آیا خدا مرده یا نیچه؟
نظریه معروف سکولاریزاسیون بر این اساس بنا شده است که مدرنیته ضرورتا به زوال دین میانجامد. این نظر از قرن هجدهم به اینسو، یکی از شایعترین نظریات بوده است. متفکران روشنگری، به ویژه فرانسویها، دین را معادل خرافات دانسته و معتقد بودند که در پرتو نور خرد زایل خواهد شد. ماکس وبر، از بنیانگذاران علم جامعهشناسی معتقد بود که مدرنیته تاثیر منفی بر دین میگذارد. او یکی از ویژگیهای مدرنیته را «افسونزدایی از جهان» میدانست. اگوست کنت، فیلسوف فرانسوی، تاریخ را به سه دوره تقسیم میکرد، ربانی، مابعدالطبیعی و اثباتی. او آخرین دوره را که همان دوره اثباتیاست عصر خرد مینامید و معتقد بود که در این عصر دیگر دین مجالی برای نفسکشیدن و زندهماندن ندارد.
نظریه سکولاریزاسیون، هنوز از نظریات پذیرفتهشده در میان دانشگاهیان است.
با اینکه این نظریه هنوز نظریه غالب در محافل دانشگاهی است، اما اینجا کتابی را معرفی میکنم که به جای آن، نظریهی بدیلی را معرفی میکند: کثرتگرایی.
نام این کتاب، «قبلهگاههای مدرنیته: به سوی پارادایمی برای دین در دوران کثرتگرا» است. نویسندهی این کتاب، پیتر لودویگ برگر، استاد پیشین جامعه شناسی و الهیات دانشگاه بوستون ایالات متحده آمریکا است. از این نویسنده، آثار متعددی در حوزههای جامعهشناسی، جامعهشناسی دین، و توسعهی جهان سوم منتشر شده و یکی از معروفترین جامعهشناسان غربی است.
کتاب «قبلهگاههای مدرنیته» با ترجمه سیدعلی مرتضویان توسط نشر سوفیا و مجمع فلاسفه ایران در سال ۱۴۰۲ در تهران منتشر گردیده است.
این کتاب، شامل پیشگفتار مترجم و یک مقدمه و شش فصل میباشد.
برگر در این کتاب، نظریه سکولاریزاسیون را رد کرده و میگوید که مدرنیته به جای اینکه به زوال دین بینجامد، باعث کثرتگرایی در عرصهی نگرشها، ارزشها و شیوههای زندگی و ادیان میشود.
او در نقد نظریه سکولاریزاسیون میگوید که شواهد عینی و تجربی بسیاری از دهه ۱۹۷۰ به بعد وجود دارد که نشان میدهد دین در دنیای مدرن نه تنها زایل نشده، بلکه حضور فعالانه در جوامع دارد. او میگوید: «از برخی استثناها که بگذریم، به ویژه اروپا و روشنفکری بینالمللی، جهان ما به هر چیز میماند جز به جهان سکولار؛ دنیا مثل همیشه دینی و در بعضی مناطق، حتا دینیتر.»
او در توصیف وضعیت امروز جهان مینویسد که پیش از آغاز سدهی بیستم، نیچه اعلامیه مرگ خدا را صادر کرد، اما من چندی پیش در بیرون محوطهی دانشگاه هاروارد شعاری را دیدم با این شرح: «نیچهی عزیز، شما مردهاید! ارادتمند شما، خدا».
او معتقد است جهان امروز بیشتر از اینکه تاییدکنندهی اعلامیه نیچه در بارهی مرگ خدا باشد، با شعاری که در بیرون محوطهی دانشگاه هاروارد دیده، سازگار است.
از شواهدی که او در این زمینه ارایه میکند یکی این است که در دنیای معاصر نه تنها سنتهای عمدهی دینی تداوم یافته، بلکه جنبشهای احیاگر قدرتمندی را نیز پدید آورده است. او میگوید در دنیای امروزی «از حیث تعداد، مسیحیان همچنان در صدر هستند و مسلمانان، با قوت در ردهی دوم جای دارند. آیین هندو مثل همیشه نقش تعیینکننده دارد و جنبشهایی پدید آورده که توازن قدرت سیاسی ایجادشده از زمان استقلال هند را به شدت برهم زدهاند. به رغم حکومت به ظاهر کمونیستی و مخالف دین در چین، انواع دین در این کشور سر برمیآورند- بودیسم (با پیامدهای مشکلزای سیاسی در تبت)، دین سنتی عوام (با بیشترین فراگیری در سراسر کشور)، دائوئیسم (باپیوندهای نزدیک به دینداری عوام)، اسلام (به ویژه در شمال غربی که به ناآرامیهای سیاسی نیز منجر شده است)، و از همه پویاتر، مسیحیت (که بخش عمدهی آن دارای خصوصیت کاریزمایی است».
خوب، شاید بپرسید که اگر دین در دنیای مدرن زایل نشده است، پس چه تاثیری مدرنیته بر دینداری داشته است؟
برگر در این کتاب میکوشد بگوید که آنچه ما امروزه در دنیای مدرن شاهدیم، کثرتگرایی است.
او کثرتگرایی را چنین تعریف میکند: «کثرتگرایی، وضعیتی اجتماعی است که در آن مردم با قومیتها، جهانبینیها و اصول اخلاقی گوناگون با یکدیگر به گونهای مسالمتآمیز زندگی میکنند و دوستانه باهم تعامل دارند.»
او معتقد است که این کثرتگرایی در حال حاضر در دوسطح اتفاق افتاده است: ۱) همزیستی ادیان مختلف؛ ۲) همزیستی گفتمانهای دینی و سکولار.
همزیستی ادیان مختلف، یعنی اینکه امروزه در تمام جوامع، ادیان مختلف در کنار هم زندگی میکنند.
همزیستی گفتمانهای دینی و سکولار، یعنی اینکه یک آدم هم دیندار باشد و هم در بعضی حوزههای زندگی از گفتمان سکولار پیروی کند. او نمونه میآورد پاپ را. پاپ را در حال سفر با هواپیما تصور کنید. او در حالی که آدم متدینی است، اما توقع ندارد خلبانش در هدایت هواپیما از گفتمان دینی پیروی کند و دعا بخواند، بلکه انتظارش این است که استانداردهای خلبانی را که برگرفته از گفتمان سکولار است، رعایت کند.
یا مثلا یک طالب را تصور کنید. این طالب در حالی که به شدت بنیادگرا است، اما برای شفایابی در هنگام بیماری به نزد جادوگر مراجعه نمیکند، بلکه نزد پزشک میرود.
او این کثرتگرایی را از نتایج نوسازی میداند. نوسازی با گذار از تقدیر به انتخاب و همچنان رشد جمعیت شهری، مراکز تجاری و سهلشدن زمینه مسافرت، باعث کثرتگرایی میگردد.
اما این کثرتگرایی در دوسطح بر دین تاثیر میگذارد، هم سطح فردی و هم سطح جمعی. در سطح فردی، کثرتگرایی فرد را توانا و در واقع وادار میکند بین گزینههای دینی و غیردینی دست به انتخاب بزند.
در سطح نهادی نیز باعث میشود که دین برای سازگارشدن با تحولات مدرن دست به یکسری تغییرات نهادی بزند.
او سپس مثالهایی از این تغییرات میآورد و در فصل پایانی نیز روی مدیریت سیاسی کثرتگرایی صحبت میکند.
من این کتاب را برای آن معرفی کردم که پس از سقوط نظام جمهوریت و بازگشت مجدد طالبان، متاسفانه شماری از جوانان به گرایش ضددینی روی آوردهاند.
آنها نیز عین دلیلی را میآورند که اصحاب نظریه سکولاریزاسیون میآوردند و دین را خرافه خوانده و میگفتند این خرافات در حال زوال اند.
خواندن این کتاب اما برای این مفید است که چنین نظریهای را نقد میکند و خلاهای آن را نشان میدهد.