دُکترعبداللطیف پدرام – نویسنده و پژوهشگر مطرح حوزۀ زبان فارسی و ازچهرههای تأثیرگذار سیاسی درکشور – در صفحۀ فیسبوک خود نوشته است که کشورهای پاکستان، عراق، سوریه و لبنان، بهمناسبت سانحه هوایی بالگرد حامل رییس جمهور ایران و همراهانش، درکشورهای خود عزاداری عمومی اعلان کردهاند. اما چرا افغانستان با وجود داشتن مشترکات زبانی، تمدنی و فرهنگی با این کشور، عزاداری نگرفته است؟ عبدالشهید ثاقب نویسنده و از فرهنگیان نام آشنای کشور نیز با تائید دیدگاه آقای پدرام، این پرسش را مطرح نموده است: «آیا این نشان دهندۀ بیگانهگی حاکمان فعلی با مردم نیست؟»
این دیدگاه آقای پدرام، در شبکههای اجتماعی و شماری از رسانهها، کُنشها و واکنشهای متفاوتی را در پی داشته است که دراینجا نیز در پیوند به این دیدگاه دکتر پدرام، چند نکتۀ زیر قابل تأمل است:
نخستین علت این که چرا حکومت افغانستان با ایران ابراز همدردی نکرده است، بحث اختلاف زبانی و تمدنی است:
حاکمان کنونی افغانستان با مردم بومی این سرزمین و ایران امروزی کاملا بیگانهاند. درست است که افغانستان به لحاظ جغرافیایی در همسایهگی ایران واقع شده است؛ اما حاکمان کنونی این کشور هیچ وجه مشترک زبانی، قومی، تمدنی، فرهنگی و مجاورت معنوی با کشور ایران نداشته و ندارند. مسؤولان امروزی افغانستان به دلیل اختلافهای زبانی و تمدنی، ایرانیها را به چشم رقیب مینگرند.
نگارندۀ همین متن – که دانشآموختۀ زبانوادبیات زبان پشتو بوده و بخش زیادی از عمر خویش را با پشتونها سپری نموده است – چشمدید و تجارب زیادی از صنف درسی و توضیحات برخی استادان و فرهنگیان قومگرای پشتونتبار دارد. چند تن از استادان و به اصطلاح روشنفکران متعصب پشتونتبار که ذکر نام آنان را اخلاقا در اینجا مناسب نمیدانم، یکی از دلایل عقبماندهگی زبان پشتو را در برابر زبان فارسیدری، موجودیت کشور ایران و فعالیتهای این کشور در قبال زبان و فرهنگ زبان فارسی دانسته و همواره آرزوی سرنگونی این کشور را در سر داشتند. یکتن ازآن استادان به این باور بود که سالانه چاپ هزاران جلد کتاب جدید از سوی ایران، باعث تقویت زبان فارسی و تضعیف زبان پشتو در افغانستان شده است. او همواره تاکید میداشت که اگر پشتونها در پی تقویت زبان خود باشند، در کنار انجام فعالیتهای علمی و هنری، باید به نابودی کشور ایران نیز فکری نمایند.
دومین مسأله، بحث اختلاف مذهبی است:
حاکمان فعلی افغانستان، خود را نمایندۀ سُنی مذهبان دانسته و با سایر مذاهب سر سازش ندارند. دوسالِ قبل، نور احمد اسلامجار والی طالبان در ولایت هرات، در کتاب خود زیرعنوان«مباحث في العقيدة الماتريدية المسمى معتمد ماتريد من معتقد ماتريد» که به زبان عربی نوشته است، نگاهی خصمانه به شیعیان داشته و حتا مذهب آنان را انکار کرده است. والی طالبان در هرات، در کتاب خود شیعیان را فرقه ضاله خوانده و آنها را به پوچگویی به یاران پیامبر اسلام متهم کرده است. همچنان مسؤولان ادارۀ طالبان در ولسوالی نسی ولایت بدخشان، طی اطلاعیهیی ازدواج میان جوانان شیعه و سنی را دراین ولسوالی، ممنوع اعلام کرده بودند.
ایران هم یک کشور شیعه مذهب است و طالبان عین نظر را در قبال این کشور دارد. قتل عام شهرستان یکهولنگ بامیان، دهها انفجار و انتحار در عبادتگاه ها و مراکز آموزشی شعیان سندیست بر این گفتهها.
حالا نمیدانم این توقع از کجا منشا میگیرد که طالبان با ایران غم شریکی نماید.
سومین مساله، بحث اختلاف منافع است:
هرچند، مقامهای امریکایی و طالبان، در روی پرده یکدیگر را دشمن میخوانند، اما در آنسوی پرده معاملات و تعاملات شان نشان میدهد که روابط پنهانی خوبی میان ایشان وجود دارد.
در واقع همین امریکا بود که طالبان را به قدرت رساند؛ اکنون این گروه، به نیابت از امریکا درحال اجرای مخوفترین پروژههای «سیا» و«پنتاگون» هستند و اتاق فکر مشترک امریکا – طالبان در دَوحه، برای نظارت از همین روند ایجاد شده است. طالبان زیر نام کمکهای بشردوستانه، هرهفته دهها میلیون دالر پول نقد امریکا را دریافت و به طور آزادانه به کشورهای منطقه و جهان به سیر و سفر میروند. حالا این گروه چگونه بر گلیم غم ایران – این دشمن دیرینۀ امریکا – نشسته و برای او ماتم ملی اعلان کند.
به گمان من، طالبان به دلیل جدیدالتأسیس بودن حکومت شان، از روی ناچاری با ايران تعامل مقطعی و مصلحتی دارند؛ اما همينكه فرصت و قدرت شان تقویت شود، احتمال اینکه در تقابل با ایران قرار بگیرد، خیلی زیاد است.