در اینکه تاجیکان پس از سالها یکباری دیگر در وضعیتی قرار گرفتهاند که با نسلکشی، قومکشی و حذف سیستماتیک مواجههاند، تردیدی نیست. اما آیا تاجیکان افغانستان میتوانند بحران کنونی را پُشت سر گذاشته و دوباره قد راست کند و رهبری جنبش عدالتخواهی را در افغانستان به عهده بگیرد؟
من برای پاسخ به این پرسش و پیشبینی آیندهی تاجیکان از فرمولی استفاده میکنم که جرد دایموند، استاد دانشگاه لس آنجلس، در تحلیل بحرانهای ملی از آن استفاده میکند.
او بدین عقیده است که اشخاص بسیاری در زندگی خود دچار بحرانهای شخصی گردیده و با موفقیت آن را پشت سر گذاشتهاند. به باور او همان عواملی که میتواند یک فرد را در مدیریت وضعیتهای بحرانیاش کمک کند، میتواند با اضافه چند عاملی دیگر یک کشور را نیز از چنگ بحرانهای خطرناک نجات دهد.
عوامل مرتبط با پیامدهای بحرانهای شخصی به باور او عبارتند از:
اذعان به قرارداشتن در بحران: یک بیمار تا هنگامی که اذعان نکند که در بحران قرار دارد به پزشک و کلینیک مراجعه نمیکند.
پذیرش مسوولیت شخصی خود برای دست بهکارشدن: بیمار باید پس از اذعان به این امر، نقش قربانی را بازی نکرده و مسوولیت خود را در این زمینه بپذیرد؛
حصارسازی برای تعیین حدود مشکلات فردی که نیاز به حلشدن دارند: وقتی بیمار این دوگام را برداشته و در یک کلنیک حاضر شد، آنگاه نخستین جلسه رواندرمانی بر «حصارسازی» متمرکز میگردد. حصارسازی، یعنی شناسایی و تعیین حدود مشکلی که باید رفع گردد.
کمکگرفتن به صورت مادی و عاطفی از سایر افراد و گروهها: اگر بیمار کسی را داشته باشد که از او حمایت مادی و عاطفی کند، زودتر شفا مییابد.
توسل به سایر افراد به عنوان الگوهای رفع مشکلات: اگر بیمار کسی را بشناسد که قبلا چنین بحران شخصی را موفقانه پشت سر گذاشته است و از تجربه او الگوبرداری کند، بازهم احتمال موفقیتش بالا میرود.
صلابت نفس: عاملی دیگری در غلبه بر یک بحران شخصی موثر است، صلابت نفس است. کسی که صلابت نفس داشته باشد زودتر میتواند شوکهای ناشی از بحرانهای شخصی را پشت سر بگذارد.
خودسنجی صادقانه: هر کسی که بتواند موارد ضعف و قوت خود را به درستی بررسی کرده و ضعفهای خود را کنار بگذارد، به خوبی میتواند از عهده مدیریت بحران شخصیاش برآید.
استفاده از تجربه بحرانهای شخصی پیشین: کسی تجربه پشتسرگذاری چنین بحرانهایی را داشته باشد، او نیز میتواند در مواجهه با بحران عملکرد خوبی داشته باشد.
صبر: کسی که توانایی تحمل شکست در تلاشهای اولیه را داشته باشد، میتواند بالآخره یک راه حل خوب برای معضل خود دریابد.
شخصیت انعطافپذیر: کسی شخصیت انعطافپذیر داشته باشد و کوشش کند در برابر تغییرات به وجودآمده یکدندهگی و تصلب از خود نشان ندهد، نیز در مهار بحرانهای شخصیاش مهارت بالا دارد.
ارزشهای کانونی فردی: ارزشهای کانونی عبارت از ارزشهاییاند که فرد را آن را در کانون هویت خود قرار داده است. کسی که در بحرانها بداند که کدام ارزشها برایش حیثیت ارزشهای کانونی و اغماضناپذیر را داشته و باید از آن محافظت کند و کدامها ارزش محافظت را ندارد، نیز میتواند پیامدهای بحران را به نفع خود رقم بزند.
رهایی از قیود شخصی: اگر مسوولیتهای بزرگی بر عهده تان و قید و محدودیتهای بیشتری پیش پای تان باشد، مشکل دشوارتر میگردد.
دایموند سپس این عوامل مرتبط با پیامدهای بحران شخصی را در باره بحرانهای ملی میآزماید و نشان میدهد که کشورهای مانند آلمان پس از جنگ جهانی دوم، شیلی پس از کودتای پینوشه، اندونزی پس از کودتای کمونیستان، فنلاند پس از جنگ با شوروی در جنگ جهانی دوم، ژاپن در عصر میجی و استرالیا در بحرانهای ملی شان چگونه عمل کردند، نقطه قوت و ضعف شان کدام بود و ایالات متحده آمریکا و سایر دنیا چه درسهایی میتوانند از این تجارب بگیرند.
هر کسی که شایق این بحث باشد میتواند کتاب «آشوب» نوشتهی جرد دایموند و ترجمهی اصلان قوچانی را بخواند. کتاب مفیدی است. من در اینجا اما با استفاده از روش او این عوامل را در سطح متوسط، یعنی بحران قومی به کار میبرم.
چارچوب بحران برای تاجیکان
اکنون میآییم این ۱۲ عامل مرتبط با بحرانهای شخصی و ملی را که در یک مطالعه مقایسهای توسط دایموند بررسی گردیده است، در باره بحرانی که امروز دامنگیر جامعه تاجیکان افغانستان گردیده است، بررسی کرده و میبینیم که چه آیندهای در انتظار تاجیکان است؟
اذعان به قرارداشتن در بحران: اینکه جامعه تاجیکان افغانستان پس از چند دهه یکباری دیگر در معرض حذف و سرکوب قرار گرفته و از تمام نهادهای تصمیمگیرنده سیاسی حذف گردیدهاند، تقریبا مورد اجماع همه تاجیکان است، به جز چند طا/لبی که خیلی تاثیرگذار هم نیستند.
ترحم به نفس و عدم پذیرش مسوولیت: اما آنچه نومیدکننده است این است که جامعه تاجیکان به نحوی ترحم به نفس دارند و همه مشکلات ناشی از فروپاشی را بر عهده آمریکا و اشرف غنی انداخته و نقش خود را کمتر ارزیابی میکنند. نیاز است که مسوولیتپذیرتر گردند.
حصارسازی: جامعه تاجیک باید در نخست حصارسازی کند. یعنی بیاید در نخست حدود مشکلات شان را شناسایی و تعیین کند که هنوز صورت نگرفته است. هنوز یک گفتمان جدی در میان تاجیکان شکل نگرفته که عمدهترین مشکلات شان چیست و از کجا آغاز کنند. مثلا آیا این مشکل، اخوانیگری است، یا رهبران معاملهگر و یا محلهگرایی؟ به چه چیزهایی نیاز دارند و چگونه با اینها مواجه شوند؟
کمکگرفتن از سایر اقوام: علی رغم اینکه چند دهه جنگ در افغانستان باعث به وجودآمدن بیاعتمادیهای بسیاری میان اقوام کشور گردیده است، اما هنوز جامعه تاجیک از این مزیت برخوردار است که به محور اقوام ستمدیده تبدیل گردیده و آنها را در مبارزه علیه طا/لب بسیج کند. جامعه تاجیک میتواند پلی شود میان همه اقوام کشور.
توسل به الگوهای سایر اقوام ستمدیده در جهان: از خوشبختی جامعه تاجیک یکی این است که منابعی فراوانی در باره سایر الگوهای مبارزات عدالتطلبانه در سراسر جهان وجود دارد که میتواند از آنها الگوگیری کند.
صلابت نفس: در یک سده اخیر جامعه تاجیک چندبار موفق شده است تا فاشیسم قومی را در میدان نظامیگری شکست دهد. تجربه حکومتداری امیر حبیبالله کلکانی، ببرک کارمل و استاد ربانی شهید این اعتماد به نفس را به تاجیکان میدهد که میتوانند دو باره موقعیت گذشته خود را احیاء کنند. البته بخشی از صلابت به نفس به هویت تعلق میگیرد که در این زمینه مهمترین مشکل تاجیکان این است که به هویت قومی واحد دست نیافته و هنوز محلهگرایند.
خودسنجی صادقانه: جامعه تاجیک باید به یک خودسنجی صادقانه اقدام کند. مثلا از خود بپرسد که توانایی کدام اقدامات را در افغانستان دارند: آیا میتوانند بر همهی اقوام حکومت کنند؟ آیا توانایی تجزیه را دارند؟ یا اینکه فدرالیسم و تمرکززدایی به سود شان است؟ فکر میکنم در این زمینه گفتگو میان نخبگان تاجیک آغاز شده است که امر نیکی است.
استفاده از تجربه بحرانهای پیشین: جامعه تاجیک قرنها است که هر از گاهی در بحران قرار میگیرد و خوشبختانه میتواند دوباره قد راست کند. بازخوانی و استفاده آن تجارب نیز میتواند این جامعه را در غلبه بر بحران کنونی کمک کند.
صبر: توانایی تحمل شکست تلاشهای اولیه در جامعه تاجیک کمتر دیده میشود که عیب کلانی است. ظرفیت تحمل و صبر خود را باید بالا ببرند و زود مایوس نشوند.
انعطاف پذیری: متاسفانه در سالیان اخیر فرهنگ تصلب و انعطافناپذیری در میان جوانان تاجیک رشد کرده که این باعث میشود که همیش به یک راه حل فکر کنند نه گزینههای بسیار.
ارزشهای کانونی: بحران آمده است. هر بحرانی یک سری ارزشها را با خود میبرد و محو میکند. ما باید ارزشهای اغماضناپذیر ما را تعریف کنیم و از یکسری ارزشهای دیگر که قابل اغماضاند چشم بپوشیم.
قیود: جرد دایموند وقتی از قیود در باره ملتها سخن میگوید بیشتر به قیود جغرافیایی اشاره میکند. وضعیت جغرافیایی در افغانستان به سود تاجیکان است. این گروه قومی اکثرا در کابل و شهرهای عمده دیگر سکونت دارند. ولایات همجوار کابل نیز اکثرا تاجیکنشیناند. هندوکش نیز پناهگاه شان است. و این مزیت دیگری برای تاجیکاناند.
رهبری: دایموند در بخش مربوط به بحرانهای ملی از نقش رهبر نیز صحبت میکند. در زمینه رهبری برای فعلا تاجیکان در موقعیت خوبی قرار ندارند.
خلاصه اینکه تاجیکان یکسری مزیتهای بزرگی برای پشت سرگذاری این بحران دارند در کنار چند چالشی که نیز باید مرفوع گردند.
اگر جامعه تاجیک موفق شود این چالشها را برطرف کند، به زودی دوباره جایگاه پیشین خود را احیاء خواهد کرد.