دی شب در یک اتاق تویتری شاهد بودم که چگونه فرد محترمی، فقط به خاطر ابراز نظر مخالفش، مورد توهین و تحقیر قرار گرفت.
اگر او توسط یک طالب توهین و تحقیر می شد شاید خیلی دردآور نبود، اما جای تاسف این است که این آدم فرهیخته را کسانی توهین و تحقیر کردند که خود را ضدطالبانیسم معرفی می کنند.
آنچه دی شب مشاهده کردم این پرسش را در ذهنم ایجاد که واقعا تفاوت ما با طالبان در چیست؟
طالبان موجودات هیولایی نیستند که از کره ی دیگری آمده باشند، بلکه فرزندان همین آب و خاک اند و مانند ما دو دست و پا دارند، راه می روند و می خورند و می آشامند. اما آنچه این گروه را به نماد شرارت در افغانستان تبدیل کرده است، خشونت ورزی، تعصب، تک گویی، عدم اعتقاد به گفتگو، تکفیرکردن ها و نارواداری آنان است.
طالبانیسم اگر محکوم است برای آن است که خشونت می ورزد، اعتقادی به گفتگو ندارد و در پی تحمیل ایدیولوژی خود بر دیگران است، مخالفان فکری خود را تکفیر می کند و به تساهل و تسامح و رواداری باور ندارد.
اگر ما نیز این ویژگی ها را داریم، نباید خود را ضدطالبانیسم معرفی کنیم.
بحث دی شب مرا به این عقیده رساند که اگر قرار است با طالبانیسم مبارزه کنیم، باید در گام نخست با رفتارهای طالبانی موجود در خود ما تسویه حساب کنیم.
در اتاق های مجازی که در تویتر برگزار می کنیم، متاسفانه اکثرا این ویژگی های طالبانی را از خود بروز می دهیم.
من در این جا به طور نمونه، دو ویژگی اتاق های مجازی ما در تویتر را می نویسم:
اتاق های پژواکی
یکی از ویژگی های اتاق های مجازی ما این است که “اتاق های پژواکی”اند. اتاق های پژواکی، یعنی اینکه شما در این اتاق ها فقط انعکاس صدای خود را می شنوید و اجازه نمی دهید نظریات مخالف مطرح گردد.
در بحث های تویتری ما نیز متاسفانه این وضعیت حاکم است.
شما در بحث های تویتری می بینید که تاجیک جدا و پشتون جدا اتاق های مجازی تشکیل داده اند و هر کس با همفکران خود صحبت می کند نه با مخالفان خود.
به این می گویند تک گویی و عدم اعتقاد به گفتگو.
اتفاقا این یکی از ویژگی های طالبانیسم نیز است. نه تنها طالبان، بلکه همه گروه های توتالیتار و تمامیت خواه به گفتگو باور نداشته و دوست دارند فقط حرف های خود را بشنوند نه نظریات مخالف را.
خشونت کلامی
عنصر دیگری که یکی از ویژگی های طالبانیسم را تشکیل می دهد، خشونت است.
طالبان یک گروه خشنی اند که تلاش می کنند ایدیولوژی خود را با توسل به شلاق و زندان و شکنجه و ترور بر مردم تحمیل کنند.
این، یعنی خشونت فیزیکی.
خشونت فیزیکی همیشه پس از خشونت کلامی اتفاق می افتد. تا کسی را دشنام ندهی، کافرش نخوانی و از او انسانیت زدایی نکنی، نمی توانی ترور یا شکنجه اش کنی.
فحاشی یکی از میکانیسمهای تضعیف واکنشهای انسانی است که زمینه را برای نمایش قساوت و بیرحمی مساعد میسازد. انسانها، کرامت انسانی دارند. باورداشتن به کرامت انسانی آدمیان، یکی از منابع هویت اخلاقی و رفتار انسانی است. تا هنگامی که ما طرف را انسان بدانیم نمیتوانیم شکنجهاش کنیم یا بی رحمانهاش بکشیم. بنابراین، برای آنکه بتوانیم با او رفتار غیرانسانی داشته باشیم، باید از او انسانیتزدایی کنیم. یکی از راههای انسانیتزدایی از قربانیان، برچسپزدن، توهین و تحقیرکردن و فحشدادن است. باید طرف را بیناموس بگویی، وطنفروش بخوانی، مزدور اجنبی خطابش کنی و حتا شوخیهای تحقیرآمیز بکنی، تا بتوانی او را بکشی. تجربه کشتارهای سده بیستم نشان میدهد که هر قتل عام در نخست با توهین و تحقیر قربانی آغاز شده است. شکنجهگران آرژانتینی قربانیان شان را وادار میکردند که بگویند مادرش فاحشه است… یا در آلمان نازی یهودیها را به حشره و سوسک و … تشبیه میکردند.
در فضای تویتر و در اتاق های مجازی ما نیز فحاشی، نفرت پراکنی و خشونت کلامی بیداد می کند.
در این جا تا کسی صدای مخالفی بلند کند، با سیلی از فحاشی و نفرت پراکنی مواجه می شود و به انواع گوناگون تکفیر می گردد.
تصور کنید اگر روزی همین آدم ها به قدرت برسند، با مخالفان بهتر از طالبان رفتار خواهند کرد؟ هرگز!
البته یکی از علل رایج شدن فحاشی نیز همین فضای مجازی است. شما در تماسهای آنلاین با انسانها نه به عنوان موجودات زنده، بلکه در قالب یک متن دیجیتالی روی یک صفحة دیجیتالی مواجهید. در حالی که اگر با کسی چهره به چهره دیدار داشته باشید، نزاکت را رعایت کرده و از فحشدادن او میپرهیزید. اما فحش دادن یک متن دیجیتالی روی صفحه دیجیتالی که آسان است. وقتی شما به فحشدادن در دنیای مجازی عادت کردید، در عالم واقعی نیز در مواجهه با دیگری دشنام میدهید و نفرتپراکنی میکنید.
نتیجه گیری
من فکر می کنم با توجه به آنچه گفته شد، اگر می خواهیم مبارزه ما علیه طالبانیسم نتیجه بدهد، بسیار خوب است که در گام اول با رفتارهای طالبانی خود ما تسویه حساب کنیم.
ما تا هنگامی فحاشی کنیم، اهل گفتگو نباشیم، مخالفان فکری ما را توهین و تحقیر نماییم، کسی مبارزات ما علیه طالبان را نیز جدی نخواهد گرفت و ما را صاحب صلاحیت در این امر نخواهد دانست.
اریک فروم در جایی از دوگونه دانشمند یاد میکند: یکی آنهایی که در زمرهی «پیامبران» محسوب میگردد و دیگری آنهایی که از جملهی «مراجع» محسوب میشوند.
او می گویند رمز موفقیت پیامبران نسبت به مراجع در این است که آنچه را که تعلیم میدهند، مطابق همان تعلیماتِ خود زندگی نیز میکنند.
فروم میگوید از آنجایی که میان اندیشه و عمل و تئوری و زندگی پیامبران تفاوتی نیست، میلیونها آدم از آنها پیروی میکنند و به اندیشههای آنان ایمان میآورند. زیرا آنها با عملِ خود به اندیشههای خود تشخص میبخشند و برای آنها اصالت و ارزش خلق میکنند.
من فکر می کنم ما نیز اگر می خواهیم مبارزه ما به پیروزی برسد و در برابر طالبانیسم کامیاب شویم، بهتر است که طوری عمل کنیم که با طالبان تفاوت داشته باشد تا مردم ما را جدی بگیرد.
با این فحاشی ها، نفرت پراکنی ها و خشونت های کلامی که انجام می دهیم، مردم نمی توانند تفاوت میان ما و شما با طالبان قایل شوند.
وقتی مردم تفاوتی میان ما و شما با طالبان نبینند، به چه دلیلی از ما تبعیت کنند؟ نمی کنند!