تسلط مجدد طالبان بر کابل در ۱۵ اگوست سال ۲۰۲۱، مصیبتی بود که باعث ایجاد مشکلات و درد و رنج فراوانی برای اکثریت مردم افغانستان شد.
یکی از این درد و رنجها، آوارهگی و مهاجرت گسترده مردم به کشورهای خارجی است. در پی بازگشت طالبان به قدرت، تعداد زیادی قشر تحصیلکرده و نخبگان کشور ناگزیر شدند که افغانستان را ترک گفته و به کشورهای همسایه یا غرب پناهنده شوند.
هر جامعهای هنگامی که به یک مصیبت بزرگ دچار میشود، از خود واکنشهای متفاوت نشان میدهد.
من اینجا سه گونهای از این واکنشها را یادآوری میکنم:
- پناهبردن به رواقیگری: یکی از این واکنشها دنیاگریزی، انزوا و گوشهگیری و پناهبردن به رواقیگری است. بسیار دیده شده است که در چنین ایامی نخبگان یک جامعه یا به آثار رواقیون پناه میبرند و یا به تصوف و انواع فلسفههای دنیاگریزی دیگر.
مورخان مینویسند که وقتی مغولان به خراسان یورش آورده و بزرگشهرهای مانند بلخ، بامیان و هرات و نیشابور را تخریب کرده و مردم را قتل عام نمودند، در میان خراسانیان نوعِ تصوفزدگی پدیدار شد. این تصوفزدگی، در واقع یک واکنش دنیاگریزانه به حمله مغول بود. در حالی که مغولان وطن خراسانیان را تسخیر کرده و همهی هست و بود خراسان را به یغما برده بودند، مردم ما در یک واکنش دنیا گریزانه به «ملکوت صوفیانه» پناه بردند.
پناه بردن به «ملکوت صوفیانه»، یعنی خراسانیان گفتند که وطن ما این خراسان نیست، اساسا وطن ما اینجهانی نیست، بلکه آنجهانی و ماوراءالطبیعی است.
مولانا در تفسیر حدیث حبالوطن میگفت:
از دم حبالوطن بگذر، مایست
که وطن آنسوست، جان اینسوی نیست
واکنش صوفیانه، نیز یک واکنش اعتراضی است. اما این اعتراض، اعتراض به کلیت دنیا است. در این اعتراض، ترک دنیا توصیه میشود.
- تقدیرگرایی افراطی و تسلیمی: واکنش دیگری پس از مصیبتها و بلایا دیده میشود، تقدیرگرایی افراطی و تسلیمی است. تقدیرگرایی یکی از نگرشهای پیشامدرن است که جهان را ساخته و پرداخته نیروهای مرموز و فوق قدرت بشری می داند که حسب دلخواه خودشان عمل می کنند و انسان ها قادر به دخل و تصرف در اراده آن ها نمی باشند.
در چنین واکنشی نیز انسانها مصیبتهایی را که بر جوامع بشری میرود، نتیجه دخالت دست تقدیر دانسته و به آن تسلیم میشوند و مانند امیر خسرو دهلوی چنین اعلام رضایت میکنند:
چو تقدیر است ما را قطع پیوند
رضا دادم به تقدیر خداوند
تقدیرگرایی اگرچه از آموزههای اسلامی است، اما تفاوت تقدیرپرستی افراطی با آموزههای اسلامی در این است که اسلام عاملیت شخصی انسانها و مسوولیت آنها را انکار نمیکند، اما در تقدیرپرستی افراطی، هیچ نقشی به اراده انسانها داده نمیشود.
- هذیانگویی و خودزنی: در متون تاریخی آمده است که در گذشته وقتی شهری در یک لشکرکشی از سوی نیروهای دشمن محاصره میشد، ساکنان آن شهر دچار هذیانگویی شده و به خودزنی، ملامتکردن و مقصرشمردن همدیگر آغاز میکردند.
روانشناسان و پزشکان اسم این حالت را گذاشته بودند: تب محاصره.
القصه اینکه در میان انواع این واکنشها چیزی که در میان نخبگان و تحصیلکردگان فراری تاجیک بیشتر دیده میشود، همین گرفتارشدن به تب محاصره، یعنی هذیانگویی و خودزنی است.
متاسفانه از روزی که طالبان به قدرت رسیدهاند، نخبگان و تحصیلکردگان تاجیک به جای اینکه راه حلی برای معضل ملتهای دربند و ستمدیده افغانستان مطرح کنند، همه روزه درگیر جدالهای بیهوده درونی بوده و فقط همدیگر را فحش میدهند.
این هذیانگویی و خودزنی، ریشه در یاس و نومیدی دارد. آنها تصور میکنند که با سلطه طالبان بر افغانستان، تاریخ کشور یکبار برای همیشه به پایان رسیده و دیگر هیچ تحول جدیدی اتفاق نخواهد افتاد.
من این نخبگان را به استقامت، شکیبایی، تحمل و بردباری در برابر همدیگر فرامیخوانم. اینها در این عصر ظلمت، مسوولیتهای بزرگتری به عهده دارند. مسوولیت شان دعوت مردم به اتحاد و اتفاق و بسیج مردم علیه ظلم و ستم است. خودزنی و هذیانگویی شایستهی اینها نیست. اینها نباید نومید باشند و از یاس به هذیانگویی بپردازند. من اینها را به گوش دادن به توصیه اسپینوزا فرامیخوانم. اسپینوزا میگفت: «به حوادث گذرای دنیا، با توجه به ابدیت نظر کنید.» ما به آخر دنیا نرسیدهایم. دو سال قبل هم طالب نبود و در آینده هم نمیباشد. از این هذیانگوییها دست بردارید و مانند بوئسیوس رفتار کنید. بوئسیوس رومی، پس از آنکه عمری در خدمت دولت و دربار گوتها بود، سرانجام مغضوب واقع شد و به اعدام محکوم گردید.
او نومید نشد و در زندان یکی از بهترین کتابهای همه اعصار را نوشت: «تسلیبخشهای فلسفه». میگویند این کتاب او در قرون وسطا، یکی از منابع الهامبخش و روشنایی بود.
برتراند راسل میگوید که بوئسیوس حتا در زندان چنان با آرامش و خالی از اضطراب و تشویش مینوشت که انگار هنوز همان وزیر مقتدر باشد.
توصیهی من نیز به نخبگان تاجیک این است که مانند شکستخوردهها رفتار نکنند، احساسات و هذیانگویی را کنار بگذارند و مانند کسانی که آینده کشور به تصمیمات آنها وابسته است، برنامه بریزند و عمل کنند.
مسوولیت امروزی روشنفکر ما مسوولانه عملکردن است، نه هذیانگویی و خودزنی.