همزمان با میلاد حضرت معصومه (س)، در ایران این روز به نام «روز دختر» نامگذاری شده است. این مناسبت، فرصتی است تا از دختران و زنان کشور بگوییم. البته از مظلومیت و محرومیت زنان و دختران افغانستان بارها سخن گفته شده است، در این مطلب با استفاده از این مناسبت، می خواهیم سه تن از چهرههای درخشان و موفق کشور معرفی کنیم که با وجود تمام محدودیتها، تاریخساز شدند. “رابعه بلخی، گوهرشاد بیگم و سیده مخفی بدخشی” از زنان کشور بودند که در عرصههای ادبیات، هنر، سیاست و مبارزات اجتماعی درخشیدند و میراثی جاودان از خود به جای گذاشتند. این زنان، نه تنها در زمان خود پیشگام بودند، بلکه امروز نیز نماد مقاومت، دانش و خلاقیت به شمار میروند.
۱. رابعه بلخی؛ نخستین شاعرۀ پارسیگوی و نماد عشق و آزادگی
براساس روایت تاریخی، رابعه بلخی، که در سده چهارم هجری (قرن دهم میلادی) میزیست، از نخستین زنان شاعر در ادبیات فارسی است. او دختر کعب بلخی، حاکم بلخ، بود و در محیطی اشرافی و فرهنگی پرورش یافت. رابعه به دلیل هوش سرشار و ذوق ادبی، از کودکی شعر میسرود و در محافل علمی و ادبی بلخ حضور داشت.
عشق احساسی و مرگ دردناک
داستان زندگی رابعه بلخی، آمیخته با عشق است. طبق روایت تاریخی او عاشق بکتاش، یکی از غلامان دربار پدرش شد، اما این عشق با مخالفت شدید برادرش، حارث، روبهرو شد. حارث که نمیتوانست پذیرای این رابطه باشد، دستور داد تا رابعه را به قتل برسانند. برخی روایات میگویند او را در حمام زندهزنده سلاخی کردند! با این حال، اشعار باقیمانده از او، نشاندهنده روحیهٔ آزاده و عاشق پیشه اوست.
جایگاه شعری و ادبی بلخی
رابعه بلخی را پیشگام شعر زنان در ادب فارسی میدانند. او در قالبهای غزل و رباعی شعر میسرود و مضامین عرفانی و عاشقانه در اشعارش موج میزند. برخی از ابیات او چنین است:
«دلبرا، دلم به غمزهات ربودی / جانا، به جفا جگرم آسودی»
یا این شعر او:
الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر
بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
به قهر از من فگندی دل بیک دیدار مهرویا
چنان چون حیدر کرار در ان حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم
بتابد بر غم عشقت نه بس باشد جفا بنها دی از بربر
با این حال رابعه نه تنها یک شاعر، بلکه نماد مقاومت زن در برابر سنتهای سختگیرانه بود. او ثابت کرد که حتی در جامعهای مردسالار، یک زن میتواند با قلم و اندیشهاش جاودانه شود.
۲. گوهرشاد بیگم؛ معمار سبک جدید و حامی هنر و دانش
گوهرشاد بیگم (۷۸۰–۸۶۱ ه.ق) همسر شاهرخ تیموری و از قدرتمندترین زنان تاریخ افغانستان بود. او در دورانی زندگی میکرد که هرات به پایتخت فرهنگی جهان اسلام تبدیل شده بود. گوهرشاد نه تنها یک ملکه، بلکه معمار، سیاستمدار و حامی بزرگ هنر و ادبیات بود.
مهمترین یادگار گوهرشاد بیگم، مسجد گوهرشاد در مشهد و هرات است. این مسجد با کاشیکاریهای آبی و طلایی، یکی از زیباترین نمونههای معماری تيموری به شمار میرود. او همچنین مکتب (مدرسههای) متعددی ساخت که در آنها دانشمندان و هنرمندان بزرگی مانند جامی و کمالالدین بهزاد و دیگران پرورش یافتند.
نقش سیاسی و فرهنگی گرهرشاد بیگم
گوهرشاد بیگم در عین حال علاقه به معماری، سیاستمداری زیرک بود و در اداره امپراتوری تيموری نقش کلیدی داشت. او از هنرمندان، شاعران و دانشمندان حمایت میکرد و دربار او به مرکز تجمع فرهیختگان تبدیل شده بود. حتی پس از مرگ شاهرخ، او توانست با سیاستهای هوشمندانه، قدرت را در دست بگیرد و از فروپاشی حکومت جلوگیری کند.
با این حال گوهرشاد ثابت کرد که یک زن میتواند همزمان مقتدر و فرهنگساز باشد. او نه با جنگ، بلکه با ساخت مدرسه، مسجد و حمایت از هنر، نام خود را در تاریخ ثبت کرد.
۳. سیده مخفی بدخشی؛عارفه و عالمه نامدار از بدخشان
سیده مخفی بدخشی (متوفی ۱۲۶۰ ه.ق) بدون شک از بزرگترین زنان عارف و عالمه در تاریخ افغانستان است. طبق روایات تاریخی او در زمان تبعید پدرش از سوی عبدالرحمن در خلم بلخ به دنیا آمد و در علوم دینی، عرفان و ادبیات به مقامات بالایی دست یافت.
مخفی بدخشی هنوز کودک بود که پدرش درشهر خلم ولایت بلخ وفات نمود و خانوادهٔ مخفی در سال ۱۲۹۸ قمری عازم بدخشان گردید. در این زمان بود که عبدالرحمان خان خانواده مخفی بدخشی را به کابل تبعید نمود و به قول شاهدان «بعد از سه ماه زندگی در کابل این خانواده فاضل ولی رنج دیده را به قندهار تبعید سیاسی نمودند».
مخفی بدخشی بیست سال تمام با خانواده اش در قندهار تبعید سیاسی بود و در این بیست سال خواندن کتابهای دینی، ادبی و تاریخی را در نزد برادرش غمگین، به گونهٔ علمی آموخت و برای اولینبار در قندهار به سرایش پرداخت.
خوشا سیر بهار کندهار و دوستان با هم
که میگشتیم در گُرد چمن آهسته آهسته
مخفی بیست و شش ساله بود که از قندهار وارد کابل شد و در کابل به آموختن کتابهای بزرگ ادبی وآثار شاعران بزرگ پارسی زبان، چون: حافظ، شیرازی، بیدل، سعدی، رابعه بلخی، و دیگر بزرگان زبان پارسی – دری پرداخت که گفته میشود شعر وی در کابل به پختهگی تام رسیده بود. او در کابل با محجوبه هروی، شاعر معاصر و هم دورهٔ خود از طریق ارسال نامه و سرودههایش در ارتباط بوده است.
مخفی در کابل در دورهٔ پرشور جوانیاش خواستگارهای زیادی داشت، اما او سخت دل باختهٔ پسر عمو اش محمد مشرب بود که در بدخشان میزیست و هرگز به خواستگارهایش پاسخ مثبت نداد. این شعر او در فراق معشوق است:
شام هجران بسکه یاد از لعل خندان میکنم
در خیالش ملک کابل را بدخشان میکنم
کاکل مشکین او یک شب به خواب آمد مرا
عمرها تعبیر آن خواب پریشان میکنم
محمد مشرب نیز از دوری معشوق خود، همیشه در بستر مریضی میسوخته است، اما زندگی هیچگاهی برای این دو دلداده فرصت رسیدن را نداده و سید مشرب در جوانی درگذشت. مخفی بدخشی تا پایان عمر در فراق معشوق خود سوخته ولی هرگز با کسی دیگر ازدواج نکرد.
زمانی که امیر امان الله خان، شاه جوان افغانستان به کُرسی قدرت نشست، زندانیهای دورهای پدر و پدرکلان خود را آزاد نمود و نیز شیپور آزادی را برای تبعیدیان به صدا درآورد که خانوادهای مخفی بدخشی هم مشمول این رویداد بود.
بعد از ۳۷ سال آوارگی که مخفی در آن زمان ۴۳ ساله بود، دوباره به بدخشان بازگشت نمود. مخفی بدخشی سالهای سال آرزوی دیدن زادگاه اصلی اش را در دل می پرورانید، بانو مخفی در اولین دیدار بعد از بازگشت، غزلی زیبایی را با شور و حال خاص چنین سروده است:
عمریست که بودم به دل ارمان بدخشان
صد شکر رسیدم به گلستان بدخشان
…رفتند حریفان همه از دهر و بمانده
این عاجز بیچاره ز شاهان بدخشان
خدمات فرهنگی و اجتماعی
او به عنوان یک زن دانشمند، مدرسهای برای آموزش زنان تأسیس کرد و به تدریس علوم دینی و ادبی پرداخت. این اقدام در آن دوران که آموزش زنان محدود بود، بسیار جسورانه محسوب میشد.
مخفی بدخشی نشان داد که زن مسلمان میتواند همزمان عالم، عارف و جامعهساز باشد. او راه را برای زنان دیگر گشود تا در عرصه علم و عرفان پیشرو باشند.
زنان افغانستان، از گذشته تا امروز
در حالی که امروز از محرومیت دختران از تحصیل و کار در افغانستان میگوییم، یادآوری زنان بزرگی مانند رابعه بلخی، گوهرشاد بیگم و مخفی بدخشی به ما امید میدهد که تاریخ افغانستان همیشه شاهد زنان قدرتمند و تأثیرگذار بوده است.
این زنان ثابت کردند که با دانش، هنر و اراده میتوان بر هر محدودیتی غلبه کرد. در روز دختر، بهترین ادای احترام به آنها این است که دختران امروز افغانستان را به ادامه راه این بانوان بزرگ تشویق کنیم.
خلاصه اینکه “زن بودن، همیشه مبارزهای ست در راه بودن، اما تاریخ نشان داده که زنان افغانستان، هرگز تسلیم نمیشوند.”