چند روز پیش طالبی نوشته بود که افغانستان برای مدتی نیاز به حکومتِ توتالیتار دارد تا عوامل ناامنی را سرکوب و زمینه را برای توسعه فراهم کند. او میخواست با چنین استدلالی در واقع سیاستهای طالبان را توجیه کند.
در اینکه ما در دنیا مدلهای توسعهی اقتدارگرا داریم تردیدی نیست. مهمترین نمونهی این مدل، کشور چین است که امروزه دارد قلههای اقتصاد جهان را یکی پی دیگری فتح میکند. اما حکومت طالبان را نمیتوان گفت که به دنبالِ توسعه اقتدارگرا است.
توسعه برای خود یک ذهنیت و فرهنگ میخواهد که از آن به «فرهنگ توسعه» یاد میشود. این فرهنگ مولفههای بسیاری دارد که من در جای دیگری شرح دادهام. یکی از مولفههای این فرهنگ، این است که آدمیان رستگاری را در همین دنیا جستجو کنند، نه تنها در آخرت. اما در فرهنگهای مقاوم، دنیا دارای مصایب و آلام خوانده میشود و رستگاری به دنیای دیگر موکول میگردد.
بیایید ببینیم که حکومت طالبان در افغانستان دنبال چگونه رستگاریاند؟ رستگاری دنیوی یا اخروی؟
امروز وقتی خبرهای افغانستان را مرور میکردم، نگاهم به تیتری در روزنامهها افتاد که در آن آمده بود: «طالبان پخش موسیقی را در مراسمهای عروسی ممنوع کردهاند.»
چند روز پیش نیز خبری خواندیم مبنی بر اینکه طالبان به آرایشگاهها و سلمانیها دستور دادهاند که سر و صورت جوانان را به سبک انگلیسی اصلاح نکنند.
حکومت طالبان در حالی مصروف چنین اقدامات اند که فقر، گرسنگی و بیکاری در افغانستان بیداد میکند و نزدیک به ۲۸ میلیون شهروند کشور در زیر خط فقر قرار دارند.
تصور کنید یک حکومتی که به توسعه بیندیشد، به ریش و لباس مردم اهمیت میدهد یا به ریشهکن کردن فقر؟ آیا او به پرداختن به موضوع پخش موسیقی در مراسم عروسی اولویت قایل میشود یا به بازگشایی مکاتب دخترانه؟
متاسفانه باید گفت که اقدامات طالبان نشان میدهد که اینها به رستگاری اخروی مردم، آن هم مطابق قرائت طالبانی خود از اسلام، بیشتر اهمیت میدهند تا به رستگاری دنیوی.
علاوه بر کارنامهی این گروه، شما این ذهنیت را در سخنرانیهای رهبران طالبان نیز مییابید. ملا حسن، رییسالوزرای این گروه، در نخستین پیام صوتی خود پس از احراز این کرسی گفته بود: «قول روزی به مردم نداده بودیم. روزیدهنده خدا است. مردم ناشکری نکنند.»
رهبر این گروه نیز در سخنرانی خود در گردهمایی بزرگ علمای طالبان در کابل گفت: «حتا اگر دنیا به ما حمله اتمی کنند، نیز از سیاستهای خود عقبنشینی نمیکنیم.»
تصور کنید یک حکومتی که حتا به قیمت حمله اتمی هم روی اجرای سیاستهای سختگیرانه مذهبی خود تاکید کند، آیا به دنیای مردم اهمیت میدهد؟ هرگز.
من وقتی به مدل حکومتداری طالبان نگاه میکنم، آن را بیشتر مدل «حکومتداری به سبک کوچیگری» میدانم.
یک بحث این است که طالبان از میان قبایل کوچی برخاستهاند. منظورم اینجا این موضوع نیست. بلکه میخواهم از نوع کوچیگری الهیاتی یاد کنم. زندگی کوچیگری، تنها یک شیوه زندگی اجتماعی و اقتصادی نیست. چنین نیست که گروهی به خاطر سودآوری مالداری، آنهم از نوعِ کوچیگریاش، به این زندگی مشقتبار تن داده باشند. بل نوع دیگری از زندگی کوچیگری نیز وجود دارد که من از آن به کوچیگری الهیاتی تعبیر میکنم. کوچیگری الهیاتی، یعنی ذهنیتی که جهان را فانی پنداشته و انسان را موجود کوچنده فکر میکند. بر اساسِ این الهیات، چنین پنداشته میشود که زندگی جاوید، زندگی اخروی است، و این دنیا به دلیلِ فناپذیری آن، لیاقت سرمایهگذاری را ندارد. بنابراین، هر لحظه باید در اندیشة کوچیدن بود و باید توشة راه را آماده کرد. از نگاهِ این الهیات، انسان یکهستی فطرتاً کوچی است.
در چنین فرهنگی، مرگ، رمانتیزه میشود. رمانتیزهشدن مرگ، یعنی ارایه تصویر خوشایند از مرگ و آرمانی تلقیکردن آن.
رومانتیکسازی چهرة مرگ، یعنی بیارزش شمردن زندگی. در چنین چهارجوب فکری است که انسانها انتحار میکنند. البته این را نیز باید بیفزایم که انتحار به این معنای که گفتم تنها به عملیات شهادتطلبانهی طالبان اطلاق نمیگردد، بل هر آن سیاستی که در تقابل با زندگی قرار داشته باشد، نوع انتحار است. یک نمونهاش، مثلا منع آموزش دختران. آیا جامعهای که دختران را از رفتن به مکتب محروم کند، علیه زندگی دست به انتحار نزده است؟
از این بابت است که من سیاستهای طالبان را «سیاستهای انتحاری» مینامم. این سیاستها با اسلام ناسازگار است. اسلام با زندگی رهبانی که دنیا را نفی میکند، مخالفت کرده است. حدیث معروفی از پیامبر اسلام است که لارهبانیت فیالاسلام. در اسلام، رهبانیت جای ندارد.