طالبان از زمان به قدرت رسیدن دوباره در افغانستان، همواره دم از قدرت و غرور زدهاند و تلاش کردند هر قاعده و قانونی مشروع و نامشروعی که داشتهاند تاکنون بر مردم افغانستان تحمیل کنند.
این ادعای قدرت و غرور ناشی از توافقی است که میان طالبان و آمریکا صورت گرفته و بر اساس آن نیروی نزدیک به ۳۵۰ هزار متلاشی و دولت بیستسالهای بدون مقاومت یکروزه، از میان برداشتهشده است. طالبان اما همواره ادعای شکست دولت افغانستان و قدرتهای بزرگ حامی آن را دارند، درحالیکه بسیاری از مردم افغانستان میدانند که اگر برنامهای آمریکا نبود، طالب نمیتوانست حتی یک فرمانداری افغانستان را با جنگ به دست آورد.
با این حساب، طالبان بدون اینکه محاسبه کرده باشند که آیا جایگاهی در افغانستان دارند یا خیر و یا قوانین آنها که مربوط به صدها سال قبل است، قابلیت اجرایی در افغانستان امروزی را دارد یا نه؟ در اولین فرصت بهعنوان حاکمان مستبد، دست به خشونت زدند و با کشتن و به زندان انداختن مردم، از بروز اغتشاشات مردمی به نحوی جلوگیری کردند.
حالا پس از نزدیک به سه سال، دیده میشود که نه آن غرور کاذب برای طالبان باقی مانده است و نه مردم افغانستان در آن جایگاه مظلومیت قرار دارند.
از سوی هم، طالبان که گمان میکردند بر اساس همان توافق دوحه، بهزودی مورد شناسایی رسمی از سوی جامعه جهانی قرار خواهند گرفت و با ظلم و استبداد مردم افغانستان را هم مدیریت خواهند، متوجه شدند که در حال حاضر و با اعمال قوانین قرونوسطایی از شناسایی رسمی خبری نیست و مردم افغانستان نیز خاصیت سلطه پذیری و بردن شدن را ندارند.
با درنظرداشت این موارد میتوان گفت که طالبان جدیدا با چالشهای بسیاری روبرو شده اند.
عمدهترین چالشها:
- اختلافات داخلی: وجود اختلافات و نبود یکپارچگی درونی در ساختار و رهبری طالبان، باعث ضعف و ناتوانی آنها در ادارهی افغانستان و تعامل با جهان شده است.
از زمان قدرت گیری طالبان تاکنون، گزارشهای زیادی در مورد اختلافات طالبان منتشر شده است. هرچند طالبان تلاش کردند تا به هر طریقی از بروز این اختلافات به رسانهها خودداری کنند اما آنچه در رسانهها و میان مردم دستبهدست شده است نشاندهندهی اختلافات جدی میان آنها است.
عمدهترین اختلافات طالبان، بر سر تقسیم قدرت و اینکه افغانستان را چگونه میان دو جناح حقانی و ملا هبتالله تقسیم کردهاند/میکنند، است که جدیداً دوباره روی حمایت و یا از میان برداشت گلبدین حکمتیار، بالا گرفته است.
- تعصب قومی و مذهبی: تکقومی بودن و تک مذهبی بودن حکومت طالبان، چالش عمدهی دیگری فراروی این گروه است. طالبان حکومت نامشروع شان را فقط در اختیار پشتونها گذاشتند و هیچ قوم دیگری در نهادهای کلیدی و تصمیمگیرندهی آنها حضور ندارند و اگر هم است اشخاص بیخاصیت و تابع خواسته و برنامههای رهبری این گروه است. تعصب طالبان در برابر زبان پارسی و همینگونه مذهب شیعه مورد دیگری از این چالش است که میتواند برای طالبان دشمنی بالقوه ایجاد کند. هرچند تاکنون طالبان غیر پشتون باوجود بیحرمتیهای آشکار پشتونها به زبان و فرهنگشان، دستبهکاری نزدهاند اما این احتمال وجود دارد که در صورت ادامه تبعیض و تعصب طالبان پشتون و همچنان کوتاهسازی دست اقوام دیگر از منابع ثروت و قدرت، کشیدگیهای میان آنها به وجود آید.
- حملات مخالفان: هرچند در اوایل جنگها و عملیات نظامی در پنجشیر و اندراب کام طالبان را تلخ کرده بود اما با تلاش پیگیر و بسیج پشتونها از سراسر افغانستان، توانستند مقاومت را در پنجشیر و اندراب کاهش دهند. با این هم، آنچه در حال حاضر برای آنها دردسر شده است بمبگذاری و حملات چریکی جبهه مقاومت و جبهه آزادی است که روزانه جان شماری از افراد این گروه را در نقاط مختلف افغانستان میگیرد.
این حملات که برای طالبان قابل پیشبینی نیست، یکی از جدیترین اقدامات مخالفان، علیه طالبان بوده و آنها را سردرگم و نگران ساخته است.
- فشارهای خارجی: فشارهای سیاسی و نظامی از سوی جامعه جهانی نیز بهعنوان یک چالش مهم برای طالبان در راه پایداری سلطهی شان مطرح است. طالبان به دلیل تلاش برای به اجرا گذاشتن آپارتاید قومی و جنسیتی در افغانستان و وضع محدودیتهای بیشماری بر زنان و مردان این کشور، باعث شدهاند تا جهان به آنها، همچنان به چشم یک گروه متحجر و خطرناک نگاه کند.
بسته بودن مکاتب و دانشگاهها بر روی دختران و خشونتهای افراطی علیه زنان، افکار عمومی جهانی را متوجه این گروه ساخته و بیشتر کشورها حتا از اینکه در قسمت شناسایی طالبان پا پیش بگذارند میترسند.
از سوی دیگر، هر کشوری که گروه طالبان را به رسمیت به شناسد شکی نیست که بدنامی تاریخی را به جان خریده است؛ زیرا به باور کارشناسان، طالبان گروهی نیستند که بشود از آنها دولت ساخت و روی تعهدات آنها در قبال جامعه جهانی و منطقه حساب کرد.
ازاینرو است که تا امروز هیچ کشوری حاضر نشده تا حاکمیت این گروه را به رسمیت بشناسد. این یک چالش بزرگ برای طالبان است که باعث بروز یک سری اختلافات داخلی دیگر نیز شده و هرلحظه بیم فروریختن و متلاشی شدن آن از دورن افزایش میابد.
- حملات داعش: افزایش حملات و تهدیدات داعش، نشاندهندهی ضعف و ناتوانی طالبان در مقابل گروههای تروریستی و افراطیتر از خودشان است. افزایش حملات داعش تاکنون چندین مشکل اساسی برای طالبان ایجاد کرده است:
اول: طالبان از نخستین روزها، ادعا میکنند که نیروهای داعش را به صفر رساندهاند و این گروه توانایی بسیج و حمله را به داخل و خارج از افغانستان ندارد اما حملات اخیر آنها در داخل و خارج از افغانستان نشان داد که این ادعای طالبان بیشتر برای فریب کشورها بوده تا واقعیت وضعیت داخلی افغانستان؛ زیرا برخلاف ادعای طالبان، داعش بار دیگر در افغانستان قوی شده است. چنانچه چندین حمله در یک سال گذشته در داخل افغانستان و کشورهای منطقه انجام داده است.
دوم: گزارشها نشان میدهد که طالبان بهشدت از حملات جدید داعش علیه خودشان و مواضعیشان در داخل افغانستان ترسیدهاند. مقامات طالبان نگران هستند که ممکن است بهزودی هدف گروه داعش قرار خواهند گرفت. ازاینروی به دست و پای خود افتادهاند و تلاش دارند جلو این حملات را بگیرند.
بهتازگی ملا ولیجان حمزه، فرمانده پلیس طالبان در کابل، در نامهای هشدار دادهاست که داعش با تاکتیک جدیدی درصدد حمله به مقامهای این گروه است.
سوم: حملات داعش به کشورهای منطقه باعث بدنامی شدید طالبان شدهاست؛ زیرا بسیاری از کشورهای دلیل رشد داعش در افغانستان را حضور طالبان و حاکمیت نامشروع آنها میدانند و این حملات را از چشم طالبان میبینند. این خود باعث بدنامی طالبان شده و احتمال موضعگیری برخی کشورها در این زمینه است.
با توجه به این چالشهای بزرگ و عدم توانایی طالبان در ایجاد حکومت مناسب برای مردم افغانستان و افزایش ظلم و استبداد این گروه، احتمال اینکه وضعیت حاکمیتی و سلطهی طالبان ازاینپس دچارِ دگرگونیهای زیاد شود، بسیار است.