به زبان پارسی نوین میباشد. کتیبه رباطک با وجود آنکه در مراحل گونهگون خود، اوستایی و پارتی نامیده شده است، اما بازهم نام اصلی«آری» را تا این عصرحفظ کرده است. چنانکه کنیشکا امر کرده است که متن فرمانش به زبان آری یا آریک برگردان گردد.
دراین فرمان واژههایی به کار گرفته شده که ارتباط زبان آنرا به اوستا از یکطرف و نزدیکی آنرا به زبان پارسی دری از سوی دیگر نشان میدهد. مثلاً «اورمزد» که در اوستا همان «اهورامزدا» یا خدای یکتا است و «مهر» که همان «میترا» یا همان الهۀ آفتاب و دومین الهۀ آریاییان است.
کتیبۀ سرخ کوتل بغلان که در عصر اخلاف کنیشکا در سدۀ دوم میلادی(۱۶٠ م) نوشته شده است، همچنان واژه هایی درآن آمده که شکل متحول زبان پارتی و نزدیک به زبان پارسی دری را مینماید و از سوی دیگر ریشه واژههای آن به اوستا میرسند. مثلاً مه(بزرگ)، بگ لنگ(بغلان) شا(شاه)، کرت(کرد، کردن). مستشرقان اروپایی از قبیل: هیننگ، ماریک، بنونست پس از مطالعه دقیق، زبان کتیبه را باختری(بلخی) نامیدند.
همچنان سرود آتشکدۀ کرکویه که زردشتیان در آغاز دورۀ اسلامی در آتشکدۀ کرکوی سیستان هنگام پرستش آنرا به خوانش میگرفتند به پارسی دری چنین آمده است:
فَرُخـــته بــــادا روش
خُنــیده گرشاسپ هوش
همی پُراست از جوش
انـــوش کن می انــوش
دوســــــت بداگـــــوش
به آفرین نــــهاده گـوش
همیــــشه نیکی کــوش
که دی گذشــــت ودوش
شــــــاها خــــــــدایــــگانا
به آفــــــرین شــــــــــاهی
یعنی افروخته و روشن بماند و مشهور و بلند آوازه باشد هوش گرشاسب. همواره ازجوش پراست؛ مَی نوش کن و نوش کن؛ دوست را به آغوش بگیر، به سخنان آفریدهگار گوش کن، همیشه نیکی کن دیشب و دیروز گذشت. ای شاه ای خداوندگار تو شاهی با آفرین استی.
داکتر ذبیح الله این سرود را به تحلیل گرفته و گفته است که از اشعار کهن محلی سیستان و همان دری نو ریختِ مقارنِ ظهور اسلام بوده است.
شواهد بزرگ دیگری که نشان میدهد خواستگاه زبان پارسی دری حوزۀ باختر است، ظهور کهنترین سخنوران وشاعران و نویسندهگان زبان پارسی دری دراین نواحی میباشد، چنانکه در سدۀهای دوم، سوم و اواخر سدۀ چهارم در حوزۀ باختر و خراسان در حدود بیشتر از چهل شاعر ظهور نموده و اشعار خوب و دلانگیز عروضی به زبان پارسی دری سروده و از خود به جا گذاشته اند که در همین بُرهۀ زمانی به جز در نواحی بلخ، هرات و سیستان هنوز در هیچ نقطۀ دیگری از منطقه به این زبان کسی شعری نسروده است. مثلاً: حنظله باغیسی، محمود وَراق هروی، شهید بلخی، وصیف سِکزی، مُخلد سِکزی، دقیقی بلخی، ابوالمؤید بلخی، ابوشکور بلخی، معروفی بلخی، ابوزراعه گرگانی، ابوسُلیک گرگانی، ابوحفص سغدی، رودکی سمرقندی، رابعه بلخی، ابو عبدالله محمد ولوالجی، خجسته سَرخَسی، ابو بکر محمد سَرخَسی، بشار مرغزی، عماره مروزی ودیگران.
همچنان کتاب ایاتکار زریران(یادگار زریران) که در حدود سدۀ سوم میلادی یعنی اواخر عصر پارتها به، قول بِنونست به زبان پارتی به نظم آورده شده وبعداً به شیوۀ پهلوی ساسانی درآورده شده است، میان این داستان و گشتاسبنامۀ دقیقی اختلاف بزرگی نیست؛ یعنی که قبل از تحول زبان پارتی به پارسی دری و فارسی دری آثار پارتها مورد نظر پارسی گویان بوده است.
فخرالدین اسعد گرگانی از شاعران سده پنجم هجری که خود از نواحی جنوب شرقی بحیره خزر و ساحۀ اصلی پارت بوده طبعاً زبان پارتی را میدانسته که داستان (ویس و رامین) را از پهلوی(پارتی) به پارسی دری برگردانیده است و این گواه راستین است بر اینکه زبان پارتی هنوز هم زبان خواص دراین ناحیه بوده است.
با این تشریحات وبا مدارکی بیشتر در زمینه، دیده میشود که زبان پارسی دری، دنبالۀ زبان پارتی و از لهجۀ شرقی آن در حوزۀ باختر(بلخ) مشتق شده است؛ آنگاه که در غربِ آریان در دورۀ ساسانیان هنوز زبان پهلوی ساسانی متداول بوده است.
این زبان از همان آغاز با ارتباط واژۀ پارتی ریشه آن، به نامهای پارسی، پارسی دری و حتا پهلوی که شکل دگرگونۀ پارتی است، یادشده وبنابر زبان دربار بودنش، دری خوانده شده است.
فردوسی: (پارسی دری)
بفرمود تا پارسی دری
نوشتند و کوتاه شد داوری
جبلی غرجستانی: (پارسی)
به پارسی وبه تازی اســت نظم و نثر مــرا
به شرق و غرب مسیرو به بر و بحر مجال
سنایی غزنوی: (دری)
شـــــــکرلله که تــــــرا یافــتم ای بحر سخا
زتو صلت زمن اشـــــــــعار به الفاظ دری
و اما بسا از شاعران به مناسبت آنکه این زبان مشتق از زبان پارتی (پهلوی اشکانی) است آنرا به همان نام اصل و ریشه اش یاد کرده پهلوی گفته اند:
فردوسی: (پهلوی)
کشاده زبان و جوانیــت هست
ســخن گفتنی پهلوانیت هست
فرخی: (پهلوی یعنی پارسی دری)
در فضل و گوهرش بتوان یافتن کنون
مدح هزار ســــاله به گفــــــتار پهلوی
مسعود سعد: (پهلوی یعنی پارسی دری)
مرغان باغ قافیه سنـــجند و بذله گـوی
تا خواجه مَی خورد به غزلهای پهلوی
مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی
طوریکه معلوم است زبان پارسی دری که از سرزمین باختر یک قرن قبل از اسلام برخاسته بود، در سدۀ اول هجری با ترویج اسلام در شمال باختر در بخارا متداول گردید؛ زیرا مردمان در بخارا به سُغدی سخن میگفــتند؛ درهمین آوان به قول نرشخی در کتاب معروفش«تاریخ بخارا» در مسجدی که در آنجا بنا شده بود، مردم قراات قرآن را به زبان پارسی میآموختند.
درقرن نهم ودهم میلادی بخش عمدۀ بخارا به جز روستاهای آن به زبان پارسی روی آوردند وبدان تکلم میکردند. همان است که این زبان آهسته آهسته جای زبانهای شمال شرقی باختر و آسیای مرکزی را گرفت.
زبان پارسی دری در اواخر سدۀ چهارم هجری و اوایل سدۀ پنجم از مهد اصلی اش باختر و بلخ به جانب غرب و جنوب غرب باختر(به فارس و عراق عجم) به تدریج گسترش پیدا کرد و ترویج یافت. چنانکه نخست به طبرستان و ری، شعرایی به طبعآزمایی پرداختند که از جمله یکی هم منصور بن علی منطقی رازی بود؛ وی ظاهراً از شاعران متقدم است که درآن ناحیه به پارسی دری شعر سروده است. این است نمونهیی ازشعر او:
یک موی بدزدیدم از دو زلفـت
چون زلف زدی ای صنم به شانه
چوناش به سختی همی کشـــیدم
چون مور که گندم کــــشد به خانه
با موی به خانه شدم پدرگفـــت
منصور کدام است از ایـن دوگانه
و از شاعران متقدم در شمال غرب ری در تبریز در قرن پنجم هجری، قطران تبریزی (متوفی ٤۶۵هجری) است که ناصر خسرو بلخی در سفرنامۀ خویش ازاین موضوع ذکر کرده است. به گفتۀ خود قطران تبریزی، او کسیست که دروازۀ شعر دری را در تبریزی و فارس به روی سایر شاعران گشوده است؛ این فرد از وی است:
گر مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی
من درِ شعر دری بر شاعران نکــشادمـی
زبان پارسی دری برای نخستین بار در عصر صفاریان در سده سوم هجری وارد دربار شد و توسط صفاریان (۲۵۴ – ٢۹٠ هجری) تا حدود سند گسترش یافت و در عصر غزنویان با نیروی تمام تا لاهور توسعه یافت ودر آغاز سده هفتم هجری، سلطنت خوارزمشاه که در داخل فرسوده شده بود، در مقابل هجوم مغول از میان رفت؛ به گونهیی که غزنویان و غوریان نیز به همین سر نوشت دچار شدند.
از اینجاست که مراکز فرهنگی و ادبی از باختر و خراسان به هند آن روز انتقال یافت و هفتصد سال این زبان در آنجا به حیث زبان رسمی، اداری و علمی در آمد. مراکز عمده زبان پارسی دری در هند عبارت بود از :
1. لاهور: (درعصر خسرو شاه غزنوی)
2. دهلی: (در عصر غوریها)
3. بنگال: (در عصر خَلَجیها)
4. دکن: (در عهد بهمنیان)
5. ملتان: (در عصر ناصرالدین قباچه)
6. کشمیر: (در عصر لودیها)
وبالاخره زبان پارسی دری در دوره سلجوقیان روم و ترکان عثمانی برای سهصد سال در آسیای صغیر زبان رسمی، اداری و علمی بوده است.
وجه تسمیۀ دری
باید گفت که در وجه تسمیه دری با ارتباط به زبان پارسی دری نظرهای گوناگون ارائه شده است که وجه درست آن مفهوم درباری است؛ زیرا معـنای اصلی«در» درگاه و دربار است. چون زبان پارتی در مناطق وسیع امپراتوری پارتها در شرق و غرب آریان در دربارها و مراکز شهری به حیث زبان رسمی، درباری و اداری به کار میرفت.
بنابرآن زبان این دربارها گرچه پارتی بود، اما منحیث زبان در باری صفت «دری» را نیز بخود گرفت. یعنی زبانی است پرورده دربار. به قول داکتر ذبیح الله صفا چون محیط جدید تداول این زبان در مدتی متمادی دربارهای مشرق آریان دربارهای طاهری، صفاری، سامانی، غزنوی و جز آنها بود به دری معروف شد.
در ارتباط واژه دری به دربار نکته دیگر اینکه سکههایی را یونانیان به نام «دریک»، «ذریک» نشر میکردند، ازآن جهت بوده که این سکهها، سکههای درباری بودهاند. این موضوع در متن «یادگار زریران» نیز آمده است؛ گویا اینکه چون سکه ها از دربار انتشار مییافت بهنام (دریک، ذریک) یعنی دری خوانده میشدند.
همچنان این اصطلاح که به حیث صفت زبان پارسی بکار گرفته میشود، پس از بالندهگی زبان پارسی در دربارها به حیث صفتی به آن افزوده شده است. این نکته را به روایتی دیگر هم تایید میکند و آن اینکه در عصر ساسانیان آنچه و آنکه منسوب به دربار بوده است آنرا«دریک» یعنی دری میگفته اند؛ مثلاً وزیر دربار را«دری بد» میگفتند؛ یعنی سرور یا سردار دربار به گونه«سپهبد» که امروز معمولاً به معنای سرور و سردار سپاه استعمال دارد.
طبیعی است که آثار منثور و منظوم زبان پارتی و پارسیدری در آغاز اساساً پروردۀ دربارها بوده است؛ از همین جاست که آنرا دری گفته اند. این زبان در قرن سوم هجری با توجه یعقوب لیث صفاری وارد دربار شده و ازآن تاریخ تا امروز زبان در بار بوده است واژه دری با این زبان با همین زبان پارسی، به معنای فصیح هم گرفته شده است.
آخر سخن اینکه اساساً نام این زبان، چنانکه دانشمندانی چون: حسین یمین، عبدالاحمد جاوید، واصف باختری، رسول رهین، اسدالله حبیب، پرویزناتل خانلری، داکتر ذبیح الله صفا، محسن ابوالقاسمی و… آوردهاند، پارسی است و آن ارتباط میگیرد به زبان پارتی که ریشۀ آن است وپارتها هم بلخی(باختری) بودند و خاستگاه این زبان هم باختر و بلخ بوده و ازآنجا به سرزمین فارس(ایران امروزی) و سایر کشورهای منطقه رفته است. ازآنرو این زبان را که پارسی یا فارسی و یا «پارسیدری» و «فارسیدری» گفتهاند، درست است؛ زیرا ریشۀ این زبان همین حقیقت را میرساند.